چند شب پیش شبکه تهران در قالب برنامه جشن رمضان مستندی را از زندگی دختری فقیری که خرجش را از طریق جمعکردن آشغال تأمین میکرد پخش کرد.
برنامهای فوقالعاده تأثیـرگذار درباره دختـر کوچکـی که در عین فقر و تنگدستـی دل بزرگ و آرزوهای بزرگی دارد و تمام زندگیاش را وقف کار برای خدمت به پدر و مادرش کرده است. نامش شیرین بود.
بد نیست چند دقیقهای از دنیای مادی جدا شویم و پای صحبتهای این دختر باغیرت بنشینیم.
گفتوگوی احمدزاده مجری برنامه را با او در پی بخوانید:
سلام. اسمت چیه؟
شیرین!
مگر پسر نیستی؟
نه! من دخترم. لباس پسرانه میپوشم تا همه فکر بکنند که پسرم!
چهکار میکنی؟
آشغال جمع میکنم! کاغذ، کارتون، مقوا و ...
اذیت نمیشوی؟
اذیت که میشم؛ اما کاریش نمیشه کرد
چند وقته این کار را میکنی؟
از وقتیکه پدرم کلیهاش درد گرفت این کار را میکنم. مامانم قبلش کار میکرد. دیگر اون هم مریض شد و من مجبور شدم کار کنم.
مدرسه هم میری؟
امسال پنجم را به یاری خدا تموم کردم و با نمره خوب قبول شدم.
شبی چقدر جمع میکنی؟
اگه بشه 10 تومن 15 تومن... البته اگه بشه... اگه نشد هم که هیچ.
کفاف زندگی را میده؟
نه! پول دارو، خرج و کرایهخانه و آب و برق را باید بدم. مجبور که کار کنم. خودم که دوست ندارم کار کنم اما به خاطر پدر و مادر مجبورم کار کنم
خرج دارو چقدره؟
سری قبل 100 هزار تومان دادم... پدر خوب که نشد هیچ! بدتر هم شد.
در مدرسه میدانند که شما این کار را انجام میدهی؟
نه! بهجز خانم مدیرمان که اتفاقی من را یکشب دید کس دیگری نمیدونه. برایش توضیح دادم به خاطر پدر و مادرم مجبورم کارکنم.
معدلت چند شده؟
17 شدم. بده؟
نه خیلی هم خوب. خوبتر از اون غیرتته. غیرت یه دختر که اینقدر مردانه است.خواهر برادر داری؟
نه. خودم تنها هستم.
چه آرزویی داری؟
آرزو دارم که تمام بدبختهای دنیا به یه جایی برسند؛ موفق شوند. مثل من مجبور نباشند دستشان را در زباله کنند.
از خودت گرفتارتر کسی را دیدی؟
بله دیدم. خیلی هم دیدم. من خدا را شکر میکنم که تن سالم دارم و متونم خرج پدر و مادرم را بدهم. همینکه پدر و مادرم محتاج کسی نباشند من راضیام.
راجع به آینده چه فکر میکنی؟
امیدوارم فرد مفیدی باشم و بتونم برای بقیه کارهای مفید کنم. بچههای بیمار را درمان کنم. به بچه یتیمها برسم.
خیلی درباره یتیمها حساسی؟
اره! کسی که پدر نداره خیلی حسرت می خوره. کسی که مادر نداره هم همینطور. یکی از دوستانم اینجوری بود. خیلی حسرت میخورد.
دست در آشغال کردن چه حسی داره؟
تا امتحان نکنی متوجه نمیشی. من اگه این کار را انجام میدم فقط برای پدر بیمارم است. من و هیچکس دیگه ای دوست نداره دستش را در آشغال کنه و از مردم همه حرف بشنود.
مگه مردم چی بهت میگن؟
میگن دختر زبالهای! دختری که به درد نمیخوره.
اگر والدینم بیمار نبودند دوست نداشتم آیندهام خراب بشه؛ اما برای اونها حاضرم جونم را بدهم.
بین آشغالها چی برمیداری؟
هر چیز بهدردبخور. کتابهای نو را برای مطالعه خودم بر میدارم. دفترهای نصف نوشته را خودم استفاده میکنم. بچه پولدارها بعضی وقتها دفتر را استفاده نکرده دور میریزه! دفترهایی که آرزوی من داشتن آن است. من حتی کتابهای درسی سال بعد را هم جمع میکنم. حتی کتابهای انگلیسی را جمع میکنم. شاید با خواندنش آینده خوبی داشتم.
آرزویت چیه؟
آرزو میکنم مردم قدر نعمتهای خدا را بدوناند. اینهمه اسراف نکنند. آرزویی برای خودم ندارم. پدرم و مادرم سلامت باشند دیگر چیزی نمیخام. دوست دارم در درجه اول مفید باشم. معلم؛ دکتر. می دونم به اینها نمیرسم.
چرا فکر میکنی به این آرزوها نمیرسی؟
آخه من یه دختری هستم که زباله جمع میکنم. نباید توقعم بالا باشه که دکتر مهندس شوم. همین که بتونم مفید باشم کافیه! که اگه فردا از دنیا رفتم مردم نگن که هیچ کاری نکرد واسه جامعه.
روزه هم میگیری؟
بله. روزه از واجبات دین است. هرچند هم کار کردن و هم روزه گرفتن برایم سخت است اما روزه میگیرم.
بالاخره آرزویت را نگفتی؟
عاقبت به خیر بشم. قسمت نشده سفر برم؛ اما دوست دارم اگه قسمت شد با پدر و مادرم و به باری خدا در آینده با همسرم برم زیارت امام رضا. تا الان مشهد نرفتم و پایم را از تهران هم بیرون نگذاشتم.
چه حرفی با هم سن و سالهای خودت داری؟
خیلی حرفها دارم. دوست دارم از اسراف کردن بگم. از بیحجابی بگم. از بیاحترامی به پدر و مادر بگم. دختران باید بدوناند نسبت به پسرها خیلی بیشتر باید برخی مسائل را رعایت کنند. دوست دارم اگه حرفی میزنم به درد کسی بخوره.
شبها تا ساعت چند کار میکنی؟ نمیترسی از خیابان؟
تا 12 و 1 نیمهشب کار میکنم. عادت کردم و از چیزی نمیترسم. ببخش دیگه باید برم. باید پول در بیارم ...
امید اینکه همه ما از شیرین احترام به پدر و مادر، بزرگ منشی، دینداری، شخصیت سازی، شکرگزاری را بیاموزیم و در اين شبهاي پربركت، مردم هموطنان نيازمند (البته واقعي) را فراموش نكنند.
تنظیم: عبدالرضا قاسمی / یافته