بعید است از این برج کسی عکسی گرفته باشد. احتمالاً امسال هم کوبیده خواهد شد.
من تا دلتان باشد خاطره بازم و حافظه بلندمدتم خوب است.
 من که زمان ساخت مناره آجری و تاریخی خرم‌آباد نبوده‌ام؛ اما این برج را اولین بار در بمباران خرم‌آباد شاید سال پنجاه‌ونه دیدم.
بیمارستان دکتر اعظمی که بعداً نامش به شهدای عشایر تغییر یافت، بیمارستانی با ساخت آمریکایی بود.
وقتی‌که جنگ شد، هواپیماها خرم‌آباد را بمباران کردند. به محوطه بیمارستان رفتم. آن چمن سبز و آن سرو و چنارها و چراغ‌برق‌های سفید برگردان‌اش. مردم شاد ما باورشان نمی‌شد. این برج دورتر ایستاده بود با نمای اجری قرمزش. چشم من را گرفته بود که این برج چیست.
 مردم سرم به دست در چمن و مردان با پیراهن‌های منتی‌گل و پیچازی و سینه‌ها و سبیل‌های مردانه نگذاشت بفهمم برج بلند اجری برای چه بود. آن مردان مو فرفری و عصبانی از جنگ اغلب به جبهه رفتند و شهید شدند و یا به دیار آخر رفته‌اند. بیمارستان زیبا بود و داخلش یکدست سفید و آکوستیک. با پنجره‌هایی رو به چمن. حیف است از نظر تاریخ شفاهی و معاصر این بیمارستان خوراک ساخت و ساز شود. زمینش وقف است؛ اما خاطره‌هایش محکوم به زوال‌اند.



علی صارمیان
چهارشنبه دوم فروردین نودوشش. خرم‌آباد