ايام حزن و ماتم اباعبدالله الحسين (ع) و ياران باوفايش است.
به همين مناسبت خاطرهای به ذهنم رسید که شايد برای خوانندگان خالی از لطف نباشد.
عاشورای سال 1375 به سبب مسوولیتم در فرمانداری بروجرد، وقتی که به اتفاق فرماندار وقت در حسینیه امام جمعه وقت بروجرد مرحوم حجتالاسلام "نواب" جهت شرکت در مراسم عزاداری حسینی وارد شدیم، دیدم که مرحوم "سيد داود فهمی" رئیس دانشگاه آزاد اسلامی بروجرد نيز در کنار مردی سالخورده نشسته بود.
چهره آن مرد برای من بسیار آشنا به نظر میآمد وقتی که در پاسخ سوال خود از مرحوم فهمی شنیدم که ایشان دکتر "سيد جعفر شهیدی" است، بسيار متعجب شدم كه چگونه در پایینترین نقطهی حسینیه با تواضع بسیار نشسته بود.
من که به واسطهی مطالعهي برخي از آثار پربار و پرشمار آن محقق برجسته یعنی "تاریخ تحلیلی اسلام"، "قیام امام حسین(ع)" و "زندگانی فاطمه زهرا(س)" از دور ارادت زیادی به ایشان پیدا کرده بودم، مانند تشنهای که به آب خنک و گوارا رسیده باشد، بیاختیار به محضرش شتافته و ابراز ارادت نمودم.
اما خاطرهاي كه قصد داشتم در مورد آن چيزي بنگارم اين است: هنگام خروج از حسینیه من پیشدستی نموده تا کفشهای ایشان را جفت نمایم، ولي استاد متواضعانه گفتند که "زحمت نکشید من کفش ندارم!" و بلافاصله توضیح دادند که من بیش از 50 سال است که نذر دارم هر وقت روز عاشورا در بروجرد باشم، با پای برهنه 40 مجلس عزاداری را پیاده شرکت نمایم.
همان جا از اين مرد بزرگ و دانشمند گرامي خداحافظی كردم و ايشان به همراه مرحوم فهمی راهی مجلسی دیگر شدند تا نذر خويش را ادا نمايند.
خوشبختانه بعدازظهر روز عاشورا نیز توفیقی دست داد که به اتفاق یکی دیگر از مسوولان ارشد استان در حجرهی یکی از بستگان دکتر شهیدی كه در خیابان جعفری بروجرد بود، ساعتی دیگر را از محضرش کسب فیض نمایم.
ايشان یک جلد از ترجمهی روان و زیبای نهجالبلاغه توسط خود را امضا نموده و به من دادند تا زینتبخش کتابخانهی شخصیام باشد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
نبي بختيارينژاد