آنچه امروز از میان بحرانهای اجتماعی، نسبت به سایر بحرانها از اهمیت بهسزایی برخوردار شده، مسلئه طلاق است که منشاء آن عوامل متعددی است.
از نظر نگارنده، پدیده طلاق در میان جوانان امروز استان لرستان، از عوامل اصلیاش بیکاری و فقر و ناتوانی مالی است. برای بررسی این موضوع باید احساسات و روح بلندپرواز جوانان را در نظر گرفت. انرژی مضاعف آنها به دنبال ساختارشکنی و آماده توسعهطلبی است.
آنگاه که نتوانند با دستان خالی و عدم حمایتهای مناسب دولت، در این مسیر پیشتازی کنند، روح پاک و انرژی فراوانشان، خواستگاه تفکرات در هم شکنندهای میشود که گویی او را به سوی نیستی و فنا پیش میبرد و او خود را دیگر ناچیز میانگارد و نای ادامه زندگی را ندارد و به بیماری خودباختگی ناخواسته مبتلا میشود و البته این مهم هم برای جنس مونث است و هم برای مذکر و از این باب تفاوتی ندارند.
امروزه آمارهای موجود در دادگاههای خانواده حاکی از آن است که روز به روز بر پهنهی این پدیدهی شوم اجتماعی افزوده میشود. طلاق و جدایی به همراه خود بارهای منفی فراوانی را به دنبال دارد؛ به عنوان تحلیلگر مسایل سیاسی، صرفاً به عقوبت و پیامدهای سیاسی آن میتوان به این نکته اشاره کرد که چون کنترل و مدیریت جوامع از کارویژهای سیاسیون و حکمرانان است، لذا اشاعه این پدیده باعث ترویج بسیاری از ناسامانیهای سیاسی و مدیریتی میشود که از جمله آن کنترل نیروی انسانی است.
اين موضوع تا دیروز میتوانست نیرویی بهرهور برای جامعه باشد و امروز به نیرویی هزینهبر مبدل شده و بنابراین کنترل آن باعث صرف هزینههایی است که شاید اگر "دولت رفاه" قبل از بروز فاجعه و افزایش وخامت کنون به چارهاندیشی و حمایتهای مختلف تن میداد، از آن پتانسیل به نحو احسن بهره میبرد و قطعاً همان هزینه امروز کمتر از هزینه دیروزش میشد. در نتیجه، نافرمانیهای مدنی به وجود میآید که عاقبتش سرکردگی و سرکشیهای درونجامعهای است و همگان میدانند که چه نتایج نامطلوبی برای اداره جامعه و سیستمهای حاکم در بر خواهد داشت. این در سیستمهای رفاهی دنیا، یعنی "مدیریت بحران قبل از وقوع بحران".
این پدیده دامنگستر امروز در جامعه ایران به حدی روبه فزونی است که چنانچه کنترل نشود، در آیندهای نه چندان دور شاهد افزایش انواع بحرانهای جانبی آن خواهیم بود.
پیشنهاد میکنم برخي دولتمردان ما به جای بازیگردانیهای بیهوده سیاسی و جناحی، مدیریت بحران را در اولویت عملکردهای خود قرار دهند تا شاید باری از دوش ملت خستهی بر گنج نشسته اما دست خالی، برداشته شود و واقفیم که استان لرستان نیز به رغم این که از آمار شایستهتری نسبت به سایر استانها در مبحث طلاق برخوردار است، اما از خطرات آن مستثنی نیست.
مضحکانه است بدانیم صاحب گنجیم و توشهای اندک از آن که لازمهی حیات و رفاهمان است در اختیار نداریم. این نیز بر عمق فجایع اجتماعي میافزاید.
باشد که رهآورد این نوشتار، تلنگری باشد بر آنان که میدانند و عمل نمیکنند و باید به درک این مهم برسند که ملت اربابند و مسئوولین خادم.
کیانوش معمر / دانشجوی دکترای علوم سیاسی - گرایش"مسایل ایران"
دیدگاهها
منظورت لیلی ومجنون بوددیگه؟راستی اونا غذاداشتن بخورن ؟لباس داشتن بپوشن؟پول آب وبرق میدادن؟بقیه مردم اطرافشان مثل خودشون بودن هیچی نداشتن؟راستی اگه دعوتشون میکردن عروسی یامراسم اینجوری اون زمونا چی میبردن واسه هدیه؟ای بابا اگه مریض میشدن طبیب چقدر ازشون پول میگرفت راستی اون موقع هم دفترچه واین جورچیزابود اصلا بیمه وبیمه بیکاری داشتن لیلی ومجنون؟اصلا بااین همه مشغله چطور عاشق شدن ؟میدونی چرا این سوالا رو پرسیدم ؟آخه ما فقط توکتابهااسمشون روشنیدیم نمیدونم اوضاعشون چطور بوده گفتم یه ذره اطلاعاتمون بیشتر بشه !دستت دردنکنه توضیح بدی ممنون میشم البته سوال زیاد بود اگه اینا روجواب دادی بقیه رو هم ازت میپرسم
شکم گرسنه و جیب خالی عشق سرش نمیشه. اینا مال قصه هاست .واقعیت زندگی چیز دیگس