در کارگاه کوچکی که در حیاط پشتی خانهمان بنا کردهام در حال تکمیل دستگاهی بودم که بتوانم با موجودات فرا زمینی ارتباط برقرار کنم.
از کودکی، عکس منظومه شمسی با خورشید و سیاراتش، روی دیوار اتاقم نصب بود. به عکسی قدیمی نگاه میکردم که در آن تاریکی شب، کیوان با آن حلقه اطرافش، مشتری با بزرگیاش و مریخ با سرخیاش چشمنوازی میکردند. آفتاب تابان در مرکز این منظومه همچون مادری که فرزندانش به گرد او میچرخند آنها را سرشار از نور و مهر میکرد. در آن میان زمین ما نگینی فیروزهای، خوب بلد بود آن وسط بین همه بچههای خورشید خود را جا دهد، انگار خورشید زمین و ما زمینیها را ویژه دوست دارد.
هرگاه این عکس را میدیدم ناخودآگاه دلم برای پلوتون و مردمانش میسوخت، آنها با اینکه سیارهشان از هشت برادر و خواهر دیگرش کوچکتر بود اما کمترین نور و مهر مادری را میگرفتند، در کتاب خانواده منظومه خورشیدی خواندم که جذبه خورشید مادر، آنقدر بر روی پلوتون کم شده که بعید نیست همین روزها به کل از این خانواده برود. پلوتون کوچک عزم سفر کرده، در همین فکرها بودم که به یکباره صدایی نامفهوم از دستگاهم بلند شد، با پیچ تنظیم امواج دستگاه ور رفتم، صدا هر لحظه واضحتر میشد، "من مردی از سیاره پلوتون هستم، پیام شما مرد زمینی را شنیدم".
عادت داشتم هر روز صبح پیش از سرکار رفتن پیام صوتی با صدای خودم که از قبل آماده کرده بودم را از طریق دستگاهم به آسمان بفرستم، به این امید که این امواج صوتی به کران تا کران خانواده خورشیدی برود تا شاید پاسخی بگیرم. چرا که ایمان داشتم ما تنها نیستیم.
حس عجیبی بود، از یکسو در پوست خود نمیگنجیدم که آرزوی دوران کودکیم به حقیقت پیوسته و اولین انسانی هستم که توانسته با جامعه فضایی ارتباط برقرار کند، از سوی دیگر دستپاچه از اینکه چه بگویم و چه بپرسم؟!
چند ثانیه هزاران فکر مختلف از ذهنم خطور کرد، بالاخره به او سلام کردم، شغل شما چیست؟ پاسخ داد: "من خبرنگار هستم"
برایم جالب بود، سریع پرسیدم از پلوتون چه خبر؟ گفت: "اینجا روزها طولانی است، مردم وقت اضافه دارند"، راست میگفت، یک روز در پلوتون شش روز و نه ساعت زمینی طول میکشد. "هوا هم خیلی سرد است، سردتر از آن که رغبت کنی بیرون بروی. زندگی ما یک فصل و یک حالت دارد"، این را هم دقیق میگفت، دمای متوسط پلوتون 240 درجه سلسیوس زیر صفر است. از من پرسید:" حکایت زمین شما چیست؟"
گفتم: مردم اینجا نابترین دعاهایشان را در مراسم شکرگزاری روز جمعه بر تار خورشید و عرش کبریایی روانه میکنند و زمین در اجابت دعای مردمان، هر روز با نور و گرمای مهربان خورشید تابنده، بیدار، زنده و روشن میگردد. ما به نو آموزان دبستانی خود لبخند، گذشت، کار و کوشش، درس و بحث و از همه مهمتر یاد خدا را میآموزیم چون خداوند به ما بندگانش پیغام داده «سوگند به روز وقتی نور میگیرد و به شب وقتی آرام میگیرد که من نه تو را رها کردهام و نه با تو دشمنی کردهام (ضحی 1 تا 3)». پسران و دختران ما پا به پای هم درس خوانده و دانشگاه میروند، رأی میدهند و کار میکنند.
ناگهان سخنم را قطع کرد: خوش به حال شما زمینیها پس بگذار من برایت بگویم، راستش ما هم در حال آماده شدن برای برگزاری انتخابات انجمن نخبگان پلوتون هستیم"
مگر پلوتون هم انتخابات داشت؟! همین را پرسیدم، گفت: "میخواهی احوالات انتخابات ما را بدانی؟" سریع جواب دادم، بله.
"در این جا کمتر کاندیدایی روی رأی زنان، سالخوردگان و فرهیختگان حساب میکند، نه اینکه حق رأی ندارند، بلکه روز انتخابات صندوقهای اخذ رأی آنقدر شلوغ میشود که اینها رغبت نمیکنند رأی بدهند، برنده انتخابات انجمن نخبگان پیادهنظام دارد، از شب قبل از روز رأیگیری میروند پای شعبه اخذ رأی و تا آخر شب و اعلام نتایج جلوی درب انجمن میایستند، گلو پاره میکنند، هل میدهند و برخی جملات و حرمتشکنیها را بکار میبرند.
امروز روز برخی از مردمان سیاره ما با قول زر و سیم، اکسیر جوانی و چشمه نور و... کاندیدای خود را انتخاب میکنند. کاندیدایی میآید قول روشنایی میدهد با آوردن چشمه نور از کارون بزرگترین قمر پلوتون؛ دیگری از گرمای بیشتر میگوید، آن یکی میگوید برای اوقات بیکاریمان برنامههای مفرحی چیده است. بعضی از آنها را خوب میشناسم، چنان در خواب غفلتاند که گویی نخفتهاند بلکه مردهاند. پدرم همین دیروز میگفت: غدر و فریبکاری زیاد شده، فکر میکنم سردی و تاریکی، مردم احساساتی ما را بدجور ترسانده است. پدرم حق دارد، بزرگان ما نگراناند، اما همواره به آینده امیدوار، هر چه باشد ما هم فرزند خورشیدیم. راستش ما مردان مرد کم نداریم". همینها را میگفت که یکباره صدایش قطع شد، پیچ امواج را جابهجا کردم، دستپاچه شده بودم، نمیخواستم ارتباط قطع شود اما انگار دیگر دیر شده بود، از آن روز تا به امروز نتوانستهام ارتباط برقرار کنم، راستش هر وقت آن عکس روی دیوار اتاقم را میبینم یاد مرد پلوتونی و انتخابات در پلوتون میافتم.
ادامه دارد...
مهدی حسنوند
دیدگاهها
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
زمین آبی و گرم و پلوتون سرد نشون داده شده من که با واژه انتخابات پلوتون خیلی حال کردم.دکتر جوان نکنه این انتقادات به این خاطره که خودت بخای بیایی وسط؟
هر چند قلمتو دوست داشتم ولی میتونستی بیشتر از پلوتون برامون بگی
درود بر شما و مشتاقانه منتظر ارتباط بعدی شما با سیاره پلوتون هستیم تا بیشتر از آن ستاره و مردمانش با خبر شویم تا با خوشحالی به آینده خودمان و سرزمینمان امیدوار شویم!
که بعضی ها برای پیروز شدن حتی از بیت المال هزینه میکنند