کودک سرطانی آخرین آرزوهایش را در پُر کردن قلکش میدانست تا با پولهای آن در روزهای نزدیک به عید برای مادرش چادر بخرد.
جلوی آینه ایستاده بود، کلاه دوران سربازی پدرش را بر سر گذاشته بود تا موهای ریخته شدهاش دل آینه را نشکند. کمتر از شش هفت سال داشت با آرزوهای بزرگ. درد کلافهاش کرده بود؛ اما دوست نداشت بغضهای نداشتن مادرش را تحمل کند. کوچک بود اما در یک سالی که سرطان ریشه در وجود جانش ریشه زده بود او را مقاوم کرده بود. مادر که آهسته و بریدهبریده گریه میکرد. در دلش غوغا بود. گاهی پشت پنجره میایستاد و به بازی کودکان هم سن و سالش در کوچه نگاه میکرد درصورتیکه دست تقدیر بازی بزرگتری در زندگیاش به وجود آورده بود. بچهها که در کوچه حلقهزده بودن و بازی میکردند و میچرخیدند و یکصدا میگفتند: تابتاب عباسی او آرام و بیصدا با لبهای خشکیدهاش میگفت: خدا منو نندازی.
همبازیاش شده بود گل رُزی که مادرش در گلدان کاشته و پشت پنجره گذاشته بود؛ و گاهی گنجشکی خسته و گرسنه که به پشت آن پنجره عادت کرده بود تا ریزههای نان در دستان کودک به لب پنجره ریخته شود و او سهم خود را ببرد و آنقدر برود و دور شود تا به آفتاب برسد و برای روز بعد کمی از تن خورشید را برای کودک بیاورد
اما این روزها کودک قصه ما دیگر تنها نیست. او دیگر تنها مادرش، گلدان گل رُز و گنجشک را ندارد.
این روزها تکهتکههای تن خورشید را که گنجشک به زمین آورده بود موسسهای درست شده است به نام «موسسه نور» و کار او تلاش برای انجام دادن کار بیماران صعبالعلاج است؛ اما بهراستی دولت و موسسه نور میتوانند بهتنهایی امور بالغبر سی هزار بیمار سرطانی در لرستان را انجام بدهد. اموری که سالانه بیشتر از دهها میلیارد تومان هزینه دارد.
این روزها با پیگیری دو مرد دکتر ساکی رئیس دانشگاه علوم پزشکی لرستان و نادر همتی معاون امور اجتماعی و مشارکتهای مردمی دانشگاه، «موسسه نور» در بیمارستان شهید رحیمی بخش «کمو تراپی» خرمآباد راهاندازی کرده است و دیگر کودک قصه ما تنها درد بیماری را میکشد و درد تنهایی و بیکسی در شهرهای دیگر او را آزار نمیدهد.
این روزها با حضور تو برادر و خواهر عزیزیم در کنار بیماران سرطانی دردها کمتر میشود اگر تنها و فقط تنها درد دیگران را درد مشترک خود بدانیم.
الحمدالله اولاً و آخراً
عبدالرضا شهبازی/ خرمآباد