یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

شهید عبدالرضا کوپال در خاطراتش آورده است: «هرگاه به عراق می‌روم برای احترام دوری بالای مرقد امامان می‌زنم و از آنان برای پیروزی اسلام کمک می‌خواهم.»
 

«عبدالرضا کوپال» در سال ۱۳۳۱ در اشترینان متولد شد. پدرش حسین نام داشت. دوران ابتدایی را در این شهر سپری کرد و برای ادامه تحصیل به بروجرد آمد. خانواده‌ای متدین و پرهیزکار داشت و چون در یک خانواده کشاورز پرورش یافته بود بسیار توانا و مصمم بود از همان کودکی شوق پرواز در سرش بود و در بازی‌هایش و در کاردستی‌هایی که می‌ساخت آن را به‌خوبی نشان می‌داد. با اتمام تحصیل دبیرستان در رشته خلبانی پذیرفته شد و دوره کارشناسی را در این رشته به اتمام رسانید.
وی از ابتدا عاشق اسلام بود و زمانی که در آمریکا دوره خلبانی می‌دید و نماز را به‌جا می‌آورد می‌گفت آمریکایی‌ها با تعجب ما را نگاه می‌کردند. در سال ۵۴ بعد از دو سال دوره عملی از آمریکا بازگشت با آغاز انقلاب نیروی هوایی همواره به‌عنوان یکی از اقشار روشن‌فکر در ارتش در کنار امام (ره) بودند و ارتباطاتی داشتند و شهید کوپال نیز با ارادتی که به اسلام و امام داشت جزو نیرو‌هایی بود که برای بیعت با امام (ره) به حضور ایشان رسیدند که نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است. وی فردی بصیر با اخلاص، توانا و متواضع بود. به مردم زیاد احترام می‌گذاشت. بسیار مؤدب و آگاه بود. اگر کسی از او ناراحت می‌شد سعی می‌کرد در اولین فرصت با او ارتباط بگیرد و ناراحتی‌اش را رفع کند. در بین همکاران بسیار عزیز بود همه او را دوست داشتند و به او عشق می‌ورزیدند.
 
خلبانی که هرگاه به عراق می‌رفت برای احترام دوری بالای مرقد امامان می‌زد
با آغاز جنگ تحمیلی علیه کشورمان او بار‌ها به مواضع دشمن حمله کرد و یک بار هم هواپیمایش را زدند که توانست با وجود نقص فنی آن را به پایگاه برگرداند. از خاطرات شهید است که برای خانواده نقل کرده است: «در ماموریت‌هایی که به کشور عراق داشتم یک‌بار که قرار بود پلی را بزنم دیدم اتوبوسی در روی پل است با اینکه زمان نداشتم شلیک نکردم، دوری زدم تا اتوبوس که احتمالاً پر از مسافر بود رد شود و بعد پل را منهدم کردم.» می‌گفت: «هرگاه به عراق می‌روم برای احترام دوری بالای مرقد امامان می‌زنم و از آنان برای پیروزی اسلام کمک می‌خواهم.»
او هرگاه از رزم سخن می‌گفت آن‌چنان با جرئت و غرور رزم رزمندگان اسلام و نیروی هوایی را تعریف می‌کرد که هر شنونده‌ای به شوق می‌آمد و آرزوی می‌کرد که کاش در کنار رزمندگان اسلام بود د و در کنار آن‌ها می‌جنگید. به ورزش می‌پرداخت و به رشته والیبال علاقه داشت و فرزندش را به این کار تشویق می‌کرد.
 
به مستمندان و آن‌هایی که نیاز به کمک داشتند کمک می‌کرد و در پایگاه و منطقه «کبودرآهنگ» او را به عنوان فردی خیر می‌شناختند. به پدر و مادرش بسیار ادب و احترام می‌کرد و نگین ارزشمند در بین برادران و خواهرانش بود برادرش نقل کرده است، روزی در جلوی در پایگاه زنی به او مراجعه می‌کند در حالی که جگر گوسفندی را در دست دارد و از او به اصرار می‌خواهد که حتماً این جگر را بگیرد و بخورد. زن با اصرار می‌گوید که شما باید قوت داشته باشید که با دشمن بجنگید، این عمل زن او را تحت تأثیر زیادی قرار داده بود، می‌گفت این زن همه آن چیزی را که داشته بود و خود به آن نیازمند بود به من هدیه داد. چطور می‌شود از این‌چنین مردم قدرشناسی حمایت نکرد و من هر آنچه دارم را برای این مردم فدا می‌کنم.
 
خلبانی که هرگاه به عراق می‌رفت برای احترام دوری بالای مرقد امامان می‌زد
او در مدت ۸۰ روزی که در جنگ زنده بود ۷۰ سورتی پرواز انجام داده بود و در آخرین ماموریتی که به پایگاه برمی‌گردد در ناهارخوری مشغول صرف نهار است یکی از دوستان خلبانش از او می‌خواهد که به‌جای او به ماموریت برود شهید تازه صرف ناهار را شروع کرده که ناهار را رها می‌کند و به‌جای دوستش که از او خواهش کرده با اینکه خسته بوده می‌رود. شهر اهواز مورد هجوم دشمن واقع شده بود و آن‌ها باید با دشمن در هوا درگیر می‌شدند و آن‌ها را از خاک کشورمان دور می‌ساختند.
سرانجام در نوزدهم دی ۵۹ در درگیری هوایی در منطقه جنوب اهواز مورد اصابت موشک دشمن قرار می‌گیرد و به مقام والای شهادت نائل می‌آید.
 
دفاع پرس

دیدگاه‌ها  

#1 جابر 1399-06-01 00:31
روحش شاد
نقل قول کردن
#2 صورتیان سیدنادر 1399-06-01 10:12
روح پرفتوحش شاد
نقل قول کردن
#3 مهرداد 1399-06-01 11:13
روحشون شاد
نقل قول کردن
#4 سام 1399-06-01 13:52
روحش شاد یادش گرامی باد
نقل قول کردن
#5 ایرج 1399-06-02 02:34
روحش شاد
نقل قول کردن
#6 بهزاد 1399-06-05 13:59
روحش شاد
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا