خوب زندگی کردن هنر است و هر کسی را هنر خوب زندگی کردن نیست.
هنرمند شدن زحمت میخواهد، تحمل میخواهد، وقت میخواهد و ذوق که بتواند فرد را کارآمد نماید. وضعیت زندگیهای امروزی بسیار سخت و دشوار شده است. تعدد وظایف والدین، کمبود سواد تربیتی به روز، چند شغله بودن پدرها، سردر گمی ایفای نقش در پستهای گوناگون، خستگی شدید روحی و روانی، وجود شرایط محیطی سخت برای کار کردن و ...ازجمله موارد تأثیرگذار در درون خانواده است.
به مقوله تربیت باید از چند بعد نگریست، تربیت از عوامل گوناگون مثل:
والدین، همسالان، دوستان، همسایهها، افراد معروف و مشهور، قهرمانان، زمان و مکان تربیت (خانه-مدرسه –اماکن مذهبی و...) تأثیرپذیر است.
در این متن به والدین اشاره کوتاهی خواهیم داشت که امیدواریم موثر واقع شود.
والدین به خصوص پدر خسته از سر کار به خانه میرسند، خسته در خانه مینشینند، خسته غذا میخورند، خسته حرف میزنند و در نهایت خسته میخوابند و صبح زود هم خسته از خواب بیدار میشوند و دوباره سر کار حاضر میشوند و این مشکل هرروز بدتر از روز قبل تکرار میشود به امید اینکه روزی بهتر فرا خواهد رسید که از آن روز خبری نیست؛ یعنی روزبهروز بدتر میشود، پس چه انتظاری از این زندگی داریم.
در این زندگی زنگ ساعت یا تلفن همراه یا حتی زنگ در خانه آزاردهنده روح و جان آدمی است. پدران با عجله از خانه راه میافتند، مجالی برای فکر کردن ندارند، بازنگری و مرور زندگی نیست، روی آن تأمل نمیکنند، فرزندان و اعضای خانواده را نمیبینند تا به مشکلات و حرفهای آنها گوش دهند.
چی شده انسان را که اینگونه میتازد که به کجا برسد؟ یا که جا نماند؟ ما دنبال چی هستیم؟ اصلا تابهحال روی این موضوع فکر کردهایم؟ یا ماهم مثل دیگران بیهدف فرار میکنیم؟ چون دیگران فرار میکنند ماهم میدویم؟
بااینهمه تحولات سریع تکنولوژی، تعاملات و روابط اجتماعی و... انسان قادر نیست درنگ کند، چون اگر درنگ کند به دیگران نخواهد رسید. همه دوست دارند زود کارها را انجام دهند، زود بروند، زود بخرند، زود فیش بریزند، زود بخورند، زود از مدرسه خارج شوند، زود به خانه برگردند، زود از خانه خارج شوند، زود برسند، زود پولدار شوند، زود پیشرفت کنند و هزاران زودهای دیگر که هر روز زیادتر میشود که کمتر نمیشود؟ پس زودهای قبلی چی شد؟ غیر از این همه استرس و اضطراب که برای خود کسب کردهایم آیا چیز دیگری برایمان حاصل شده است؟
نتیجه اینگونه زندگی همان میشود که داریم و از آنهم راضی نیستیم و نباید هم رضایت داشته باشیم؟ چون در ذهنمان چیز دیگری ترسیم کرده بودیم که در عمل آن را نتوانستیم پیاده کنیم. اگر خوب فکر نکنیم و خوب فکرمان را پرورش ندهیم، آن را خوب نمیتوانیم عملی کنیم و در نتیجه زندگی بیهوده خواهیم داشت. زندگی بیهوده نتیجه کار و فعالیت بیهوده و برنامه غلط میباشد.
والدین بیشتر کار میکنند و از جانشان هم مایه میگذارند ولی کمتر به فکر زندگی خوب هستند. به نظر میرسد اگر بیشتر فکر و تأمل کنند و در حد توان خود کار کنند بهتر نتیجه میگیرند.
امروزه فرزندان از هر زمان دیگر به وجود والدین بهویژه پدر در خانواده نیاز دارند، پدری که بتواند به نیازهای عاطفی، روحی و روانی و اجتماعی فرزندان خود پاسخ دهد
یادمان باشد که هیچوقت پدر، مادر نمیشود و مادر پدر نمیشود. در تربیت هر کس جای خود را دارد و کسی نمیتواند نقش دیگری را بازی کند، اگر خواستیم نقش بازی کنیم نتیجه همان میشود که میبینیم
امروزه بیشتر خانوادهها ظاهراً در کنار هم و واقعاً جدا از هم زندگی میکنند، خستگیهای زودرس و آستانه پایین تحمل افراد، مشکلات محیطی و اقتصادی مضاعف باعث دوری واقعی اعضای خانواده از هم شده است
هر گز وجود حاضر غایب شنیدهای؟
من در میان جمع و دلم جای ديگر است.
پولتر در کتاب «عامل پدر» به توضیح پنج شخصیت پدران پرداخته و آنها را به شرح زیر بیان میکند.
پدران بسیار موفق-پدران بمب ساعتی—پدران منفعل—پدران غایب و دلسوز—پدران ناصح و پنددهنده حمایت پدر در خانواده در زمینههای اجتماعی، عاطفی، مالی، روحی و روانی و... سر منشأ انرژی و تحرک برای کل اعضای خانواده است و با مهیا ساختن این زمینههاست که لذت کنار هم بودن را برای همه ملموس و محسوس میکند.
پدرها به خانه میآیند ولی دیده نمیشوند، چون زود میروند و دیر میآیند. پدرها باید رابط درون و بیرون خانواده باشد، سرمنشأ ارزشهای اجتماعی، همانندسازی، الگودهی و تکیهگاه محکم برای خانواده و اعضای آن باشد که با هر بادی نلرزد.
حضور پدر در خانواده باید گرمابخش و انرژیزا باشد و او باید با تمام اعضای خانواده تعامل سازنده و گرم داشته باشد که بتواند از عهده وظایف خود موفق بیرون آید.
کار و فعالیت جوهرهی زندگی است و نباید از حدش بگذرد که اگر از حد بگذرد میشود عامل فرسودگی و مرگ زودرس برای فرد، پس باید در هر زمینه اعتدال را نگاه داشت تا به نتیجه مطلوب رسید. انسان در طول زمان گرفتار «قانون عادت» میشود! و خیلی از مسائل دور و برش را نمیبیند! رنگ زرد همسرش را نمیبیند، کمحرفی، انزوا و گوشهگیری فرزندانش را نمیبیند، گرسنگی عاطفی و اجتماعی، آرزوی با هم گشتن در خیابان و پارک و یا با هم صحبت کردن را نمیبیند؟
خیلی چیزها دیدنی نیستند و شاید ما نمیبینیم، ولی اینها به معنای نبودن نیست.