مهندسی معکوس بیشتر برای بازیابی محاسبات و دانش فنی به کار رفته در یک محصول کاربرد دارد، اما برای این که محصول یک فرایند بهتر باز شناخته شود، میتوان با این روش، آن را به اجزای سازندهاش خرد کرد و مطالعه جز به جز بر روی آن انجام داد و یا برای بررسی راهی که در مسیر تولید محصول پیموده شده میتوان از انتهای فرایند به ابتدای آن، قدم به قدم و مرحله به مرحله به عقب بازگشت.
این که در کجای راه قرار داریم و به کجا میخواهیم برسیم بدون بررسی پس و پیش، ارزیابی نقاط ضعف و قوت گذشته و پیریزی برنامههای آینده امکانپذیر نیست. برای فهم محاسبات حوزه فرهنگ در ایران معاصر ناگزیر از درک درست مختصات فرهنگی و تاریخ جامعه، گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان دفاع مقدس و مناسبات فرهنگی بین ملتها و موقعیت بیمانند ملت ایران در این پیچ تاریخی هستیم.
برنامههای صدا و سیما، کالاهای فرهنگی هستند که از این طریق نحوه ساخت و مراحل انجام آن بهتر سنجش میشود. درست مثل کالاهای صنعتی که در کارخانه طبق دستورالعملها و نقشههای خاصی به دست نیروهای ماهر ساخته شدهاند. برای پی بردن به کیفیت کالاهای ساخته شده باید تمامی مراحل پیشین را بررسی کنیم تا به اولین مراحل برسیم که همان مطالعه طرح، انجام سفارش و از همه مهمتر، ایدهسازی و کشف نیاز جامعه است.
کالای فرهنگی از ذهن و دل انسان بیرون میآید و اگر این کار به خوبی صورت گیرد بر ذهن و دل مردم نیز مینشیند. این رابطه انسان با انسان و برنامهساز با مخاطب به هدایت راهبردی نیاز دارد. غنای حوزه فرهنگ به وجود برنامهریزان، مجریان و ناظران استاندارد و خبره بستگی تام و تمام دارد. با یک نگاه کلنگر میتوان فرایند پدیدآوری آثار فرهنگی را از ابتدا تا انتها بررسی و اصلاح کرد.
معناگرایی، مشتری مداری و کیفیت در این اصلاحات از اهمیت بیشتری برخوردار هستند و سایر جنبههای این فرایند اصلاحی را نیز در بر میگیرند. مهندسی فرهنگی ناظر بر همین است که کیفیت فرهنگ با همه پیچیدگیها و ویژگیهای منحصربهفردی که حوزه فرهنگ دارد به خوبی قابل سنجش است و میتواند به دقت اندازهگیری و ارزیابی شود. سالها پیش نویسنده، ایده سازمان نظام مهندسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران را با تمام اجزا و جزییات آن به ثبت رسانده بود و با همین نام در فضای رسانه آن را منتشر و تشریح کرده بود که هنوز در کشور جای خالی آن وجود دارد.
بهتر است برای درک بهتر مهندسی معکوس در حوزه فرهنگ و رسانه ملی در این نوشتار، آن ایده در فضای وب جستجو و مطالعه شود. با این مقدمات، رسانه ملی بهتر قابل ارزیابی است. رابطه ظرف و مظروف را همه قبول داریم. عبارت معروف "از کوزه همان برون تراود که در اوست" در اینجا خود یک اصل موضوعه است. رسانه ملی یک سازمان بزرگ است. برای شناخت آن باید ماموریتها و راهبردهای آن را شناخت. ماموریتها که در اسناد بالادستی مشخص شدهاند و به سادگی قابل تغییر نیستند. آنچه در اجرا ممکن است تغییر ایجاد کند کیفیت اتخاذ و اجرای راهبردهاست. اگر بیشتر نقش تحولآفرینی برای رسانه ملی قائل شویم، دیگر از این منظر، باید به ارزیابی فعالیتهای سازمان صدا و سیما بپردازیم.
اگر نقش سرگرمسازی برای آن قائل باشیم شاخصهای ارزیابی متناسب با آن را باید مدنظر قرار دهیم. نگاه اقتصادی و تجاری اگر بر رسانه ملی حاکم باشد باید منتظر نتایج متفاوتی باشیم. در این حالت، ارزیابی کار بسیار شبیه ارزیابی از یک بنگاه اقتصادی و تجاری است که بررسی دو ستون هزینهها و فایدهها همه چیز را برای تصمیمسازی و برنامهریزیهای آینده آن مشخص میکند. اگر نقش آموزشی و پرورشی رسانه ملی ملاک عمل ما قرار گیرد، آن وقت انتظار میرود برنامههای رسانه ملی بتواند بر روی خانوادهها و شهروندان ایرانی که مخاطبان اصلی هستند تاثیرات آموزشی و پرورشی شگرفی داشته و فرایند جامعهپذیری مجدد را به خوبی درباره آنها انجام دهد.
ترکیبی از این نقشها با نسبتهای معین برای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، خود در حکم یک نقشآفرینی و راهبرد دیگر است. نقشهای دیگری را نیز میتوان برای آن برشمرد. مسئله این نیست که رسانه ملی نباید به تامین منابع مالی لازم برای پیشبرد برنامههای سازمان و پرداخت هزینههای فوق تصور آن بیاندیشد که در جای خود، یک شاخص بسیار مهم مدیریتی است بلکه مسئله اصلی، نفی حاکمیت و سلطه مسائل مادی بر مسائل معنوی در رسانه ملی است.اگر نگاه مادی حاکم باشد برنامه سازی ها و فعالیت ها را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. اگر نقش سرگرمسازی در ساخت برنامههای صدا و سیما محوریت داشته باشد در این صورت، بر الگوهای زندگی مصرفی و جنبههای نمایشی و طنز در برنامهسازیها خواه ناخواه بسیار بیشتر تاکید میشود.
رسانه ملی همانند هر مجموعه سازمانی دیگری، از اجزا و عناصر متعددی تشکیل شده است. امکانات نرمافزاری و سختافزاری، نیروهای متخصص و ماهر، دستورالعملهای کاری و استانداردهای فنی، برنامهسازان و تهیهکنندگان رادیویی و تلویزیونی، مخاطبشناسی و نیازسنجیهای علمی، الگوهای برنامهسازی و نظارت کیفی، آثار و تولیدات رادیویی و تلویزیونی و از همه مهمتر خانوادهها و شهروندان ایرانی اجزای اصلی این مجموعه هستند. در ساخت فرهنگ و برنامهریزیهای فرهنگی در یک جامعه متعالی، همه راه ها به انسان منتهی میشود. در رسانه ملی این انسانها هستند که باید به کرامت و ارزشهای آنها احترام گذاشته شود و به خوبی پرورش یابند. این انسانها هستند که بر اساس نیازهای سایر انسانها برنامه میسازند. این انسانها هستند که از همه امکانات نرمافزاری و سختافزاری موجود برای ساخت برنامههای مناسب باید استفاده کنند. این انسانها هستند که از برنامههای ساخته شده و یا تهیه شده به وسیله رسانه ملی بهره لازم را میبرند و به آموختههای بنیادین خود در ساحت خانواده، مدرسه، دانشگاه، مسجد، اداره، کسب و کار آنها را می افزایند. این انسانهای پرورش یافته هستند که حال و آینده این جامعه را میسازند.
در حیطه برنامهسازیهای رسانه ملی، رابطه انسان با انسان و برنامهساز با مخاطب برقرار است. از ایدهها تا دیدهها و شنیدهها راه طولانی طی میشود. این حاصل طرحریزیهای راهبردی و برنامهریزیهای ارتباطی رسانه ملی است که در بستر آنها، محتواها و برنامههای تولیدشده و یا تهیه شده به سمع و نظر مخاطبان میرسد. رسانه ملی نباید به باشگاه و مجمعی خصوصی از برنامهسازان و تهیه کنندگان برنامههای رادیویی و تلویزیونی تبدیل شود. رسانه ملی یک شان حاکمیتی دارد که هرگز نباید فراموش شود. رابطه انسان با انسان و برنامهساز با مخاطب به معنای این است که تمام عواملی که در بالا برشمرده شد باید به صورت یکپارچه و هدفمند در چارچوب طرحریزیهای راهبردی به کار گرفته شوند. تا خروجی آن از بالاترین کیفیت و بهترین محتوا برخوردار باشد.
پیشنهاد موکد من در دوره فراروی رسانه ملی فارغ از نام آن رئیس و یا این رئیس، این است که از پدیدآوران رسانه اعم از رسانههای مرکز و رسانههای محلی در سراسر کشور در برنامهسازیهای رسانه ملی به خوبی استفاده شود. راستی چرا در برنامهسازیهای رسانه ملی ما کلیدواژهای به نام "فعال رسانه" و نظایر این را نداریم.
کارشناسان بسیاری در اتاق فکرها و استودیوهای رادیو و تلویزیون، محور تصمیمسازیها و برنامهسازیها هستند، اما دریغ از کمترین حضور کارشناسان رسانه در این عرصهها که خود با مردم و نخبگان جامعه، نزدیکترین و فراگیرترین سطح تماس و ارتباطات را در سراسر کشور دارند و به خاطر سالها کار در تحریریهها و بخشهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی رسانههای مختلف کولهباری از تجربه و دغدغه دارند که میتوانند همپای سایر کارشناسان و برنامهسازان رسانه ملی، آنها را به مردم تقدیم کنند.
به عقیده من، رسانههای مرکز و رسانههای محلی، دو بال فرشته نجات این کشور هستند ولی در رسانه ملی ناشناخته باقی ماندهاند. هویت پدیدآوران رسانه در عرصههای مختلف جامعه به خاطر گمنامی در رسانه ملی، ناشناخته است در حالی که، در کشورهای توسعه یافته برخی از تحلیلگران و کارشناسان و نویسندگان رسانه از برجستهترین سیاستمداران آن جوامع هستند. حرمت امامزاده را متولی آن باید نگه دارد. شرح کامل این موضوع در تحلیلی که تحت عنوان "سهم پدیدآوران رسانه در برنامهسازیهای رسانه ملی" آمده و اخیراً در فضای رسانههای مرکز و رسانههای محلی نیز بسیار گسترده منتشر گردیده قابل ملاحظه است.
امیدوارم رئیس جدید رسانه ملی از اتاق فکرشان با کمک کارشناسان این کشور به سرعت و با دست و فکر پر، بیرون بیایند و صدا وسیما را با هم فکری و دعای مردم به خوبی هدایت کنند. هر دورهای، ابتدا و انتهایی دارد مهم این است که همه دست در دست یکدیگر، با استفاده از تجربیات حاصل از دورههای گذشته و بررسی ضعفها و قوتهای موجود، به آیندهای بهتر که در شأن نظام ولایی و مردم خوب ایران اسلامی است برسیم.
هدف از این نقد و تحلیل، بیاحترامی به گذشته نیست بلکه میخواهد با یک نگاه روشی به فرایندهای پیچیده در حوزه فرهنگ، رسانه و رسانه ملی راهی بهتر برای آینده ترسیم کند. مهندسی معکوس، ما را به مسئله بازمهندسی نیاز مردم بر اساس سبک زندگی ایرانی- اسلامی و به طیفی از راهها میرساند. یک سر این طیف، بومیسازی نیاز مردم به رسانه و فرهنگ خودی و سر دیگر آن، روی آوری به برنامهسازیها به سبک غیربومی و غیرخودی است.
درک درست از مختصات فرهنگی جامعه دینی ما مفروض طرحریزیهای راهبردی برای رسانه ملی است. این نوشته، مطلع ورود به بحث و مرحله نخست کار است. مرحله بعدی، همسوسازی دستگاهها و نهادهای فرهنگی جامعه در چارچوب طرح و برنامههای کلان برای همافزایی نیروهاست و غایت این راه به نظر من، لزوم شکلگیری دولت فرهنگی در این کشور در ادامه این دولت و یا در دولتهای آینده برای اتخاذ جهتگیریهای جامع و ترسیم افقهای دوردست و ماناست.
ارسال کننده:
علیرضا سعیدآبادی
کارشناس ارشد روابط بینالملل و کارشناس اقتصادی