ﻣﻨﺰل ﻣﺎ در محلهی ﭘﺸﺖ ﺑﺎﺯﺍر خرمآباد ﺑﻮد وﻟﯽ ﺑﺮﺍی ﺑﺎﺯی ﻓﻮﺗﺒﺎل ﻣﺴﺎﻓﺘﯽ رﺍ ﻃﯽ میکردیم و ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍن ﭼﺎﻟﻪ (بخش غربي ميدان ﺷﻬﺪﺍ كنوني) میآمدیم.
بیشتر ﺍوﻗﺎت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺷﺪن ﻣﺪرﺳﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺎر رﺍ ﺍﻧﺠﺎم میدادیم و ﺗﺎ وقتیکه ﻫﻮﺍ ﺗﺎرﯾﻚ میشد ﺯﯾﺮ ﺗﻮپ میزدیم. ﺍﻃﺮﺍف ﻫﻤﯿﻦ ﭼﺎﻟﻪ رﺍ ﺗﺎ ﻣﯿﺪﺍن ﻓﻌﻠﯽ ﺷﻬﺪﺍ را "گُلِ ﺯرد" میگفتند. وجهتسمیه آن ﻧﯿﺰ وﺟﻮد گلهای ﺯرد ﻓﺮﺍوﺍﻧﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺍوﺍﺳﻂ ﺍرديبهشت ﺗﻤﺎم ﺍﻃﺮﺍف ﻣﯿﺪﺍن رﺍ میپوشاند. ﺍﻟﺒﺘﻪ آن ﻣﻮﻗﻊ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ در ﮐﺎر ﻧﺒﻮد و ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺗﺎ ﭘﻞ ﻓﻌﻠﯽ ﺷﻬﺪﺍ درﺧﺖ و ﺑﺎغ ﺑﻮد.
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﮐﻪ ﭘﺪرم ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﺎﺯﺍر نقل مکان ﮐﺮده و ﺑﻪ نقطهی دﯾﮕﺮی ﮐﻮچ ﮐﻨﯿﻢ، خانهای در یکی ﺍﺯ کوچههای ﺷﻤﺎﻟﯽ ﮔﻞ ﺯرد رﺍ ﮐﺮﺍﯾﻪ و ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯽ در آنجا ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮدﯾﻢ. ﺍﯾﻦ خانهی دو طبقه ﺧﺸﺖ و گِلي ﮐﻪ ﺍﻟﺒﺘﻪ الآن دﯾﮕﺮ ﻣﺴﻜﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ اواسط دهه 80 ﻫﻤﭽﻨﺎن ﺳﺮ ﭘﺎ و دﺍرﺍی ﺳكنه نيز ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﺮﺍی ﻣﻦ ﺗﻌﺠﺐآور است ﭼﻄﻮر بيش از نيم قرن دوﺍم آورده زيرا از ﺧﺸﺖ و ﮔﻠ ساخته شده ﺑﻮد. ﻗﻄﻌﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻜﻮﻧﺖ ﻣﺎ، ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺖ آن میگذشت...
ﺑﺎﺯی ﻓﻮﺗﺒﺎل، ﮔﺎه ﺑﻪ ﻗﻮل آن روزیها "يک گُله" میشد. کافی بود دو سنگ نسبتاً ﺑﺰرگ رﺍ به جای ﺗﯿﺮ دروﺍﺯه ﻗﺮﺍر دﺍده و ﺑﺎ ﯾﻚ ﮔﺮوه ﻣﺪﺍﻓﻊ و ﯾﻚ دﺳﺘﻪ ﻣﻬﺎﺟﻢ ﺑﺎﺯی رﺍ ﺷﺮوﻉ ﮐﻨﯿﻢ. ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮطبندی ﭼﺎﺷﻨﯽ بازي میشد ﮐﻪ هر کدام ﺍﺯ دو ﻃﺮف ﻗﻀﯿﻪ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ یک قرانی مایه میگذاشتند! ﺍﯾﻦ بازیها ﻣﻌﻤﻮﻻ دﺍوری ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻫﻤﻪ دﺍور ﺑﻮدﻧﺪ و ﺑﺎﺯﺍر ﺍﻋﺘﺮﺍض رﺍﯾﺞ و ﮔﻮش ﺷﻨﻮﺍﯾﯽ ﻫﻢ وﺟﻮد ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺗﺎ وقتی که ﯾﺎ ﺑﻪ ﻗﻬﺮ و ﺍﻣﺘﻨﺎﻉ ﺍﺯ ﺑﺎﺯی ﯾﺎ در ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻧﺎدر ﺑﻪ درﮔﯿﺮی و ﻧﺰﺍﻉ ﭘﺎﯾﺎن ﭘﺬﯾﺮد!
در آن روﺯﮔﺎرﺍن ﯾﻚ ﺳﺮی توپهای ﭼﺮﻣﯽ دستدوز مورد استفاده ما براي بازي قرار ميگرفت ﮐﻪ ﺑﯿﻦ 3 تا 5 تومان بستگی ﺑﻪ ﻣﺮﻏﻮﺑﯿﺖ آن ﻗﯿﻤﺖ دﺍﺷﺖ. ﺧﺮﯾﺪش ﻫﻢ ﺑﺮﺍی ﻣﺎ ﮐه پولتوجیبیمان به زحمت ﺑﻪ دو ﯾﺎ ﺳﻪ رﯾﺎل میرسید ﻧﻮﻋﯽ رؤﯾﺎ بهحساب میآمد. ﺷﺎﯾﺪ ﭘﺪرﺍن و ﺍوﻟﯿﺎء ﻣﺎ ﺍﺯ دﺍدن ﺍﯾﻦ رﻗﻢ ﺍﺑﺎﯾﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ، وﻟﯽ از آنجا که ﺍﺳﺎﺳﺎ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻓﻮﺗﺒﺎل و ﺗﺒﻌﺎت آن ﻣﺜﻞ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺧﻮردن سر و وضع ﻟﺒﺎس و ﭘﺎره ﺷﺪن کفشها و ﮔﺎه ﺿﺮﺑﻪ ﺧﻮردن و ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪن و ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﺷﻜﺴﺘﮕﯽ دست و پا و ﺑﺴﯿﺎری ﭼﯿﺰﻫﺎی دﯾﮕﺮ میشد، ﻋﺎﻣﻞ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻮددﺍری ﺍﺯ در ﺍﺧﺘﯿﺎر ﻗﺮﺍر دﺍدن وﺟﻬﯽ ﺑﺮﺍی ﺧﺮﯾﺪ ﺗﻮپ ﺑﻮد. ﻫﯿﭻ ﺗﻌﻬﺪ و ﺷﺮﻁ و ﻗﺮﺍردﺍدی ﻧﯿﺰ در ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺍﻋﺘﺒﺎری ﻧﺪﺍﺷﺖ و مورد قبول اوليا و بزرگترها ﻗﺮﺍر نمیگرفت.
دﺍﺳﺘﺎن ﺍﯾﻦ توپها ﺍﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ دﺍﺧﻞ ﺟﻠﺪ ﭼﺮﻣﯽ توپها ﭼﯿﺰی ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺑﺎدﺑﺎدك ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺿﺨﯿﻢ و ﺍﺯ ﻻﺳﺘﯿﻚ ساخته شده ﺑﻮد ﮐﻪ لولهای دﺍﺷﺖ و ﺗﻮپ ﺍﺯ ﺳﺮ آن ﻟﻮﻟﻪ ﺑﺎد میشد. ﮔﺎه ﺍﺯ یک تکه و ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺯ چند تکه معمولاً ﺑﯿﺶﺗﺮ ﺍﺯ ﭼﻬﺎر ﺗﻜﻪ ساختهشده ﺑﻮد. ﻧﺎﻣﺶ "وﯾﺴﯽ" ﺑﻮد و آن رﺍ دﺍﺧﻞ ﻫﻤﺎن ﺟﻠﺪ ﭼﺮﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺻﻞ ﺗﻮپ به حساب میآمد قرار میدادند و به وسیلهی ﺗﻠﻤﺒﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ در مغازههای دوچرخهای ﮐﻪ دوﭼﺮﺧﻪ کرایه میدادند ﻓﺮﺍوﺍن ﺑﻮد ﺑﺎ ﯾﻚ رﯾﺎل ﺗﻮپ رﺍ باد میکردند.
ﺳﭙﺲ ﻟﻮﻟﻪ رﺍ دﺍﺧﻞ محفظهی ﺗﻮپ ﮐﺮده و در آن رﺍ ﮐﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭼﻨﺪ سانتیمتری ﺷﻜﺎف دﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﻧﺨﯽ ﮐﻪ در ﮐﻨﺎر ﺗﻮپ ﭼﺮﻣﯽ تعبیه شده ﺑﻮد محکم میبستند. در عین حال ﺑﺴﺘﻦ و آﻣﺎده ﮐﺮدﻧﺶ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﻻﺯم دﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺍﻧﺠﺎم ﮐﺎر، بچهها ﻣﻬﺎرﺗﯽ در آن پیدایم میکردند. ﺍﯾﻦ توپها به طور معمول ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ، ﺑﻪ دﻟﯿﻞ اصطحکاک و ﺿﺮﺑﺎت ﻣﺘﻌﺪد ﭘﺎ، نخهایشان جدا شده و از یک طرف ﺑﺎﺯ میشد و وﯾﺴﯽ دﺍﺧﻞ آن ﺍﺯ ﻫﻤﺎن ﺷﻜﺎف ایجادشده بیرون ميزد ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺿﺎﯾﻌﻪ ﺑﻪ وﺟﻮد آﻣﺪه ﮐﻢ ﺑﻮد ﺑﻪ ﺷﻜﻠﯽ ﺑﺎ آن ﮐﻨﺎر میآمديم، ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ وﺳﻌﺖ پیدای میکرد به ناچار میبایست ﺑﺎد ﺗﻮپ خالی شده و به وسیله کفاشهاي (ﮐﻪ ﭼﻪ ﻋﺮض ﮐﻨم؟ پینهدوزیهاي) ﮐﻨﺎر ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺑﺎ ﻧﺦ ﺗﺎﺑﯿﺪه ﻣﺤﻞ ﭘﺎره ﺷﺪه رﺍ دوﺧﺘﻪ و ﺗﻮپ ﺑﺎد ﺷﺪه و ﺑﻪ ﺣﺎل ﺍول ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﺎ ﺷﻜﻞ ﻧﺎﻣﻨﻈﻤﯽ مورد استفاده ﻗﺮﺍر ﮔﯿﺮد و ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ آنقدر ﺗﻜﺮﺍر میشد ﮐﻪ ﺗﻮپ بهطور ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ میرفت و دﯾﮕﺮ قابل استفاده ﻧﺒﻮد و میبایست ﺑﺎ ﺗﻮپ ﺟﺪﯾﺪی ﻣﻌﺎوﺿﻪ ﺷﻮد.
در ﻣﻮﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺗﻮپ در ﺯﻣﯿﻦ نامناسبی ﺑﻪ ﺑﺎﺯی ﮔﺮﻓﺘﻪ میشد ﻫﻤﺎن ﻻﺳﺘﯿﻚ دﺍﺧﻞ ﯾﺎ وﯾﺴﯽ ﺳﻮرﺍخ میشد ﮐﻪ ﺍﺻﻄﻼح ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪن ﻧﯿﺰ ﺷﺎﻣﻞ آن میگردید و میبایست ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯه دوچرخهایها رﻓﺘﻪ و ﻋﯿﻨﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﯿﻮپ دﺍﺧﻞ ﺗﺎﯾﺮ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺑﺎ ﭼﺴﺐ و لاستیکهای رﯾﺰ ﭘﻨﭽﺮﮔﯿﺮی ﺿﺎﯾﻌﻪ ﻣﻮردی ﺗﺮﻣﯿﻢ ﮔﺮدد.
ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﯾﺎ وﯾﺴﯽ، دهها وﺻﻠﻪ در ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﺑﻪ وﺟﻮد ميآمد ﮐﻪ شمايلش دﯾﺪﻧﯽ شده و ﻫﺮ گوشهاش ﺑﻪ ﺷﻜﻠﯽ پف کرده ﺑﻮد. ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻦ ﺍوصاف، وﺟﻮد ﭽﻨﯿﻦ ﺗﻮپ ﺍﺯ ﺷﻜﻞ و ﺷﻤﺎﯾﻞ ﺍﻓﺘﺎدهاي ﻫﻢ ﺑﺮﺍی ﻣﺎ ﻏﻨﯿﻤﺘﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻧﮕﻮ و ﻧﭙﺮس!
ﺍدﺍﻣﻪ دﺍرد...
ايرج كاظمي (متولد 1320)
* توضيح: اين مطلب در صفحه 5 شماره 3 دوهفتهنامه "لرستان ورزشي" به تاريخ شنبه 10 مرداد 1388 منتشر شده است.
تیم فوتبال سال چهارم دبیرستان پهلوی (امامخمینی) خرمآباد
تاريخ عكس: 16 بهمن 1330 - عكاسخانه جنب پل بزرگ (صفوي)، عكاس: مرحوم عباسزاده
ایستاده از راست: سعید ستاری، مسعود شجاع، سید ولی موسوی، عبدالحسین فطرس(دبیر ورزش و مسوول تربیتبدنی آموزشگاههاي لرستان)، محمدعلی کمالیان، رکنالدین سبحانی و غلامحسین غفاری
نشسته از راست: سیدمجید آهوقلندری، سید عبدالله خلفی، ابراهیم گوهری، سهراب نصر، جواد ضیایی و سیدحسن حكمت(چرمي)
دیدگاهها
آیا میشه ما هم گزارش هایی رو از سطح شهر براتون ارسال کنیم و درج کنید؟؟
_________________________
يافته: سلام
مطالبي كه بايد جامع و كامل باشند پس از تائيد توسط سردبير در سايت منتشر ميشوند
البته ذكر نام و تصوير نويسنده همراه با شماره تلفن تماس وي در ايميل ضروري است
با تشكر