بازنشستگان، آنان که روزگاران کار و تلاش را سپری نموده و امروز با موهای سفید و قدی خمیده کنار هم بودن و مرور خاطرات گذشته را غنیمت شمردهاند.
آنها که نه انسی با فضای مجازی دارند و نه کاری به سیاست و اقتصاد و بازار و چک و ... دارند و همه انتظارشان فرا رسیدن پایان ماه و موسم دریافت حقوق است و بقول دوستی که میگفت منزلمان شده تالار پذیرایی، هر روز میزبان فرزندانشان هستند و البته با رغبت و اشتیاقی کم ناشدنی، اما بازهم مشکلات نتوانسته خنده از لبان آنها برباید و بیان گرم و خاطرات شیرین گذشته آنها شنیدنی است.
ولی افسوس که نه گوشی برای شنیدن باقیمانده و نه فرصتی برای با آنها بودن و این ما هستیم که فرصت ارزشمند با آنها بودن را از کف میدهیم!
اما آیا بهراستی ما بهاندازهای گرفتار مشکلات شدهایم که حتی بودن ساعتی با بازنشستگان را از آنها که نه بلکه از خود دریغ میکنیم؟!
بیشک که دریغ از خود را اولیتر میدانم که چه زیبا گفتهاند آنچه در آینه جوان بیند /پیر در خشت خام بیند، بیگمان پیران آینه تمام نمای تاریخ هستند، تاریخی تحریف نشده که سراسر تجربه است. پس بیاییم از این آیینه برای بهتر زیستن و بهتر تلاش کردن بهره ببریم که بازنشستگان سزاوار بهترین تکریمها هستند.
اینها که بیان شد اوقات خوش بازنشستگان بود و روی ناگوار سکه که یا در نتیجه زیادهخواهی و یا بروز حوادث غیرمترقبه و دیگر مشکلات رخ میدهد شنیدنیتر و دردناکتر است.
مشکلات اقتصادی چنان عرصه را بر همگان تنگ نموده که کارمند و کارگر و رئیس و مرئوس و ... سال پایانی خدمت خود را در پی شغلی برای دوران پس از بازنشستگی هستند و چه ناگوار است که مدیر یک اداره آبدارچی و نامهرسان و مسوول وصول مطالبات یک شرکت میشود و یا دبیر دیروز، دوران بازنشستگی را ناچار است برای شاگرد تنبل و درس نخوان کلاس خود که در پی یک عدم توازن و تقارن به مالی و منالی و شرکتی رسیده، چای بریزد و ... دیگر هیچ نمیگوییم که خود بیش از دیگران خجالت میکشیم و...
عباس شاهعلی
دیدگاهها