اندک زمانی است که بحث کلان‌شهر شدن خرم‌آباد در فضای مجازی و حقیقی راه افتاده است. عده‌ای برای این کار کمپین تشکیل داده و امضای شهروندان‌ را برای آن جمع کرده‌اند. افرادی هم از اهتمام و تلاش خود برای کلان‌شهر شدن از طریق وزیر راه و شهرسازی و به‌صورت بخشنامه‌ای و دستوری خبر می‌دهند، بعضی دیگر شیفته و شوق‌مند بنر و بیانیه دادند که‌ به‌به و چه‌چه کلان‌شهر شدیم و دست‌مریزاد و حبذا! بی‌آنکه آش کلان‌شهری به دار و به بار باشد.
فارغ از اینکه کلان‌شهر شدن خرم‌آباد خوب است یا بد، قبل از آن باید کلان‌شهر و خصوصیات آن را بشناسیم.
 http://yaftenews.ir/images/95/1-95/shahr%205.jpgکلان‌شهر یا متروپولیس عنوانی است که در مورد شهرهای بزرگ و پرجمعیت به‌کار می‌رود. یک کلان‌شهر معمولاً از یک شهر مرکزی و تعدادی شهر و شهرک اقماری تشکیل شده‌است. کلان‌شهرها معمولاً از اهمّیّت سیاسی، اقتصادی، بازرگانی و فرهنگی زیادی برخوردارند و از مراکز مهم اقتصادی و تجاری هر کشور به‌حساب می‌آیند. همچنین کلان‌شهرها دارای امکانات ورزشی، فرهنگی، آموزشی و گردشگری مناسب و در خور توجه هستند. این واژه ابتدای قرن نوزدهم توسط گاتمن در آمریکا‌ وارد‌ فرهنگ جغرافیای شهری شد.
"کلان‌شهر" در ایران اما تعریف قانونی دیگری دارد. در ایران کلان‌شهر به شهری اطلاق می‌گردد که یک‌میلیون نفر و یا بالاتر جمعیت داشته باشد. امّا در 1388 با تصویب شورای عالی شهرسازی و معماری طی مصوبه 02/100/4219 کلیه شهرهای با جمعیت بالای پانصد هزار نفر هم کلان‌شهر محسوب می‌شوند؛ بنابراین مصوبه بدون توجه به دیگر ویژگی‌های کلان‌شهرها، تنها بر اساس شاخص جمعیت کلان‌شهرهایی تازه‌پا به عرصه جغرافیای شهری گذاشتند که فاقد زیرساخت‌های دیگر کلان‌شهری بودند. بر اساس آخرین سرشماری جمعیت شهر خرم‌آباد و شهرهای تابعه از نظر سیاسی اندکی بیش از ۵۰۰ هزار نفر است. بیرانشهر، سپیددشت و زاغه شهرهای اقماری خرم‌آباد هستند. فاصله سپیددشت تا خرم‌آباد ۸۵ کیلومتر و فاصله شهرهای زاغه و بیرانشهر چیزی حدود چهل کیلومتر است.
خرم‌آباد از نظر جمعیتی ۲۳ امین شهر کشور است و جالب اینکه اسلامشهر تهران در رتبه نوزدهم شهرهای پر جمعیت ایران قرار دارد.
اگر بر اساس قوانین وزارت مسکن و شهرسازی حساب کنیم خرم‌آباد با شهرهای زاغه و بیرانشهر و سپیددشت و همه روستاهای این شهرها واجد شرایط کلان‌شهری هست و باید از مزایا و مواهب کلان‌شهری برخوردار شود.
 
اما تعریف کلان‌شهر تنها بر اساس جمعیت تعریفی شکننده و سیال خواهد بود و با توجه به تغییرات سیاسی در ساختار جغرافیای سیاسی استبعادی ندارد که مثلاً با جدا شدن سپیددشت حدنصاب جمعیتی لازم برای کلان‌شهری از بین برود. گذشته از آنکه گفته می‌شود سالانه حدود بیست هزار نفر مهاجرت از خرم‌آباد به استان‌های دیگر داریم. گر چه قوانین مسکن و شهرسازی به‌روشنی بر اساس شاخص جمعیتی کلان‌شهر را تعریف می‌کنند اما واقعیت آن است که مؤلفه‌های مؤثر دیگری نیز وجود دارد که در نبود آن مؤلفه‌ها کلان‌شهری فقط صوری و تئوری است.
وجود صنایع مادر و ملی، سهم مؤثر در تولید و رونق اقتصادی، مراکز مهم و تأثیرگذار فرهنگی و هنری، ورزشگاه، سیستم‌های حمل‌ونقل ریلی و جاده‌ای، فرودگاه، هنر مؤلف و... دیگر آیتم‌هایی هستند که متخصصین امور شهری آن‌ها را برای کلان‌شهر ضروری می‌دانند.
بافت و مبلمان شهری، ساختمان‌سازی بر اساس اِلِمان‌های بومی و ملی، راه‌های مواصلاتی و شهری نیز از همین دست مؤلفه‌ها هستند.
با توجه به تعاریف مبتنی بر علوم اجتماعی و جغرافیای سیاسی و نیز قوانین و آئین‌نامه‌های کشوری وزارتی سؤالی که در ذهن شکل می‌گیرد این است که شهری با خصوصیات جغرافیایی و سیاسی خرم‌آباد ابتدا باید کلان‌شهر اعلام شود و بعد مؤلفه‌های موردنیاز کلان‌شهری برای آن اقامه شود یا اینکه نه شایسته است ابتدا آنچه را که برای کلان‌شهر شدن موردنیاز است فراهم آوریم و بعد خرم‌آباد را کلان‌شهر اعلام کنیم؟
در نبود کارخانه‌ها و صنایع مهم و ملی، ورزشگاه‌های شاخص، مراکز فرهنگی و نیز عدم سامان‌دهی جاذبه‌های گردشگری، مبلمان شهری نامناسب... کلان‌شهر شدن با دستور و بخشنامه وزیر و وکیل مثل نمره بیست املایی است که هنوز نوشته نشده است.
 فرض می‌کنیم همین امروز طبق بخشنامه‌های وزارت راه و شهرسازی شهر خرم‌آباد یکی از کلان‌شهرهای ایران محسوب شود، چه اتفاقی برای شهر و شهروندانش رخ می‌دهد؟ آیا خودبه‌خود گره‌های ترافیکی شهر از میدان بیست و دوم ‌بهمن تا میدان امام حسین گشوده شده و شاهد حمل‌ونقلی روان و بی‌وقفه خواهیم بود؟
آیا صرفاً با اعلام کلان‌شهر شدن خرم‌آباد ترافیک گیج‌وگنگ و کلافه کننده بعدازظهرهای تقاطع سی متری و خیابان شفا مرتفع خواهد شد و دیگر شاهد رانندگانی عصبی و خشمگین که پشت خودروهای رنگارنگ فقط در فکر پیش راندن مرکب خویش هستند نخواهیم بود؟
آیا تا به حال شهری بوده است که به‌صورت دستوری و بخشنامه‌ای به کلان‌شهر تغییر ماهیت داده و بدون ایجاد شرایط و ضوابط کلان‌شهری در مدار توسعه و پیشرفت قرار گرفته باشد؟
 مادامی که در تمام شهر حتا یک پارکینگ عمومی و قابل دسترس و ایمن برای شهروندان وجود ندارد و نیز با توجه به موازین هندسی و مهندسی ترافیک حتا از داشتن تابلوهای راهنما هم محرومیم و آن مقدار تابلو هم که وجود دارند بیشتر سبب سردرگمی و پریشانی می‌شوند قصه کلان‌شهر شدن چگونه می‌تواند باعث جذب گردشگر و سرازیر شدن سامان و سرمایه به این شهر شود؟
 مسافر شهرستانی کافی است پنج‌متر فاصله کنارگذر و زیرگذر شریعتی یا شقایق را اشتباه براند تا در لابیرنت تو‌ در توی شهر خرم‌آباد گیر بیفتد.
یکی از خصوصیات کلان‌شهرها فاصله‌گیری از زندگی فردی و پیوستن به زیست اجتماعی و همگانی است، آیا باید ابتدا با آموزش و ایجاد بسترهای لازم و کارهای فرهنگی شهروندانی کلان نگر تربیت کرد یا اینکه نه چنین امری نیاز نیست و با اعلام کردن کلان‌شهر خودبه‌خود شهروندانی با رفتارهای همگانی و اجتماعی خواهیم داشت که نفع جامعه و شهر را بر نفع شخص و فرد ترجیح می‌دهند؟
بیش از سه دهه است که طرح تعریض خیابان انقلاب_ متصل به سه‌راه اسدآبادی _منتظر عقب‌نشینی چند واحد مسکونی و تجاری است و از باب اهمال و غفلت از این مهم سال‌هاست که مردم از حدفاصل سه‌راه اسدآبادی تا ابتدای دیوار پادگان ۰۷ هرروز شاهد ترافیک و ازدحام مردم و وسایط نقلیه هستند!
فکر کنید خرم‌آباد کلان‌شهر شده است و الان شما در سه‌راه اسدآبادی هستید و مسافری تهرانی از شما آدرس دریاچه کیو را بپرسد!
با هیچ زبانی قادر به دادن آدرس نخواهید بود و چه‌بسا که اگر سعی کنید آدرس بدهید مسافر بیچاره را بیشتر سر در گم کنید، حداقل پنج بار باید به چپ و راست و پنج بار سمت بالا و سمت پایین کنید!
ساده‌ترین روش این است که با مسافر تا جلوی بیمارستان شهدای عشایر هم‌سفر شوید و از آنجا آدرس دریاچه را بدهید.
در زبان فارسی مثلی هست که با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی‌شود، معنای دیگر این جمله آن است که باید آردی و آبی و شعله‌ای و شکری باشد تا کدبانویی آن را در هم بیامیزد و حلوایی بپزد و آنگاه از این حلوا لقمه‌ای پر و پیمان در دهان گذاشت و دهان را شیرین کرد.
وقتی که آرد و آب و شکر حلوای کلان‌شهری هنوز مهیا نیست نمی‌دانم چگونه عده‌ای با به‌به و چه‌چه از حلاوت حلوای آن می‌گویند.
 
ماشااله اکبری. شهروند خرم‌آبادی