آوردهاند خواجه مژمژ در حجره نشسته بودی و در حال به تحلیل تکنیکال بورس همی مشغول که از بورس ندا درشدی «ای خواجه ما را از قیمت لحظهای خود خبر نیست و باید زنگ بزنیم و بپرسیم، حضرت خواجه چه چیز را تحلیل میکند؟!» خواجه لختی بیاندیشید، پس کله خود بخاراند و رایانه مالشی خود را بست و کناری بنهاد!
در همین حال اعوان و مریدان خواجه هلهلهکنان و لبخندزنان (لبخندی نوبخت وار که ما هیچگاه معنای لبخند این بزرگوار را نفهمیدیم) با ماسک و رعایت فاصله اجتماعی مورد تائید ستاد مقابله با کرونا وارد حجره شدندی و ندا در دادی: ای خواجه دو خبر نیک و بد داریم. اول کدام را بگوییم؟ خواجه گفت: خبر بد. مریدان گفتند: پراید شهرداری خرمشهر را به سرقت بردند.
خواجه نگاهی تاملی کرد و بفرمود: در دیاری که دکل را با پیچ و مهره میبرند، بودجه ورزش یک مملکت را به یک مربی درجه سوم اروپایی هبه میکنند و کارخانه و شرکت هواپیمایی را به ثمن بخس به بچه مچه ها واگذار میکنند، دزدیدن پراید غریب نیست!
خبر نیک را بگوئید. مریدان هلهلهکنان گفتند: سارق پیدا شده است. رئیس آتشنشانی خرمشهر پراید سرقت نموده و آن را اسقاط کرده است!
خواجه گفت: تف بر شما... ننگ تان باد ... با این اوضاع فاضلاب و سیستم لولهکشی نامناسب این بلاد آبروی رفته را چگونه میخواهید به جوی بازگردانید؟!
بگذارید حکایتی برایتان بازگو کنم. فرد وارفتهای ببخشید فرد وارستهای در هفته یک شب به خانه زن بدکاره محله شدی و با پرداخت دستمزد بدیشان، او را از گناه بازبداشتی و با خرید مسکرات از ساقی محل و ریختن در چاه مستراح، مانع از فسق و فجور عدهای دیگر میگردید!
این بنده خدا نیز با سرقت خودروی نا ایمن پراید و اسقاط آن باب حادثه را بر شهردار و کارمندان ببست تا خدایناکرده گزندی به این دوستان نرسد!
مریدان که از این زاویه به ماجرا نگاه نکرده بودند، فی الحال حال جامهها بدریدی و نعرهها زدندی و برای بازگرداندن آبرفته به جوی به دنبال پیمانکار صاحب شناسنامه و با اتیکت شدندی!