در جوامع انسانیِ مختلف، از دیرباز یکی از معیارهای تقسیمبندی انسانها جنسیت بوده است. این تقسیمبندی نقش مهمی در زندگی و حقوق فردی و اجتماعی زنان و مردان در جامعه داشته است. افزون بر این، تقسیمبندی جنسیتی عمدتاً تحت تأثیر فرهنگ مردسالار اکثر جوامع صورت میگرفته است. تا آنجا که زن همواره به تعبیر سیمون دوبووار «جنس دوم» تلقی میشده و به همین دلیل در معرض خشونتها، تبعیضها و رنجهای متعددی قرار میگرفته است.
نمونهای از این خشونتها در فضای خانواده بین همسران هم قابلمشاهده است. در جامعۀ ایران، به دلیل اینکه فرهنگ مردسالار همچنان غالب است، مسئلۀ خشونت خانگی علیه زنان بهصورت پنهان و آشکار قابلبررسی است.
پرسشهای موردنظر در این پژوهش شامل موارد زیر میشوند؛ چرا علیه زنان خانهدار موردمطالعه خشونت میشود؟
نوع خشونتها چگونه است؟
این خشونتها چه پیامدهایی به دنبال دارند؟
برآیند و نتایج تحقیق نشاندهنده آن است که پدیده خشونت شوهران علیه زنان در خرمآباد، تحت تأثیر شرایطی قرار دارد. این شرایط را میتوان به سه دسته شرایط علی، شرایط زمینهای و شرایط مداخلهگر تقسیم کرد. شرایط علی یا سببساز خشونت شوهران علیه زنان، مسائل شوهر از قبیل اعتیاد، بدگمانی و وضعیت بد مالی هستند. باوجوداین، شرایط زمینهای مانند عدمحمایت خانوادگی از سوی خانواده زن، نگرش مردسالارانۀ اطرافیان نسبت به رابطۀ زناشویی و نیز ذهنیت مردسالارانۀ مرد موجب میشوند تا زمینه خشونتورزی مردان علیه زنان فراهم شود. افزون بر این، شرایط مداخلهگر مثل قدرت نداشتن زن و آشفتگی رابطه زوجین در این خشونتورزی تأثیرگذار است و به آن دامن میزنند. پس میتوان نتیجه گرفت که اگر زن از سوی خانواده و جامعه حمایت شود، از سوی شوهری که با مسائل خویش دستبهگریبان است، کمتر مورد خشونت واقع نمیشود. در واقع، زن به دلیل موقعیت نامناسب اجتماعی و فرهنگ مردسالار حاکم بر محیطی که در آن زندگی میکند، در برابر خشونت شوهر، بیدفاع میماند. زن در چنین وضعیتی چارهای جز ساختن و سوختن ندارد.
بههرروی، پدیده خشونتورزی علیه زنان موردمطالعه موجب بروز تعاملاتی میشود که عبارتاند از: رفتار شوهر نسبت به زن (تحقیر شخصیتی، آزار جسمانی زن، توهین به خانواده زن، رابطه مرد با زنان دیگر، تهدید به مرگ از سوی شوهر، جلوگیری از زن برای ملاقات با خانوادهاش، بیتوجهی مالی نسبت به زن، بیتوجهی مرد به زن)، رفتار زن نسبت به شوهر (توجه نکردن به شوهر، قهر کردن) و مشکلات متقابل و مداوم زناشویی. در چنین وضعیتی، فضای خانه آشفته و نابسامان شده و زمینه را برای بروز پیامدهایی فراهم میکند. این پیامدها دو گونهاند: یکی واکنشهای مرد (اقدام به گرفتن زن دوم، اقدام به طلاق دادن زن)؛ و دیگری، واکنشهای زن. واکنشهای زن بر دو نوع هستند: نوع اول، بیماریها و اختلالات روحی و روانیای هستند که این زنان به آنها دچار میشوند، مانند افسردگی، اضطراب، ناامیدی، عدم اعتماد به نفس؛ و نوع دوم، رفتارهای پرخطری هستند که این زنان مرتکب آنها میشود مانند، اقدام به طلاق، اقدام به خیانت و اقدام به خودکشی.
بههرحال، زن در چنین جامعهای به دلیل فرهنگ مردسالار و نبود حقوق و قوانین کافی برای دفاع از زنان در مقابل خشونت مردان در خانواده، دچار مشکلات روانی و اجتماعی بسیاری میشود. این مسئله ممکن است به ایجاد مشکلات اجتماعی و روانی دیگر در جامعه نیز منجر شود. چنین زنانی دچار اضطراب وجودی و ناامنی هستی شناختی هستند. به عبارتی دیگر، آنها همواره نسبت به زندگیشان نگران هستند و احساس امنیت نمیکنند. افزون بر این، مطالعۀ مسئله خشونت علیه زنان دارای ابعاد انسانشناختی، جامعهشناختی و روانشناختی است. بعد انسانشناختی بر تفاوت جنسیتی و نقش فرهنگ جامعه در خشونت علیه زنان تأکید دارد. بعد جامعهشناختی بر نقش خانواده و روابط متقابل زناشویی و برخی از فرآیندها و پیامدهای اجتماعی خشونت علیه زنان توجه دارد.
مسعود زمانیمقدم (دانشجوی دکتری جامعهشناسی)