شايد يكي از مشكلاتي كه مديران لرستان با آن مواجه هستند، درك نكردن زبان مردم باشد. موفقيت مديران در اين راه، تنها در سايهي ميان مردم بودن، زندگي و حضور بين آنها كسب ميشود.
اكنون علاوه بر ذكر چند خاطره جالب، توصيههايي ساده به كساني كه منصبي در لرستان دارند ارائه ميدهيم باشد كه در كار گيرند بلكه به زعم مردم خرمآباد، روزي عليمحمد ساكي ديگري شوند و از آنان به نيكي ياد كنند.
اين نكات ماحصل بيش از يك دهه فعاليت رسانهاي است و مواردي را شامل ميشود كه مردم به عنوان گلايه از برخي مديران استانشان عنوان كردهاند:
* مديران محترم؛ سعي كنيد با همه سلام و عليك كنيد و تا حد امكان در برخورد ظاهري با مردم، از خوشبرخوردي كوتاهي نكنيد. حسن برخورد با ديگران، در مديريت معجزه ميكند! اكثر اطرافيان ممكن است طي عمرتان، با شما فقط يك برخورد داشته باشند، لذا اگر آدم خوبي هم باشيد اما يك روز بر اثر بيحوصلگي جواب سلام كسي را ندهيد، آن شخص همه جا از شما به عنوان آدمي ترشرو يا بيادب ياد ميكند! با انتقال سينه به سينهي اين ذهنيت بد بين عامه مردم كه معمولاً با مديران برخورد زيادي ندارند، آن نقل بد، توسط كساني كه شما را نديدهاند پذيرفته شده و ذهنيت اجتماع از شما بر اساس همان يك برخورد ثبت و ضبط ميشود!
* مديران لرستان؛ سعي كنيد هر از چند گاهي از لايههاي خشك مديريت و رياست بيرون بياييد و تنوعي به خرج دهيد و با مردم باشيد. تصور مردم لرستان از مديران اين است كه براي ديدن آنها بايد با وقت قبلي و پس از ماهها منتظر ماندن، قرار ملاقاتي كوتاه در روز دوشنبه كسب كنند! چه اشكالي دارد مثلاً زماني كه فرماندار هستيد گاهي عصرها به خيابانهاي شهر برويد و با مردم درب نانواييها و مغازهها خوش و بش كنيد؟! با اين كار، مردم دلشان قرص ميشود كه ميشود آقاي مدير يا رئيس را همه جا ديد و انساني مردمي است و در ضمن بر همه جا نظارت و سركشي ميكند. يك بار شريعتنژاد فرماندار خرمآباد را در خيابان محل سكونتمان ديدم كه با مردم جلوي ميوهفروشي حرف ميزد و به درد دل آنها در مورد دستاندازهاي خيابان گوش ميداد. پس از آن تا حدود يك هفته، نقل محفل همه اهل محل، رفتار فرماندار و حضورش در آنجا بود و به نيكي از برخورد او ياد ميكردند!
چه اشكال دارد گاهي سرزده به كساني كه فكرش را هم نميكنند اما عيادت يك مسوول از آنها يك آرزو است، سري بزنيد و در اين راه از همراه داشتن روابط عمومي و عكاس هم مضايقه نكنيد چرا كه اينگونه كارها براي الگوسازي در اجتماع بسيار شايسته است و بايد هم اطلاعرساني شود.
اما خاطراتي كه مردم از درايت حسن برخورد مسوولان ذكر كردهاند:
خاطرهاي از مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي لرستان
* يكي از محققان لرستاني نقل ميكرد "علي مرادي" كه در دهه 70 مدير كل فرهنگ و ارشاد اسلامي لرستان بود، يك هنرمند به تمام معنا به شمار ميرفت، چرا كه هر گاه شخصي برافروخته و عصباني وارد اتاق وي ميشد، هنگام خروج هميشه لبخند به لب و با رضايت كامل از اتاق اين مدير خارج ميشد!
آقاي مدير اگر هم نميتوانست خواستهي همه افراد را برآورده كند، با آرامش و نرمش، همه را راضي و آرام ميكرد و مردم با رضايت از نزدش ميرفتند. اين هم خود هنري بزرگ است كه برخي مديران فاقد آن هستند!
خاطرهاي از نماينده بروجرد در مجلس شوراي اسلامي
* نگارنده به خاطر دارد دهه 70 كه در بروجرد دانشجو بودم، يك روز عصر مردي موقر همراه با دو نفر در نزديكي ميدان دانشگاه جلوي مرا گرفت و پرسيد: مرا ميشناسي؟!
پاسخ دادم: خير!
آن مرد گفت: مهم نيست چون من هم شما را نميشناسم، فقط ميخواستم بدانم به عنوان يك همشهري در بروجرد چه مشكلاتي داري؟
به ايشان گفتم: من اهل بروجرد نيستم و اينجا دانشجو هستم.
وي گفت: چه بهتر! به عنوان يك مهمان، مشكلات شهر ما را در چه ميبيني؟
من هم نكاتي در مورد گراني مسكن و مسائلي از اين قبيل عنوان كردم كه ايشان از همراهانش خواست آنها را يادداشت كنند.
بعد متوجه شدم اين فرد، مرحوم عبدالمحمد نظامالاسلامي نماينده مردم بروجرد در مجلس شوراي اسلامي است!
وي 11 بهمن 1387 در سن 55 سالگي درگذشت. روحش شاد باد
شهردار امانتدار خرمآباد
"بهرام سلاحورزي" يكي از خبرنگاران پيشكسوت لرستاني نقل كرد که مرحوم "عليمحمد ساکی" در پایان دوران مسوولیت خود در شهرداری خرمآباد، هنگامی که صورتجلسه تحویل اسناد و مدارک مربوط به شهرداری را امضا میکند، در انتها خودنویس طلایی خود را که یک شرکت راهسازی در زمان مسوولیتش در شهرداری به وی هدیه کرده بود، روی میز قرار ميدهد!
در این هنگام کارمندی که اسناد تسويهحساب شهردار قبلي را تحویل میگیرد خطاب به وی میگوید: «آقای ساكي خودنویستان جا ماند»
او در پاسخ میگوید: «میدانم! خودنویس متعلق به شهردار خرمآباد است، نه علیمحمد ساکی. من ديگر شهردار نيستم.»!
استاندار آچار فرانسه لرستان!
* تمام كساني كه مطالعهاي در مورد تاريخ لرستان دارند و يا از دهه 50 ساكن خرمآباد بودهاند، محال است هر گاه نامي از شخصي به نام ابراهيم فرحبخشيان (استاندار لرستان بين سالهاي 1353 تا 1355) به ميان ميآيد از او به نيكي ياد نكنند. وي زماني كه مرحوم عليمحمد ساكي شهردار خرمآباد بود، در اين استان منصب داشت و آنقدر در زمان حضورش در لرستان تلاش كرد و نيكي نمود كه مردم هنوز قدردان زحماتش هستند.
تمامي صنايع و كارخانههاي خرمآباد نظير مجتمع كشت و صنعت و مجتمع گوشت، يخچالسازي، پارسيلون و ... در دوران حضور وي در خرمآباد راهاندازي شد.
"اسحاق عيدي" يكي ديگر از محققان لرستاني در خصوص درايت استاندار سابق لرستان نقل ميكند:
زماني كه بخشهايي از بلوار ورودي شهر در نزديكي ميدان دانشجو در حال ساخت بود، استاندار سركشي منظمي به اين پروژه ميكرد.
عصر يك روز، سرزده همراه با مرحوم عليمحمد ساكي آنجا آمد. برخي كارگران و رانندهها كه عادت داشتند از زير كار در بروند، راههايي براي اين منظور پيدا كرده بودند. مثلاً رانندهها با دستكاري عمدي ماشينها و خراب كردن و از كار انداختن ماشين، عنوان ميكردند كه خراب است و كار نميكند و به اين بهانه كار را تعطيل ميكردند!
آن روز، يكي از رانندهها با درآوردن سيم كويل ماشين، آن را از كار انداخته بود و زير سايهي درختان در حال چرت زدن بود! استاندار(فرحبخشيان) كه براي سركشي آمد و ديد اين ماشين كار نميكند، راننده آن را خواست.
راننده را بيدار كردند و نزد وي آوردند.
استاندار پرسيد: مگر تايم كاري شما تا ساعت 5 عصر نيست؟ چرا كار نميكني؟
راننده پاسخ داد: ماشين خراب است؟!
استاندار پرسيد: مشكلش چيست؟
راننده جواب داد: نميدانم!
استاندار كتش را درآورد و زير ماشين انداخت و پس از وارسي چند سيم، دوباره بلند شد و از بالا هم به وارسي موتور پرداخت و پس از جا زدن سيمها، به راننده گفت: استارت بزن!
ماشين روشن شد و راننده كه تبحر استاندار "همه فن حريف" گيج و مبهوت به نظر ميرسيد، به سر كارش برگشت!
استاندار ورزشدوست
خاطره ديگر را در مورد فرحبخشيان، "هوشنگ بيرانوند" يكي از خبرنگاران پيشكسوتان لرستاني نقل ميكند:
مهرماه سال 1353 مسابقه مهمي بين تيمهاي خرمآباد و گمرك اهواز براي صعود به زيرگروه ليگ فوتبال كشور در خرمآباد انجام ميشد.
مهندس فرحبخشيان علاقه زيادي به ورزش داشت و معمولاً به تماشاي مسابقات ورزشي و بخصوص آموزشگاهي ميآمد. آن روز مسوولان تربيتبدني استان مرا مأمور كردند كه به استاندار اطلاع دهم تا به منظور بالا بردن روحيه تيم خرمآباد، به ورزشگاه بيايد.
به دفترش زنگ زدم، خودش گوشي را برداشت. موضوع مسابقه را به او اطلاع دادم. در حالي كه صدايش ضعيف و بيرمق بود، پس از مكثي چند ثانيهاي، پرسيد: اگر حضور داشته باشم، در روحيه بچههاي تيم خرمآباد مؤثر است؟!
پاسخ دادم: بله!
لحظاتي از مسابقه گذشته بود كه ديدم استاندار در حالي كه رنگ و رويش سفيد شده و بيمار است وارد ورزشگاه شد. گفت: دستم را بگير! دستش داغ بود و از شدت تب ميسوخت!
پرسيدم: چرا با اين حالتان به ورزشگاه آمديد؟
فرحبخشيان پاسخ داد: خودت گفتي حضورم در بالا بردن روحيه بچههاي تيم خرمآباد تأثير دارد! حالا هم تا هر زماني كه توانستم ميمانم و بازي را تماشا ميكنم و هر وقت حالم وخيم شد، مرا به بيمارستان ببريد!
پيدا كردن حامي ورزشي توسط استاندار!
چند سال قبل، با "محمد فرمان" يكي از سرمايهگذاران غيربومي لرستان كه علاقهمند ورزش بود مصاحبه ميكردم. از او پرسيدم: شما كجا، لرستان محروم كجا؟!
پيرمرد، اندكي مكث كرد و پاسخ داد: استاندار ورزشدوستتان مرا به اينجا كشاند!
وي اضافه كرد: اوايل دهه 50 ماشينآلات زيادي داشتم و در پروژههاي عمراني استان كرمانشاه سرمايهگذاري و فعاليت ميكردم.
تيم فوتبالي هم آنجا درست كرده بودم كه يكي از بازيكنانش سربازي خرمآبادي به نام زحلي بود. گويا در خرمآباد حمايت زيادي از فوتبال نميشد و اين موضوع را به فرحبخشيان استاندار وقت اطلاع داده بودند كه من در كرمانشاه از تيمهاي فوتبال حمايت ميكنم.
اين فوتباليست خرمآبادي روزي به من گفت: استاندار لرستان پيغام داده كه ميخواهد شما را از نزديك ببيند!
به هر ترتيب كه بود مرا به خرمآباد و به دفتر استاندار كشانيد. فرحبخشيان تا مرا ديد مثل كسي كه انگار رفيق چندين و چند سالهاش را ديده، سريع از پشت ميزش بلند شد و به سمت من آمد و در آغوشم كشيد. بعد به من گفت: ما در آسمانها سراغ شما ميگشتيم! ديگر نميگذارم بروي!
هر چه توضيح دادم كه در كرمانشاه مشغول كار روي پروژهها هستم، گفت كه خودش نامهنگاري ميكند و اجازه و تسويه مرا ميگيرد و اينجا چند پروژه مهم به من ميدهد كه به قولش هم عمل كرد. از جمله يكي از آن پروژهها، احداث درياچهي كيو بود!
بعد به هر ترفندي بود مرا به خرمآباد كشانيد و من نيز تيمهاي فوتبال اين شهر و استان را زير پوشش داشتم. (توضيح اين كه چون استانداري و تربيتبدني بودجه و اعتباري براي تيمداري نداشتند، از طريق شناسايي پيمانكاران صالح كه به ورزش نيز علاقهمند بودند، به نوعي اعتبارات عمراني را در اختيار حاميان درستكار ورزش ميگذشتند كه اين روش نيز اكنون به مسوولان استان پيشنهاد ميشود)
زورخانه خرمآباد 1353: ابراهيم فرحبخشيان(سمت راست) و مرحوم حاج عليشاه اسدي(چپ)
باز هم خاطرهاي از فرحبخشيان!
يكي از كارمندان ادارات استان روزي مطلبي در نشريه ما ديد كه اسمي هم از فرحبخشيان استاندار سابق لرستان در آن آمده بود. به من گفت بنشين تا خاطرهاي جالب از او برايت تعريف كنم!
"سيد اكبر موسوي" نقل كرد: سال 1354 محصل دبيرستان بودم. روزي به همراه دوستم از طرف انديمشك به خرمآباد رسيديم.
آن موقع فاصلهي گاراژ انديمشك تا ميدان شقايق بيابان بود و چون ما صبح زود رسيده بوديم، تاكسي پيدا نشد كه ما را به ميدان شقايق برساند.
پياده راه افتاديم كه ناگهان يك ماشين آهوبيابان جلوي پاي ما ايستاد. راننده شخصي بود كه گرمكن ورزشي به تن داشت و معلوم بود آن موقع صبح، ورزش كرده است، فارسي هم حرف ميزد!
از ما پرسيد: مسيرتان كجاست؟
پاسخ داديم: داخل شهر ميرويم.
گفت: تا چهارراه بانك ميتوانم شما را ببرم.
ما هم كه مقصدمان چهارراه فرهنگ بود و آن نزديكي، خوشحال شده و سوار ماشين آن مرد شديم.
بين راه، در خيابان علوي هر جا نانوايي يا مغازهاي بود، راننده نيشترمزي ميزد و وضع آنجا را خوب بررسي ميكرد تا بداند در حال كار هستند يا نه؟!
به چهارراه بانك كه رسيديم، عذرخواهي كرد و گفت از اينجا به سمت پايين ميرود.
ما هم تشكر كرديم و پياده شديم.
يك هفته بعد در دبيرستان اميركبير خرمآباد نمايشگاه كاردستي دانشآموزان برپا بود. ما هم آنجا دانشآموز بوديم.
خبر دادند استاندار لرستان قصد ديدن نمايشگاه را دارد.
وقتي استاندار آمد دوستم به پهلويم زد و گفت: نگاه كن! استاندار همان مردي است كه صبح ما را تا چهارراه بانك رساند و به همه جا سركشي ميكرد!
__________________________
* توضيح: يكي از محققان لرستاني عنوان ميكند كه اجداد مهندس ابراهيم فرحبخشيان اصالتاً لرستاني و از طايفه كوناني بودهاند. شغل جد وي چوبدار بوده و در جواني به تهران مهاجرت كرده و ساكن شده است. به همين خاطر زماني كه وي استاندار لرستان بود برخي به مزاح او را ابي برار(ابي برادر) خطاب ميكردند.
معرفت سيدحسين صابري استاندار لرستان
سال 1387 هنگامي كه تيم كوثر تهران به لرستان منتقل شد، سيدحسين صابري استاندار لرستان نيز براي تماشاي بازيهاي اين تيم به ورزشگاه ميآمد.
مرحوم ناصر ميرزايي نيز تازه دچار عارضه مغزي شده بود و روي ويلچر در ورزشگاه حضور داشت. كنار زمين، صابري با او خوش و بش ميكرد اما او را نميشناخت!
مطلبي در يكي از نشريات استان در مورد وضعيت درمان ناصر ميرزايي منتشر كردم. چند روز بعد، مدير مسوول نشريه به من زنگ زد و گفت كه نمايندهي استاندار آدرس منزل استاد ميرزايي را پرسيده و راهنمايي ميخواهد تا به منزل وي و عيادتش برود.
از اين حسن توجه خوشم آمد و با آنها همراه شدم. صابري از استاد ميرزايي دلجويي به عمل آورد و دستور لازم جهت پيگيري مداواي وي را به 2 تن از همراهانش داد.
اگر چه يكي از آنها كه بومي استان هم بودند در اين مورد كوتاهي كرد، اما از رفتار استانداري كه حتي ستونهاي ورزشي نشريات را ميخواند و نسبت به مردم استان بيتوجه نبود، لذت بردم و اين خاطره را نيز در دفترم يادداشت كردم تا روزي در كتابي با عنوان "خاطراتي جالب از مسوولان لرستان" منتشر كنم.
سعدي عليهالرحمه چه خوش سرود:
شنيدم كه جمشيد فرخسرشت به سرچشمهاي بر به سنگي نوشت
بر اين چشمه چون ما بسي دم زدند برفتند چون چشم بر هم زدند
گرفتيم عالم به مردي و زور وليكن نبرديم با خود به گور
برتراند راسل نيز در اين زمينه سخن جالبي دارد: «از خودتان "انسانيت" به يادگار بگذاريد نه انسان! توليد مثل را هر جانوري بلد است.»
به راستي كه آنچه از ما باقي ميماند، نام و كارهاي نيك است...
رضا جايدري
پايگاه خبري يافته/ خرمآباد
دیدگاهها
_______________________________
يافته: با تشكر از شما و همه كساني كه در اين راه قدمي برداشتند
و این رو هم بگم که مهندس نظام اسلامی در طول یک دوره نمایندگی واقغا در حد توانش زحمت کشید و واقعا واسه بروجرد کار کرد روحش شاد
بازم میگم کل مطلب قشنگ و عالی بود
مدیران ماندگار
http://fialborujerd.blogfa.com/post/353
م از لحاظ مالی و هم روحی .هیچ وقت فراموش نمیکنم .