سرانجام مذاکرات هستهای ایران و 1+5 به شناخت درست ما از برداشتها و سوءبرداشتهای بازیگران و جنبههای پیدا و پنهان سیاستهای طرفهای شركتكننده بستگی دارد.
درک نیات آشکار و نهان کشورها با مرزبندی و تعریف رایج موسوم به سیاستهای اعلامی و غیراعلامی آنها ارتباط مستقیم داشته و بیشتر اوقات نیز تفکیک این سیاستها، کار فوقالعاده دشواری است. برای مثال، در عملیات جنگ روانی، دولتها از هر دو سیاست اعلام شده و اعلام نشده به طور ضد و نقیض، همزمان استفاده میکنند.
وجود تناقضات رفتاری و گفتاری در ادبیات سیاسی امری پذیرفته شده است اما آن دسته از پارادوکسهایی که برای گیج ساختن رقبا از آنها استفاده میشود با تناقضهای بدون برنامه و طراحی نشده که در اثر اشتباهات و خطاهای انسانی و یا سازمانی اتفاق میافتند تفاوت فاحشی دارند.
نمایش آمریکاییها برای معرفی خود به عنوان رهبر ائتلاف ضد داعش و پخش تصاویر ارسال کمکهای نظامی آمریکا برای این گروه تکفیری در عراق و سوریه، یک تناقض بیبرنامه و اشتباه لو رفته است، اما این که آنها دم از گفتگو میزنند و در همان اثنا، اعلام میکنند که تمامی گزینهها روی میز است و یا این که در خلال مذاکرات، تحریمهای جدید وضع می کنند این یک تناقض واقعی و هدفمند است.
مذاکرات هستهای مملو از برداشتها و سوءبرداشتها و تناقضهای عمدی و غیرعمدی است. بينالمللي كردن و فرسایشی ساختن مسائل داخلی کشورهای هدف در سطح جهان، دو راهبرد قدیمی دولتهای استعمارگر است. عدم اطمینان به غربیها در ایران، ریشههای تاریخی بسیار عبرتآموزی دارد. اما این یک اصل کلی است که بر اساس ظاهر نباید به عمق نیات بازیگران سیاسی خوش بین بود.
بر این اساس و با توجه به شواهد قابل طرح، طیفی از سناریوها در مذاکرات هستهای ایران و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و کشور آلمان برای من مطرح است که بدون تقدم و تاخر خاصی آنها را در اینجا ارایه میکنم تا شاید مورد توجه قرار گیرند. مفروض اساسی در تمامی این سناریوها این است که راهبرد غربیها، محدودسازی توان صنعتی برنامههای هستهای ایران و بازگرداندن آن به شرایط قبل از تحریمهاست و دراین راه، طیفی از مشوقها تا مجازاتها را از دید خود مطرح میکنند.
سناریوي اول، این که دو طرف واقف هستند که مصالحهای در بین نیست و فقط میخواهند در جهان سیاست، مسوولیت عواقب ناشی از شکست مذاکرات را به عهده طرف مقابل بیاندازند و افکار عمومی جهانی را نسبت به برنامههای آینده خود قانع ساخته و اعتمادسازی کنند. آنچه این سناریو را محتملتر می سازد مسئله اختلافات بنیادی ایران و غرب بر سر مسأله فلسطین و رژیم صهیونیستی، منافع متعارض آن دو در سطح خاورمیانه و ایجاد یا فعالسازی گسلهای قومی و مذهبی در جهان اسلام به دست غربیهاست که امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را هدف قرار داده است. از این دیدگاه شکی نیست که به خاطر سازش رژیمهای مرتجع منطقه، درحال حاضر، شاهد رویارویی دو جبهه هستیم.
از یک سو، جبهه متحد ایرانیفلسطینی و دوستداران آن و از سوی دیگر، جبهه غربیاسراییلی و حامیان آن که به صورت نامتقارن در برابر هم قرار دارند. جمهوری اسلامی ایران با مسلح ساختن مردم کرانه باختری به این رویارویی شکل تازهای خواهد داد. دراین سناریو، قواعد بازی برد- باخت فضای روانی تصمیمگیریهای طرفین را شکل میدهد.
سناریوي دوم، این که هر دو سعی دارند با یک جنگ روانی و فراتر از بحث برابری هزینهها و فایدههای مادی، دست برتر را در مذاکرات به هر قیمتی داشته باشند و هر کدام فقط به توافق خوب و بازی برد- باخت میاندیشند. از نظر غربیها، توان هستهای ایران باید در سطح ماقبل صنعتی و صرفاً درحد تحقیقاتی باقی بماند و عباراتی مانند این که "ایران به تاسیسات زیرزمینی فردو و آب سنگین اراک نیاز ندارد" و یا این که "ایران به این تعداد سانتریفیوژ نیاز ندارد" تاییدی بر این سناریو است.
از نظر جمهوری اسلامی ایران، برنامههای هستهای ایران بازگشت ناپذیر است و توافق بدون برچیدن سازمان تحریمها غیرقابل قبول است. اینجا مسأله پرستیژ و غرور ملی مطرح است که به تنهایی با معیارهای مادی قابل سنجش نیست. تحمل هزینههای سنگین تحریم از سوی ایران، خود شاهدی بر این مدعاست. غرب در اثر دخالتها و ناکامی سیاستهای ضد ایرانی خود در دهههای اخیر، به زعم خود در پی کسب احترام از دست رفته است.
جمهوری اسلامی ایران، مذاکرات هستهای را در ادامه سیاستهای اصولی برآمده از انقلاب اسلامی و تثبیت شده در دفاع مقدس میداند و از این منظر، مذاکرات تداوم پایمردیهای این ملت بیدار و ظلمستیز است که نادیدهانگاری آن برابر با از دست رفتن غرور ملی و ارزشهای الهی خواهد بود.
سناریوي سوم، این که در لوای مذاکرات هر کدام سعی دارند به دوستان و شرکای راهبردی خود فرصت بیشتری برای آرایش و آمادهسازی نیروها بدهند. در ادبیات سیاسی کلاسیک، جنگ را ادامه سیاست به شکل و زبان دیگر معرفی کردهاند. نتیجه این مذاکرات در صورتی که باخت- برد باشد به تغییر معادلات منطقهای و حتی جهانی منجر خواهد شد. خنثیسازی و انزوای ایران، از بین بردن عقبه استراتژیک جریان مقاومت، سلطه اسلام آمریکایی- تکفیری و تضعیف برنامههای توسعه جمهوری اسلامی ایران از پیامدهای برد غربیهاست.
تقویت نقش انقلابی جمهوری اسلامی ایران، تضعیف رژیمهای مرتجع باقیمانده، شروع فاز دوم بیداری اسلامی، گسترش اسلام ناب محمدی(ص) و تقویت برنامههای توسعه جمهوری اسلامی ایران از تاثیرات باخت غربیها در این مذاکرات خواهد بود.در این سناریو، نتیجه برد- برد وجود ندارد و یک طرف بازنده و طرف مقابل، برنده از این صحنه خارج خواهد شد.
سناریو چهارم، این که طرف های غربی به این نتیجه رسیدهاند که تهدید ایران از بیرون مرزها دیگر کارساز نیست و باید از درون وارد شد. توافق در این حالت، با توجه به ابزارهای اقتصادی، رسانهای و حقوقی غربیها در صحنههای بینالمللی ابتکار عمل چهار دهه گذشته را از ایران میگیرد، مگر این که بخواهیم از انقلابیگری دست برداریم.
روسیه و چین در حال حاضر، دیگر رقیب ایدئولژیک برای غرب نیستند بلکه جزیی از ساختار نظام سرمایه داری جهانی هستند و دیگر، تهدیدی برای لیبرال دمکراسی غربی به حساب نمیآیند. پایان تاریخ از نظر غربیها همین معنا را دارد. یعنی جهانی بدون رقیب که آموزههای غربی بر آن حاکم است. این سناریو، نقطه مقابل بیداری اسلامی است. از توافق ژنو تا مذاکرات وین، عدهای فراتر از دیدگاههای اصولی تیم مذاکره کننده ایرانی سعی کردند به این سناریو فراتر از واقعیات دامن بزنند. شرایط حبابی که در بازار بورس و سرمایه گاهی اوقات اتفاق میافتد تشبیه خوبی برای بیان این شرایط است.
در روزهای پایانی مذاکرات وین ناخواسته این اتفاق در عرصه سیاسی افتاد. حباب مذاکرات بدلیل واقعی نبودن شرایط از بین رفت و تاثیر روانی زیادی بر بازارهای داخلی گذاشت. همانگونه که در شرایط حبابی، به تازهکارها در بورس هشدار میدهند که از رفتارهای هیجانی پرهیز کنند و سبدی از سهام را خریداری کنند، در ادبیات سیاسی نیز این یک توصیه حرفهای است که نباید همه تخممرغها در یک سبد گذاشته شود و محیط روانی تصمیمگیریها نباید بر شرایط واقعی غلبه پیدا کند.
سناریو پنجم، این که جمهوری اسلامی ایران به سیاست حمایت از بیداری اسلامی، ادامه جریان مقاومت و مبارزه با طرحهای استعماری غرب به عنوان جز لاینفک این مذاکرات نگریسته و تحت هیچ شرایطی در سیاستهای غیراعلامی خود آنها را فراموش نمیکند. در این سناریو، غربیها از ابزار تحریمها به هیچ وجه دست برنمیدارند. آنچه آمریکاییها به آن میاندیشند این است که سازمان تحریمها را به عنوان برگ برنده و عامل فشار حتی در صورت حصول توافق نسبی حفظ کنند و با استفاده از مکانیسم ماشه آن را فعال و قابل بازگشت نگه دارند و به محض این که ایران از خواستههای آنها عدول کرد دوباره آن را برقرار کنند.
بررسی ستون هزینهها و فایدهها و آنچه که طرفین از نظر مادی به دست میآورند و یا از دست میدهند در این سناریو فقط بخشی از واقعیت را نشان می دهد. توقف غنیسازی 20 درصد و رقیقسازی ذخایر آن از سوی ایران و آزادسازی بخشی از داراییهای ما از سوی غربیها در چارچوب این سناریو، بهتر قابل ارزیابی است. بازی غربیها در اینجا، رو نیست و نیات پنهان خود را آشکار نمیکنند. بازی طرفین، در ظاهر برد- برد اعلام میشود ولی نتیجه آن چیزی غیر از این است.
سناریو ششم، این است که همانگونه که غربیها به توافق توام با تحریم میاندیشند، جمهوری اسلامی ایران نیز در مقابل از راهبرد تداوم مذاکرات و بهرهگیری همزمان از ظرفیت جریان مقاومت و نفوذ در سوریه، عراق، بحرین، یمن و سایر بلاد اسلامی به عنوان عامل فشار بر غربی ها استفاده می کند تا بتواند طرف های مذاکره را وادار به پذیرش خواسته های بحق خود نماید. ناهمگونی خواستههای کشورهای عضو گروه 1+5 در این سناریو جالب است.
روسها و چینیها بیشترین تعاملات اقتصادی را با ایران دارند. تداوم وضع موجود برای آنها بهویژه روس ها که تحت تحریم نیز هستند نه تنها تهدید نیست بلکه فرصت است. نیات پنهان و آشکار آنها به نظر من با هم تفاوت جدی دارد. روسیه، هیچگاه یک قدرت اتمی را در مجاورت مرزهای جنوبی خود بر نمیتابد. در صورت توافق غرب با ایران، روسیه بخشی از بازارهای فروش انرژی خود را در اروپا از دست میدهد. روسها، همواره یک بازی دوجانبه داشتهاند و با کارت ایران با غرب بازی کردهاند. هم میخواهند از فرصتهای اقتصادی ایران برای بازسازی اقتصاد خود استفاده کنند و هم از پیامدهای بهبود روابط ایران و غرب واهمه دارند و از آن دوری میکنند. چینیها، مستقلتر از روسها رفتار میکنند ولی آنها نیز، بر هم زننده بازی به نفع ایران نیستند.
نتیجه این که ایران باید از شعار اصولی نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی بیش از همیشه پیروی کند. یکی از علتهای طولانی شدن بحران فلسطین از سال 1948 تا کنون، همسویی قدرتهای بزرگ در برابر آن است. هیچیک از کشورهای 1+5، استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران را در قبال اسرائیل قبول ندارند. البته این مخالفتها، شدت و ضعف دارد و درصورت وقوع یک جنگ تمام عیار در منطقه، رفتارهای کاملاً مشابهی از آنان انتظار نمیرود. با این حال در این سناریو، بازی برد- برد را در شعار، هر دو طرف دنبال میکنند.
سناریو هفتم، این است که نظام سلطه همواره میخواهد از جمهوری اسلامی ایران یک درس عبرت برای سایر کشورهای مستقل بسازد. بوش پدر وقتی در سال 1991 هنگام حمله به عراق اعلام میکند که عاقبت، بر کابوس ناشی از جنگ ویتنام غلبه پیدا کردیم معنای واقعی آن این است که آمریکاییها به هیمنه ابرقدرتی خود بسیار مینازند و همواره به کسب پرستیژ و احترام بینالمللی، آن هم به هر قیمتی فکر میکنند. نمونه دیگر آن حوادث بعد از 11 سپتامبر است که نقطه شروع دو جنگ بزرگ منطقهای در عراق و افغانستان بود. چه بسا پس از یک توافق دلخواه با ایران آنها اعلام کنند که از کابوس گروگانگیری در سال 1979 و ناکامی دخالتهای نظامی، اقتصادی و امنیتی در ایران راحت شدهاند و انتقام گرفتهاند. زبان دیپلماسی ایران در این مذاکرات باید صریح باشد و از بیان واژههای غیردقیق که مورد سواستفاده قرار گیرند باید پرهیز شود. در ادبیات سیاسی همواره بر به کار بردن قدری ایهام، ابهام و به ویژه پیچیدگی در گفتار و رفتار سیاستمداران تاکید میکنند لیکن در این مذاکرات، وجود ایهام و ابهام در راهی که جمهوری اسلامی ایران تا کنون آمده است و برای آن مردم خون و دل خوردهاند به نفع ما نیست و باعث سوءبرداشتهای داخلی و خارجی میشود. در این سناریو، مذاکرات اسب تروای غربیها برای تغییر مفاهیم و واژگان و مرزبندیهای عقیدتی و راهی برای جداسازی دوستان انقلاب اسلامی از یکدیگر و انسجام بیش از پیش دشمنان است. این که غربیها و صهیونیستها از موفقیتهای مذاکرات می گویند جای بسی تامل دارد.
به صراحت باید بگویم که هر کدام از این وضعیتها طیفی از آثار داخلی، منطقهای و بینالمللی خاص خود را به همراه دارد و مرتبسازی و تقدم و تاخر آن به دادههای قوی تری نیاز دارد که در دست تیم مذاکره کننده ایرانی است.
لذا، اگر دستگاه دیپلماسی بر اساس این چارچوب ارایه شده به همفکری و جمعبندی بیشتر نیاز داشته باشد به سهم خود، با افتخار داشتههای خود را تقدیم خواهم کرد تا همه با هم حرکت پرشتابتری را به سوی موفقیت و سربلندی روزافزون کشور عزیزمان، برنامهریزی و مدیریت کنیم.
ارسال کننده:
علیرضا سعیدآبادی
ارسال کننده:
علیرضا سعیدآبادی
کارشناس ارشد روابط بینالملل و کارشناس اقتصادی