تاکسی
آقا ...؟ بیا بالا.
سوار تاکسی می‌شم...
گفت‌وگوی راننده با یکی از مسافران:
راننده: آقا من اگه کاره‌ای باشم تو این مملکت، هیچ‌وقت اجازه نمی‌دم یه دختر و پسر واسه ازدواج بدون اطلاع خانواده‌هاشون همدیگه رو ببینن، قرار مدار بذارن و ازین سرخود بازیا. از وقتی که خانواده‌ها واسه تصمیم‌گیری ازدواج کنار رفتن، ناسازگاری‌ها، جدایی‌ها و طلاق‌ها بیشتر شد.
الآن اوضاع خیلی بد شده، شب با کوله باری از خستگی نشستی سر سفره، هنوز دو لقمه نخوردی، پسرت یهویی می‌گه: بابا من زن آیندم رو پیدا کردم، همین پنج‌شنبه هماهنگ کردم بریم خونشون برای بله برون!
یدفعه لقمه میپره تو گلوی پدر و مادر که با لیوانی آب خطر خفگی رفع میشه، همه شوک زده به هم نگاه میکنن، سکوت سنگینی خونه رو فرا می‌گیره، با این همه متانت و خجالتی بودن پسر خونواده(!)، بی شک اگه مخالفتی بشه آقا دوماد خانواده‌اش رو تهدید به خودکشی می‌کنه، اونام مستاصل و برخلاف میل باطنی، چند روزه مراسم بله برون می‌گیرن و بعد از دو هفته هم مراسم عقد و عروسی با هلهله و شادی برگزار می‌شه.
راننده ادامه میده: آقا به خدا این جوری زشته، خجالت داره، همینه که بعد از دو ماه پشیمون میشن و کارشون به دادگاه می‌کشه!
مرد مسافر که حدودن 65 سال می‌خوره، رشته‌ی سخن را به دست گرفته و میگه: آقا شنیدی که قدیمیا گفتن: "آدم ار نمیره همه چی مینه!" شده حکایت ازدواج‌های امروزی، آقا الان زمونه ازدواج تلگرامیه، پسره توی یک گروه با دیدن چند تا عکس پروفایل یه دختر خانم، یک دل نه صد دل عاشق میشه و پیش خودش فکر می‌کنه که این همون کسیه که واسه خوشبخت شدنش میخوادش! حکایته نیمه گمشده و ازین حرفا.
مذاکرات دو طرف خیلی زود به نتیجه می‌رسه و تو کمتر از یه ماه شاخ شمشاد و عروس خانم سر سفره‌ی عقد میشینن و میرن زیر یه سقف. با هزار تا آرزو و وعده وعید.
اما غافل ازینکه بعد چند وقت دوران شیرین و رویایی نامزدی تموم میشه، چشما باز میشه و اینجاس که شکاف‌های فرهنگی، طبقاتی خودشو نشون میده. بدتر ازینا عدم گذشت و بخشش دو طرف، زندگی رو واسشون تبدیل به جهنم می‌کنه.
مرد مسافر ادامه میده: من تا وقتی زنده‌ام اجازه نمیدم بچه‌هام اینجوری ازدواج کنن. بهشون گفتم مگه از روی جنازه‌ی من رد بشین که با عشق و عاشقی ازدواج کنید. هر وقت من مردم اونوقت برن تلگرام، واتساپ، کافی‌شاپ، توی پارک، زیر بارون، خلاصه هر جوری که میخوان ازدواج کنن. ولی بدونن تا من نفس توی سینه دارم نمی‌زارم ازین قرتی بازیا دربیارن. ولله به‌خدا! راننده: آقا دمت گرم، ایول
اگر همه‌ی خانواده‌ها مثل شما محکم وایسن جلوی درخواست‌های غیرمنطقی بچه‌هاشون، همه چی درست می‌شه
ولی بدبختانه خانواده‌ها زود تسلیم خواسته‌های بچه‌ها می‌شن.
به خیابان شریعتی می‌رسیم در حالی که صحبت‌های راننده تاکسی و مرد مسافر هنوز ادامه دارد، کرایه‌ام را داده و با لبخند از تاکسی پیاده می‌شوم و صمیم می‌گیرم صحبتها رو  بدون قضاوت شخصی و در قالب یادداشت واسه مخاطبان بنویسم.

ازدواج‌های تلگرامی ... 
رضا طولابی