دقیقا سال گذشته در همین زمان، آتش به جان بام خرم‌آباد (مدبه‌کوه) افتاد و در چشم به زدنی، همه‌اش سوخت. هم به خاطر شیب کوه و هم وزش بادی که آتش را غره‌تر می‌کرد، مهار کردنش را دشوار می‌نمود.
امسال هم همین اتفاق تکرار شد و باز کاری از کسی ساخته نبود. این داستان تنها مخصوص مدبه‌کوه نیست و سال‌هاست آتش به جان منابع طبیعی لرستان افتاده و البته کَکِ هیچ مدیر و مسئولی هم نمی‌گزد.
در این میان اما غصه‌اش به دلِ فعالانی می‌نشیند (اعضای سَمن‌ها) که شب و روزشان را پای حراست از جنگل‌های لرستان می‌گذارند و هر بار با چشم خویش می‌بینند که آتش دار و ندار این سرزمین را در خود فرو می‌برد و بیشتر از دست‌شان برنمی‌آید؛ چرا که دست‌شان خالی است! زنان و مردانی که این روزها بیشتر از هر زمان دیگری با معنای این مَثَل لُری هم‌ذات‌پنداری می‌کنند که: «توف دِ ری دَسِ پَتی ار کُر شاه بویی»!
فقط این نیست؛ هر سال به واسطه‌ی خطوط فرسوده‌ی نفت و گازی که بدون هیچ خیر و برکتی از میان منابع طبیعی لرستان می‌گذرند، فاجعه‌ای رخ می‌دهد و هرگز نه کسی خسارتی پرداخت می‌کند و نه مجاب می‌شوند که فکری به حال‌شان بکنند.
امروز یک مسأله، مسلم شده و آن این است که هیچ فکر، برنامه و ایده‌ای از سوی مسئولان برای پیش‌گیری و مقابله با این پدیده‌ها نیست، بنابراین نمی‌توان انتظار داشت افق روشنی در این زمینه پیش روی‌مان باشد.
امروزمان شده است مصداق این شاهکار اخوان‌ثالث که سروده است:
بخشی از بام خرم‌آباد در آتش بی‌مبالاتی سوخت/ آتش‌نشانی کوتاهی کردخانه‌ام آتش گرفته‌ است، آتشی جانسوز
هر طرف می‌سوزد این آتش
پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود
من به هر سو می‌دَوَم گریان
در لهیب آتش پُر دود
...
خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
هم‌چنان می‌سوزد این آتش
نقش‌هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
...
من به دستان پُر از تاول
این طرف را می‌کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود
تا سحرگاهان که می‌داند که بود من شود نابود
خفته‌اند این مهربان همسایگان‌ام شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مُشت خاکستر
وای، آیا هیچ سر بر می‌کُنند از خواب؟
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
 
کرم‌رضا تاج‌مهر