یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

روستای ما کنار جاده بود زیر جاده و کنار رودخانه درخت‌هایی پر از انواع میوه‌های خوردنی و آبدار که گاهی ما را با شیطنت‌های کودکانه وادار می‌کرد تا عرض خیابان را که آن موقع جاده بین‌المللی بود با ترس و لرز عبور کنیم تا شاید دور از چشم مرد باغبان که پدربزرگمان بود به زردآلوهای خوش‌طعم و انارهای که چون دانه‌های دُر بود دست پیدا کنیم.
 
اول مهرماه ۱۳۵۸ بود که من به کلاس چهارم رفته بودم، نام مدرسه ما خوارزمی بود؛ و اکثر معلم‌های ما از شهر می‌آمدند. آن موقع معنی شهر را خوب نمی‌دانستیم. شهر کجاست، پشت کدام کوه و یا جایی دور که شاید اصلاً دست ما به آن نرسد.
زنگ اول سال زده‌شده و خانم احمدی معلم کلاس چهارم ما در کلاس درس را آغاز کرد.
در همان روزهای اول نشان داد که معلم مهربانی است. به هر بهانه‌ای به دانش آموزان جایزه و هدیه می‌داد تا آنان را بیشتر برای درس خواندن تشویق کند.
زنگ پایان کلاس که زده می‌شد. مردی به دنبال او می‌آمد که فهمیدم همسرش آقای جابری معلم درس علوم بچه‌های راهنمایی است.
آن روزها کمتر از یک سال از انقلاب گذشته بود و خیلی از گروهای سیاسی دیگر غیر از انقلابی‌ها فعالیت داشتند.
 
یادش به خیر در آن زمان به مناسبتی خانم احمدی بعد از کلاس متن کتاب《ماهی سیاه کوچولو》نوشته صمد بهرنگ را برای ما خواند و چقدر آن کتاب روی ذهن کودکی نوجوانی من تأثیر گذاشت و بیشتر اوقات به سرنوشت ماهی سیاه کوچولو فکر می‌کردم و این‌که چطور از بقیه ماهی‌ها جدا شد و رفت تا سرنوشتش را خودش مشخص کند.
اما خاطره‌ای که از خانم معلم و آن روزها دارم این است.
 
با توجه به این‌که خانم معلم با همسرش مشکل پیداکرده بود و آقای جابری گویی گرایشی به کمونیست‌ها داشت (البته این را بعداً که بزرگ‌تر شدم فهمیدم) قرار بر این شد که از هم جدا بشوند؛ و هر کس راه وزندگی خود را در پی بگیرید و این جدایی قرار بود با توافق هم صورت بگیرید. آقای جابری که عقیده به تساوی حقوق زن و مرد داشت همه اثاث و اثاثیه را بین خود و همسرش تقسیم کرد تا رسید به فرش دوازده متری که آن را هم با چاقو از وسط نصف کرد و سهم همسرش را داد که نه برای او قابل‌استفاده بود و نه همسرش.
 
و اما کتاب ماهی سیاه کوچولو و خانم احمدی شاید تلنگری بود برای من که به نوشتن و خواندن روی بیاورم؛ و حالا که چهل سال از آن روزها می‌گذرد هنوز چهره خانم معلم کلاس چهارمم و کتاب ماهی سیاه کوچولو و عدالتی که جابری به‌عنوان تساوی حقوق زن و مرد به نمایش گذاشته بود از ذهنم عبور می‌کنند.
 
عبدالرضا شهبازی
یازدهم اردیبهشت‌ماه ۹۹

دیدگاه‌ها  

#1 آرمین دالوند 1399-02-11 23:18
کمونیست لزوما به معنای تساوی نیست، کار آن معلم عزیز هم در مورد فرش نه کاری کمونیستی که یک جور عدالت تخیلی بوده است.
نقل قول کردن
#2 همشهری 1399-02-12 10:39
این مطلب یه جور تبلیغ کمونیست هست و ذهنیت مثبتی از این مکتب در ذهن خوانده ای که خبر از این مکتب نداره میزاره در حالی که اینجوری نیست این مکتب.......
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا