با خود میاندیشیدم مگر میشود، با 39 ماه و به عبارتی دیگر 3 سال و 3 ماه مسئوليت این چنین نامی ماندگار در تاریخ يك ملت از خود به جا گذاشت؟!
کتابها و مقالات متعددی را ورق زدم، بلكه به این اندیشه خود پاسخ درخوری دهم؛ تا این که در دهه اول دیماه سال جاری فرصتی پیش آمد در کنار دوستی همدم و مهربان که او مرا را «فردای روشن یابندگی باران اشک» مینامد، برای دیدن "باغ فین" مسافرتی به شهر کاشان نمودم.
سؤالی که در بازدید از این باغ، سراسر ذهنم را به خود مشغول کرده بود همان است که در ابتدای این یادداشت قلمی کردم:
مردی از یک خانواده پایین و یا به سخنی دیگر آشپززاده، آنچنان عظمتی پیدا میکند که پس از مرگش، اگر بخواهند کسی را مرد لیاقت، شجاعت، تدبیر، عقل، سیاستمدار صدیق، کاردان و کشور دوست و کلماتی از این دست بخوانند، او را "امیرکبیر ثانی" مینامند.
امروزه باغ فین کاشان به ویژه حمام آن، تفرجگاهی برای گردشگران، سیاحان و پژوهشگران شده است. هر چند باغ فین خاطرهای تلخ به کام خود دارد، ولی عظمت آن به بلندای نام مردی است که قطرات خونش فقط برای اجرای عدالت و عزت این مرز و بوم به ناحق در اثر دسیسه فتنهگران سودجو ریخته شده است.
بیستم دیماه هر سال یادآور شهادت ابر مردی است که نامش بر تارک تاریخ ایران میدرخشد.
بهتر است این مرد بزرگ را از زبان استادش بشناسیم. میرزا ابوالقاسم قائم مقام در نامهای که به فرزندش میرزا اسحاق نوشته، آینده روشنی برای این آشپززاده تصور کرده، از جمله در این نامه آورده است: «باری حقیقت من به کربلائی قربان حسد بردم و بر پسرش میترسم ... این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار میگذارد».
پس از شهادت امیرکبیر دهها محقق، پژوهشگر و مورخ در مورد زندگی و شخصیت او سخن به میان آوردهاند. آن چه که مینمایاند از دامن کربلائی محمدقربان- آشپز میرزا عیسی قائم مقام و سرآشپز میرزا ابوالقاسم قائم مقام- در روستای هزاوه فراهان شخصیتی متولد میشود که دیری نمیپاید نامش شهرۀ خاص و عام میگردد.
هنگامی که خواستم برای امیرکبیر قلم برانم از همه خوشایندتر برایم گفته "ربرت واتسون" مورخ انگلیسی بود. او در کتاب تاریخی خود درباره امیرکبیر مینویسد: «در میان همه رجال اخیر مشرق زمین و زمامداران ایران که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزاتقی امیرنظام بیهمتاست؛ دیوجانوس روز روشن با چراغ در پی او میگشت. به حقیقت سزاوار است که به عنوان "اشرف مخلوقات" به شمار آید. بزرگوار مردی بود».
البته در این مقال جای پرداختن به شرح حال مفصل امیرکبیر نیست و بارها در کتابها و مقالات متعدد از زندگی این رادمرد ایران دوست سخن به میان آمده است؛ غرض ارائه نقشی است که به مناسبت سالروز شهادتش باید به یادگار گذاشت. این همان برگ سبز تحفه درویش است، و الا نگارندهي بینوا چه برای گفتن دارد.
آوردهاند وقتی حاج علیخان حاجبالدوله (1) به اتفاق میرغضب برای اجرای نقشه شوم قتل امیر وارد صحن حمام میشوند، امیر اجازهي کشتن خود را به میرغضب نمیدهد و از دلاک کنار خود خواهش میکند که رگهای دو دست امیر را بزند؛ در این هنگام شعر استادش میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که چنین سروده است را بر زبان ميآورد:
روزگار است گه عزت دهد و گه خوار دارد بازیگر از این بازیچهها بسیار دارد (2)
تا چه حد این حکایت صحت دارد، لاادری، اما اینگونه میتوان استنباط کرد که روزگار همیشه نام مردان بزرگ را عزیز میدارد. هر چند ممکن است برای مدت کوتاهی خوار جلوه کنند، ولی در آخرالامر عزت از آن مردان بزرگ بوده و هست و خواری همان نام ننگی است که بر جبین نامردان روزگار خواهد ماند. بازیگری چرخ، هم ذات اوست تا انسانها درس عبرت بگیرند و بازیچهي روزگار نشوند.
امروزه آوازه نام "امیر" چنان "کبیر" است، هر کس بخواهد به تعداد انگشتان دست، نام مردان بزرگ تاریخ ایران به شمار بیاورد، به قطع و یقین نام میرزاتقیخان امیرکبیر در شمار آنهاست. روحش شاد و یادش گرامی باد.
ارسال کننده: فریبا حمزه
پينويس:
(1) حاج علیخان حاجبالدوله مقدم مراغهاي فرزند حسينخان مقدم مراغهاي از ده سالگي در دربار محمدميرزا وليعهد فتحعليشاه به خدمتگذاري مشغول بود و پس از به سلطنت رسيدن او به تهران آمد و به کارهاي حکومتي و درباري پرداخت. خاندان او از ساليان سال قبل به تجارت در خطه آذربايجان اشتغال داشتند.
پدرش حسينخان مقدم مراغهاي به خدمت دربار عباس ميرزا نايبالسلطنه درآمد و با سمت پيشخدمت باشيگري به کار مشغول شد. سپس به تهران آمد و به «دربخانه» شاهي (عصر فتحعلي شاه قاجار) راه یافت و با سمت آجودانباشي مخصوص شاه به سفارت فوقالعاده گسيل و مأمور دربارهاي اروپايي شد.
پدرش حسينخان مقدم مراغهاي به خدمت دربار عباس ميرزا نايبالسلطنه درآمد و با سمت پيشخدمت باشيگري به کار مشغول شد. سپس به تهران آمد و به «دربخانه» شاهي (عصر فتحعلي شاه قاجار) راه یافت و با سمت آجودانباشي مخصوص شاه به سفارت فوقالعاده گسيل و مأمور دربارهاي اروپايي شد.
وي پدر "محمدحسنخان اعتمادلسلطنه" نويسنده "روزنامه خاطرات ناصرالدينشاه" است. اعتمادالسلطنه(1275-1222) اگر چه دانشمندي شريف بود اما به خاطر رعايت حال پدر، از ذكر جزئيات واقعه قتل اميركبير به سادگي گذشته است.
حاجبالدوله چندي پس از به قتل رساندن اميركبير براي حدود دو سال حاكم لرستان شد. وي در خرمآباد نيز دست به جنايات فجيعي زد و عدهاي از محترمان و بزرگان شهر از جمله اسد كلانتر (چاغروند) را در سال 1237 به دستور او كشته شدند. وي سرانجام سال 1247 هجري خورشيدي در گذشت و در حرم حضرت معصومه (س) در قم دفن شد.
حاجبالدوله چندي پس از به قتل رساندن اميركبير براي حدود دو سال حاكم لرستان شد. وي در خرمآباد نيز دست به جنايات فجيعي زد و عدهاي از محترمان و بزرگان شهر از جمله اسد كلانتر (چاغروند) را در سال 1237 به دستور او كشته شدند. وي سرانجام سال 1247 هجري خورشيدي در گذشت و در حرم حضرت معصومه (س) در قم دفن شد.
(2) پس از شهادت امير، ابتدا پيكرش را در کاشان به خاک سپردند، اما برابر خواست عزتالدوله همسرش پس از مدتي به كربلاي معلي منتقل شد. اكنون مرقد امیرکبیر در حجرهي جنوب شرقی صحن حرم امام حسين (ع) یا حیاط مسقف شدهي فعلی صحن قرار دارد. پس از مرمتهای جدید، سنگ مزاری روی دیوار حجره نصب شده تا نشانی از آن بزرگمرد باشد.