سالیان سال قبل در یک شب سرد زمستانی که توام با بوران و بارندگی بسیار شدید بود، همراه با بیماری که درون ماشینم قرار داشت در مسیر اصفهان به بروجرد، به خاطر دید کم رانندگی در آن نیمه‌شب سرد، اشتباهاً به جای کمربندی وارد شهر الیگودرز شدم.
ساعت حدود یک نیمه‌شب بود. در آن سرمای بسیار سرد بعد از بنزین زدن راه خروج از الیگودرز به سمت بروجرد را پرسیدم و به راه افتادم.
از موقعی که از الیگودرز خارج شدم خودرویی مرا تعقیب می‌کرد، چند کیلومتری که از شهر دور شدیم خودروی تعقیب‌کننده شروع به علامت دادن و چراغ زدن برای من کرد. بر سرعتم افزودم و در آن نیمه‌شب با داشتن یک بیمار همراه، هزار جور فکر از سرم می‌گذشت که احتمالاً سارق یا سارقین قصد آسیب رساندن به من و بردن خودرویم را دارند!
تعقیب ماشین من در آن سرما و جاده لغزنده توسط آن خودروی مشکوک ادامه داشت تا این که بالاخره در کیلومتر 20 جاده الیگودرز قرار از کف دادم و ماشین را به کناری زدم و از خودرویم خارج شدم و با حالت تهاجمی به سمت خودروی رنو غریبه که چند متر عقب‌تر توقف کرده بود رفتم.
قبل از این که با حالت پرخاش به راننده حرفی بزنم، مرد جوانی از رنو خارج شد و گفت: ببخشید آقا! من و همسرم از پمپ بنزین الیگودرز متوجه شدیم بیماری همراه‌تان است از آن‌جا در تعقیب‌تان هستیم تا به شما بگوئیم درب باک بنزین‌تان را در پمپ بنزین جا گذاشتید و ممکن است در مسیر، با داشتن بیمار همراه‌تان در این سرمای سرد زمستان در خارج از شهر، برای‌تان مشکلی پیش بیاید و بر اثر بی‌بنزینی گرفتار شوید!
نگاهی به درب باک خودرویم انداختم! راست می‌گفت. سراپایم را بهت و حیرت فرا گرفت، به لکنت افتاده بودم، بریده بریده گفتم: شما 20 کیلومتر در این سرمای سخت و بوران و در این نیمه‌شب به دنبال من آمده‌اید تا این را به من بگوئید و درب باک ماشین را به من برسانید؟
در حالی که از سرما می‌لرزید، خنده‌ای زد و گفت: وظیفه انسانی‌مان را در قبال یک هم‌وطن انجام داده‌ایم.
در آن سرمای سخت که به استخوان می‌زد، از فرط شرمندگی نزد وجدان خودم، خیس عرق شده و دست و پای خودم را گم کرده بودم که چگونه  از این همه بزرگواری یک زوج مهربان الیگودرزی، انسان‌هایی که در آن ساعت نیمه‌شب و در بوران برف نقش فرشته‌هایی را داشتند باید تشکر می‌کردم.
در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، خطاب به آن زوج جوان الیگودرزی گفتم تو را به خدا در برگشتن مواظب خودتان باشید باید 20 کیلومتر هم مسیر برگشتن را در این برف و بوران طی کنید.
مرد جوان با من دست داد تا خداحافظی کند، دستانش از فرط مهربانی گرمایی داشت که خداوند مهربان فقط در وجود چنین مردمانی قرار می‌دهد. حدس می‌زنم که شاید متوجه شد سردی دستان من به خاطر شرمندگی افکار منفی‌ام بود.
 اما از همان نیمه‌شب سرد زمستانی و در دل بیابان دانستم آن زوج جوان، مطمئناً نمونه‌ای از مردم مهربان و خونگرم و فرشته‌گونه در شهری به مانند الیگودرز لرستان می‌باشند.
شهری که با داشتن مردمی بزرگ و مهربان، "فرمانداری ویژه" شدن برای‌شان بسیار بسیار کوچک و كم است.
این شهر و مردمانش لیاقت بهترین‌ها را دارند، لیاقت دارند که گل سر سبد این دیار باشند که خوشبختانه با داشتن چنین مردم فهیمی این‌چنین نیز هستند.
چندي پيش هم‌وطن عزیز الیگودرزی‌مان آقای عباس شاه‌علی در پایگاه خبری یافته در رابطه با "‌فرمانداری ویژه" نشدن الیگودرز مطلبی با عنوان "‌فرمانداری ویژه؛ پیشنهادی که از الیگودرز به بروجرد رفت" نوشت.
در قسمتی از این نوشته آمده است: «اوایل دهه 80 بحث ارتقاء فرمانداری ویژه الیگودرز مطرح شد اما دیری نپایید که اعتراض مردم، رسانه‌ها، نمایندگان و دیگر مسوولین شهرستان بروجرد از یک سو و بی‌تفاوتی و سکوت مردم، نماینده وقت و مسوولین الیگودرز از سویی دیگر، رقابتی نه چندان سخت را برای بروجرد پدید آورد و در نهایت این شهرستان علی‌رغم وسعتی به اندازه یکی از بخش‌های الیگودرز و نزدیکی با مرکز استان پیروز شد و عنوان فرمانداری ویژه را نصیب خود کرد.
حال از این که مسوولین و نمایندگان بروجرد به چه میزان توانسته‌اند از این ظرفیت برای پیشرفت و توسعه شهرستان استفاده نمایند این پرسش را  بایداز مردم بروجرد پرسید.»
قصدم از نوشتن مطلب اين بود كه به آقای شاه‌علی عرض ارادتی داشته باشم و خدمت این هم‌وطن عزیز بگویم: بروجرد و بروجردی‌ها هیچ‌گاه مخالف پیشرفت دیگر شهرهای استان نبوده و نیستند.
مدت‌هاست توسط "عده‌ای" در مرکز استان حق و حقوق شهرهای تابعه پرداخت نمی‌شود و در عوض با دادن آدرس اشتباه این تفکر را می‌خواهند جا بیندازند که اگر الیگودرز فرمانداری ویژه نشده، مقصرش بروجرد و بروجردی‌ها می‌باشند!
نمی‌خواهم زیاد وارد قضیه‌ای بشوم که در آن تخصصی ندارم اما ای کاش بروجرد نام فرمانداری ویژه را یدک نمی‌کشید و حداقل یک بیمارستان نوساز داشت. ای کاش لغت پر طمطراق "ویژه" روی شهرمان نبود، اما خیابان‌های‌مان آسفالت بود. ای کاش داروخانه هلال احمر داشتیم. دانشگاه علوم پزشکی داشتیم و ای کاش توسط مرکز استان، حق و حقوق قانونی شهر ما و شهر شما را می‌دادند تا به مانند حالا به جایی نرسیم که نداشتن امکانات در شهرهای خود را از چشم هم‌دیگر ببینیم!
http://yaftenews.ir/images/stories/93-6/davoodvandi.jpgاز دید ما بروجردی‌ها، الیگودرز تکه‌ای از بهشت است و مردمش به مانند دیگر ایرانیان از بهترین مردم این کشور زیبا هستند و پیشرفت این شهر برای ما نیز باعث افتخار است و امیدواریم روزی برسد شهرستان زیبای الیگودرز  و مردم مهربانش به جایگاه واقعی خود برسند.


فرهاد  داودوندی
/ بروجرد