تونو خدا يه كمكي؟ برارون(برادران) و خوئرو(خواهران) تونو خدا يه كمكي نذر ابوالفضل ...
اين صداي زني است كه اين روزها، روبهروي بيمارستان شهداي عشاير به گدايي مشغول است و سالهاي قبل پاتوق او، نزديكي كوچه پلاسكو يا پاساژ تيراژه در خيابان شهدا بود و آنجا گدايي ميكرد.
اين زن كه چادري سياه به سر دارد و آن را روي صورتش ميكشد، هميشه ايستاده گدايي ميكند يعني به سمت عابران ميآيد و با قسم دادن آنها سعي در گرفتن پول دارد! از نظر پوشش كه همان چادر است و كفشش، وضع بدي هم ندارد.
ميخواهم نكتهاي جالب در مورد اين زن براي شما بازگو كنم اما اول اجازه دهيد اين نكته را عرض كنم كه بسياري از متكديان كنوني شهر خرمآباد، افراد مستحق و نيازمندي نيستند و فقط از روي عادت به اين كار روي ميآورند.
نمونه آنها چند خواهري بودند كه سالهاي قبل با عصا و ويلچر حوالي پل شهدا و داروخانه دكتر سياهپوش تا ساعاتي از نيمهشب به گدايي مشغول بودند و عموم شهروندان را در معذوريت اخلاقي قرار داده و پولي كلان به همراه شركايشان از راه تكديگري به جيب ميزدند!
آري "شركا"! تعجب كرديد؟! شبي كه كار يكي از اين گداها جلوي داروخانه پايان يافته بود، در قسمت جنوب شرقي پل شهدا كه اكنون به پاركينگ تبديل شده است با مردي كه گويا با او نسبتي داشت(شايد شوهر يا برادرش بود) مشغول جر و بحث و شمردن پولهاي دريافتي آن شب بود. بعد از حساب و كتاب، آن مرد عصا و ويلچر دختر را عقب وانت نهاد. سپس سوار شدند و به مقرشان رفتند!
به سراغ همان زن قبلي برگرديم:
يك روز داخل بانك كشاورزي شعبه شهدا (جنب بانك رفاه) كاري بانكي داشتم. حيني كه مشغول نوشتن فيش واريزي بودم، ناگهان صداي آشناي زني كه با مردي درون بانك صحبت ميكرد، توجهم را جلب كرد!
به مغزم فشار آوردم كه اين صدا را كجا شنيدهام و چقدر برايم آشناست! ناخودآگاه چشمم به كفشهاي قهوهايرنگ آن زن حدوداً 50 ساله افتاد و اين كه لحظاتي قبل مشغول گدايي جلوي كوچه پلاسكو با صداي بلند بود: «برار تونه خدا يه كمكي … نذر ابوالفضل» صداي منحصر به فرد خودش بود و در كمال تعجب مشاهده كردم كه مقادير فراواني پول را به حساب بانكياش واريز ميكند و گويا آنجا چند نفري هم او را ميشناختند! لابد از سرمايهدارهاي مايهدار بانك بود و به همين دليل به او احترام ميگذاشتند!
نكته قابل ذكر اين است كه سر و وضع اين زن به هيچ وجه به يك متكدي نميخورد و به همين دليل است كه موقع گدايي، چادر را روي صورت خود ميكشد! يك سالي هم هست كه پاتوق اين زن، از كوچه پلاسكو به روبهروي بيمارستان شهداي عشاير منتقل شده و همچنان به جمعآوري پول و واريز آن به حسابش مشغول است!
مگر اين متكديان و اعضاي خانواده آنها يارانه دريافت نميكنند؟ مگر نهادهايي مثل كميته امداد، بهزيستي و ... نيز بسياري از آنها را تحت پوشش ندارند؟ پس اينها به چه چيز و چه حد قانع ميشوند تا دست از اين كار زشت بردارند و چهرهي شهر را كريه و مخدوش ننمايند؟
به راستي چرا عدهاي غرور و انسانيت خود را به راحتي زير پاي ميگذارند و دست نياز به سوي ديگران دراز ميكنند آن هم در شرايطي كه نياز مالي چنداني ندارند؟! مسوول رسيدگي به كلاهبرداري و شيادي اينها كيست و قانون با آنها چه برخوردي كرده است؟!
اين سؤالي است كه هنوز كسي در خرمآباد پاسخي براي آن نيافته است…
ر - ج / خرمآباد
دیدگاهها
______________________________
يافته: سپاس از لطف و تذكر شما. گاهي سرعت عمل در انتشار يا خستگي باعث ميشود چنين اشتباهاتي مرتكب شويم. همان كلمه بار اول در متن درست نوشته شده بود و مرتبه دوم متوجه آن نشده بوديم