قصه از آنجا آغاز میشود که خداوند تصمیم میگیرد در یک شب بارانی، انسانیت را با آزمایشی سخت روبهرو کند. آزمایشی که از «عزت ضرغامی» رييس پايتختنشين سازمان صدا و سيما تا مسوولان درمانگاه ویسیان و شاید کمی آنطرفتر برخي مسوولان علوم پزشکی، راه و شهرسازی، هلال احمر، هواشناسی لرستان و ... به گرفتن کمترین نمره بسنده میکنند تا یکی مانند "آقا کاظم" قهرمان قصهي ما كه اكثر مواقع دست بالا مي گرفت و به بقيه 20 ميداد، اين بار خودش از درگاه الهي نمرهي 20 بگيرد.
اگر چه اصل قصه به دليل انتشار فراوان در وبسايتها و نشريات تکراری است، اما شاید بد نباشد اینبار با کمی صراحت بیشتر، متن و حاشیه آن را با هم از اول تا آخر یک دور مرور کنیم تا لااقل کمی به این نکتهي حساس فکر کنیم که گاه هر غفلتی از جانب ما كه براي گرفتن مسووليت سر و دست ميشكنيم و خود را به پيراهن رنگي هر حزب و جناحي ميچسبانيم، منجر به مرگ یک هموطن شود، پس شاید بد نباشد وجدان کاری و شرافتِ در عمل را همواره مد نظر داشته باشیم تا دیگر فقط و فقط ابر و باد ومه و خورشید، مقصران حادثه نباشند و ما هم برای خالی نبودن عریضه بگوییم: قسمت و سرنوشت این بود، بلكه شهامت استعفا و پذيرفتن تقصير را هم داشته باشيم كه اين، رسم آزادگي و جوانمردي است!
ماجرا را آن طور که در جلسه اضطرای عصر روز پنجشنبه اول آبانماه 1393 با عنوان ستاد بررسی حادثه در استانداری برگزار شد، براي شما نقل ميكنم؛ جلسهای که با حضور همه مسوولین استان به دستور بازوند استاندار استان برگزار گردید تا شاید مو از ماست کشیده شود و این وسط، جان عزیزی دیگر، بر اثر سوء تدبیر عشق پست و مقامها از بین نرود.
کریمیفر مدیرکل آموزش پرورش لرستان موضوع را اینگونه شرح داد که پس از ضربه خوردن مچ پای يكي از دانشآموزان مرکز شبانهروزی عشایری امام جعفر صادق(ع) منطقهی ویسیان، معلم فقيد کاظم صفرزاده كه اهل پلدختر است و به عنوان سرپرست اين مركز خدمت ميكند، مصدوم را به همراه دو دانشآموز ديگر همان مدرسه به درمانگاه شبانهروزی ویسیان میبرند که بعد از معاینه، بهیار آن درمانگاه سرکار خانم "ب" اظهار میدارد در معالجه ناتوان است و وي به خرمآباد ارجاع میدهد بدون اين كه وسيله اعزام كننده در اختيارش بگذارند كه البته گويا در سرزميني كه كلماكرهاش قادر است ملتي را از فقر برهاند، فاقد يك دستگاه آمبولانس هستند!
الغرض! مهندس هوشنگ بازوند رو به نماینده علوم پزشکی كه در غياب دکتر ساکی به جلسه آمده بود كرد و از وی توضیح خواست، اما قانع کننده نبود به طوری که در پایان جلسه، استاندار از این عدم وجود امکانات لازم در درمانگاههای خارج از مرکز استان، انتقاد شدیدی نمود.
پس شاید عدم وجدان کاری مسوولان درمانگاه در آن هوای نامناسب را باید از اولین دلایل وقوع فاجعهي شب وحشتناك 28 مهر در شوراب بدانیم و این که حالا مسوولان علوم پزشکی در عذابوجدان خویش، در پی مرگ 4 انسان بیگناه، چگونه شب را سحر میکنند، بماند.
به هر حال، معلم فداکار قصهي ما با خودروی شخصی پژو 405 به همراه دانشآموزان راهی خرمآباد میشود. گفته میشود برخي اهالی منطقه و حتی پلیس بین راه به او تذکر میدهند که هوا مساعد نیست، اما معلم نمیتواند شاهد زجر کشیدن دانشآموز دردمندش باشد و لذا به راه منتهي به پل مرگ ادامه میدهد.
در اين جلسه اعتراضهايي به مسوولان هواشناسی استان شد که در اعلام هوای استان منطقه را ابری با احتمال بارش تگرگ، اعلام نمودهاند! هر چند هاشمی مدیر کل هواشناسی لرستان زير بار نميرود و با استناد به مدارك موجود در سایت هواشناسی، اظهار ميدارد که 48 ساعت قبل، اخطار لازم داده شده است.
به ادامه قصه مرگ برگرديم. معلم و محصل در مسیر تقدیر خویش و قبل از پل صراط، گرفتار سیلاب در دهانه پل شورآب میشوند و لحظاتی بعد نيز اسیر امواج بیرحم رودخانه و سيل شده و محبوس در خودرو، با قفس آهني تن به كشكان ميسپارند.
اما فاجعه به کوتاهی این یک خط نیست، مرگ معلم و دانشآموزان را بیش از 9 سال پیش، مشاوری رقم میزند که در ساخت پل مذکور پول را به وجدان و علم ترجیح میدهد و درساخت این پل، یکی از عوامل بروز فاجعه را در دوشنبه شب 28 مهرماه به نام خویش ثبت میکند، البته اگر به ذرةالمثقالهای اعمال خویش اعتقاد داشته باشد و او هم مثل ديگران داستان "كي بود كي بود، من نبودم ... را پيش نكشد"!
خلاصه اين كه استاندار، با جدیدت درخواست احضار مشاور فوق، بررسی ماجرا و احتمالاً تحویل وی در صورت احراز تقصير به دادستانی را داشت.
گاردریلهای کنار پل، عامل دوم فاجعه بودهاند. موضوعی که ملکی مدير كل راه و شهرسازی آن را پذیرفت، اما خود را بیگناه ذكر كرد به این دلیل که همان ایام ساخت پل(9 سال قبل)، این گاردریلها نصب شده است، هر چند مهندس بازوند به جد از او خواست تا برای جلوگیری از تکرار حادثه، تمامی گاردریلهای جادههاي استان بررسی گردد.
فاجعه که اتفاق میافتد نوبت به ستاد بحران میرسد و در رأس آن هلالاحمر استان، حال آن که به گفته شخص استاندار و شهادت فرماندار منطقه، هلالاحمر با کمترین امکانات در منطقه حاضر میشود به حدی که به گفته درمنان فرماندار دوره و چگنی، اکثر اجساد کشف شده توسط اهالی منطقه و نه هلالاحمر یافت شدهاند. هر چند مرادي مدیرعامل جمعيت هلال احمر استان نیز نبود دستگاه مردهیاب را عامل عدم کشف جسد معلم شجاع لرستاني میداند.
خدا را شکر برای هر مدیر، داستان معروف "كي بود كي بود؟ من نبودم، دستم بود تقصیر آستینم بود" وجود دارد تا لااقل از احتمال توبیخ و زبانم لال، استعفای از روی عذاب وجدان فرار کند!
آن روی سکه
سيد عزت ضرغامی بدون شک این روزها دل و دماغ كار ندارد چرا که بعد از 10 سال، از صندلي دلبندش رفتنی است، اما نمیدانم این سید بزرگوار رسانه ملی، هرگز در تنهایی خویش برای بررسی عملکرد 10 ساله خویش با خدای خود خلوت نموده است؟!
آیا ضرغامی عزیز تا کنون با خود فکر کرده است چرا به گفتهي دوستان ایشان بیش از 70 درصد ایرانیهای معتقد به اسلام و اکثرا سنتی، ه جای رسانه ملی از شبکههای ماهوارهای استفاده میکنند؟!
شکی نیست هزاران هزار «من و تو» و «بی بی سی» و ... نمیتواند خدشهای در اعتقادات این ملت ایجاد کند. نشان به آن نشان، همه حماسههای حضور از انتخابات تا راهپیمایی پرشكوه 9 دي و ... را به ياد دارند اما کجای کار رسانهای ما میلنگد که مردم به جای امواج زمینی، با دیش رو به قبله، در پی پر کردن اوقات خویش هستند؟
و در میان این نابهسامانی، نادیده گرفته شدن قوم همیشه پایبند من به نظام و آرمانهای انقلاب، خود حکایتی دیگر است که رسانه آقای ضرغامی هیچ پاسخی برای آن ندارد!
ما که برای پخش غربتمان، مظلومیتمان، تنهاییمان، شجاعت و رشادتمان، از شما مثل کفاشیان حق پخش تلويزيوني نخواستهایم که اینگونه ممنوعالتصویرمان کردهاید؟!
آیا کاظم ما لرستانیها کم از حاج کاظم آژانس شیشهای دارد؟! حاج کاظم برای نجات همقطارش، آبرو را به خطر گذاشت و کاظم ما برای نجات هم شاگردش، جان را!
والله که این حرکت اگر در همان کشورهای اروپایی که من و شما اكثرشان را کافر میپنداریم رخ میداد، حالا سازمان ملل برایش روز بزرگداشت تعیین میکرد. سازمان ملل پیشکش، برادر مسلمان، سازمان صداوسیما را دریاب که صرفاض جهت اطلاع، یک بار نگفت:
آی آدمها که در ساحل نشستهاید، یک نفر، نه! چهار نفر، در آب جان دادند!
بماند!
لابد، روز محشر خودتان پاسخی دارید برای او که همه را به مساوات مینگرد از کرد و لر و ترک و حتی آقازادههای تهرانی!
اما بدانید شما ای فرماندهان رسانه ملی در زمانه جنگهاي نرم، در روز جنگهاي سخت، کاظمهای لرستانی، باز هم خطشکن میدان آزمایش هستند، پس لااقل به حرمت همان روز، قد ذرهای از نجابتشان سوء استفاده نکنید که فرزندان روح الله(ره) نجیبتر از آن هستند که به رسانه ميلي و نه ملي "ضرغاميساخته" دل خوش کنند. نشان به نشان آرشیو روزهای جنگ که کمترین تصویر را از مردان لر را میبینید، از بس که نیتشان آسمانی بود!
ابوذر باباییزاده/ خرمآباد
توضيح: اين مطلب در بلوطستان منتشر شده است