از هر سو آتش به جان سرمایههای کشورمان افتاده و باور کنید گاه احساس میکنم دست پنهانی پشت همهی این آتش برافروختنهاست! اگرنه این همزمانی از کجا نشأت میگیرد؟!
گمان نمیکنم در زمان جنگ 8 سالهای که با عراق داشتیم هم، این همه آتش به جانمان افتاده باشد. سوختن جنگلها و مراتع که دیگر قصهی روزانه و تکراری این روزهایمان است و نمیدانم اگر تلاش دلسوزان این عرصهها نبود، اصولاً درختی برای سوختن به جا مانده بود، یا نه!
و آتشی که به صورت زنجیرهای به جان پالایشگاهها و پتروشیمیها میافتد و بعد از وقوع هر مورد، مسئول مربوطه با افتخار میگوید: «خوشبختانه آتش تحت کنترل است»! و منظورش این است که میایستند کنارش و آنقدر صبر میکنند تا مواد سوختنی تمام و آتش خاموش شود!
هفته گذشته "رشید نامداري" دهقان فداکار کوهدشتی با دستهای خالی به جنگ شعلههایی رفته بود که جنگلها و مراتع سرزمیناش را در خود میبلعیدند. او نه فقط پیراهن، که جانش را فدای منابع طبیعی کرد. دچار سوختگی شد و پس از چند روز که در بیمارستان بستری بود، به کما رفت و جان به جانآفرین تسلیم کرد.
به شخصه اگر در حوزهی منابع طبیعی و محیطزیست مسئولیت دولتی داشتم، از خجالت این پیرمرد فداکار آب میشدم و حقوق ناشی از این مسئولیت را آتشی میپنداشتم که به جان شرافتم میافتد. اصولاً معلوم نیست این دستگاههای عریض و طویل برای ارائهی چه خدمتی به منابع طبیعی و محیط زیست دایر شدهاند و حاصل کارشان چیست!؟
زخم عمیقی بر پیکرهی انسانیتمان است وقتی میشنویم که هیچ مسئولی بر بالین این پیرمرد فداکار نرفته است! البته انتظاری از آنها نیست؛ آنها که یاد گرفتهاند رو به دوربینها قیافهی حق به جانب بگیرند و گاه آمار کذب بگویند!
کرمرضا تاجمهر
کرمرضا تاجمهر