«زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود»
زمانی که سهراب سپهری عزیز، این شعر را سرود، میدانست که زندگی بسیار با ارزش و پر از زیبایی است و هیچ چیزی نباید باعث شود از این زيبایی بگذریم.
از سوی دیگر، شاید سهراب نمیدانست که در آیندهای نزدیک برای بعضی افراد شرایطی به وجود خواهد آمد که زندگی را با تمام خواستنیهایش دیگر نمیخواهند، چرا که احساس میکنند عامل خوشایندی برای ادامه زندگی ندارند.
چند روز پیش یکی از دوستانم که دوران دانشجویی رابطهی بسیار نزدیکی با هم داشتیم پس از مدتها تماس گرفت و یک ساعت درد دل کرد، تنها چیزی که پس از اتمام درد دل او به یاد دارم چهره بهتآور و شوکه شدهی من بود که آشوبی در وجودم به پا شده بود.
روزهایی را به یاد آوردم که چگونه من و علی (همین دوستم را میگویم) با دنیایی از امید و آرزو برنامههای بزرگی را در سر داشتیم و برای این برنامهها کلی تلاش و زحمت کشیدیم. زحماتی که محصول آن پذیرفته شدن با بهترین رتبهها در مقطع کارشناسی ارشد و آن هم دانشگاههای معتبر کشور بود، مدتی پس از فارغالتحصیلی هر کدام به راهی رفتیم و من اطمینان داشتم که علی حتماً با آن تسلط کافیاش بر زبان انگلیسی و هوش سرشارش و معدل بالایش در مقطع ارشد جذب یکی از دستگاههای معتبر کشور خواهد شد، اما تمام بیخبریهایم از او و رویاهایم با تماس چند روز پیشش نقش بر آب شد، واقعاً در شوک حاصل از آن، چند روز را به صورت روزمرگی گذراندم.
علی در آن تماس به من گفت که بعد از پایان دوران خدمت سربازی چند سال هست كه بیکار است و با این که نزدیک به 30 سال سن دارد، اما کوچکترین منبع درآمدی برای خود ندارد. او میگفت بسیاری از روزها از شدت خجالت و شرمندگی حتی نمیتوانم رو به روی خانوادهام و بر سر یک سفره بنشینم چرا که باید این روزها من عصای دست پدر و مادرم باشم اما متاسفانه مخارج عادی و روزمرهی خود را از آنان تامین میکنم.
به وسطهای مکالمه که رسیدیم بغض سنگینی گلوی او را میفشارد و میگوید: مدتی است که نامزدم را به خاطر بیکاری و بیپولی پس دادهام و اين مسأله مشکل عاطفی سنگینی بر درد بیکاری و بیپولیام افزوده است.
علی از روزهایی میگوید که با هزاران امید و آرزو قصد اثرگذاری برای استان و کشورم را داشتم اما امروز خودم را یک فرد غیرموثر برای جامعه احساس میکنیم، پسری که نمیتواند هیچگونه برنامهریزی برای آیندهاش ترسیم کند، چرا که اساس برنامهریزی، داشتن شغل و حداقلی از درآمد است.
خیلی تلاش میکنم که او را آرام کنم و برایش مثالهای گوناگون از وضعیت جوانان شهرمان میآورم اما غم چیره شده بر علي بسیار سنگینتر از آن است که بتوان با این حرفها آرامش کرد.
اواخر مکالمهمان گریه میکند و من را هم به گریه میاندازد، اما چیزی میگوید که انگار دنیا بر سرم آوار میشود! تمام بدنم یخ میکند و برای لحظاتی چیزی نمیگویم... چون که نزدیکترین دوست دوران دانشگاهم، کسی که پر بود از امید به آینده و ایده و تغییرات مثبت برای جامعه و مردمش، حالا میگوید اگر به وی و خواستهاش توجه نشود قطعاً خود را تباه خواهد کرد و دست به عمل خودکشی میزند!
آن قدر در بیان تصمیمش جدی بود که مو بر تنم سیخ میشود و فقط یادم میآید التماسش کردم که مقداری صبور باشد.
به راستی چه میشود که جوانانی از این دست؛ آن هم با تحصیلات آکادمیک در مقاطع بالا، پر از امید و ایده، دارای سلامتی جسمی و روانی، به این مرحله میرسند که زندگی خود را از طاقچهی عادت ز یاد ببرند؟ چرا نباید این گونه جوانان که وظایف اولیه خود که همان کسب تحصیلات تخصصی و انجام خدمت سربازی و پرهیز از هر ناهنجاری، نداشتن هیچ گونه لکهی سیاهی در پروندهی اجتماعی، حال نباید حداقلی از معاش را برایشان در نظر گرفت؟! چرا اصلاً به این مرحله میرسند و از همه چیز خود میگذرند؟
یک دکترای جامعهشناسی در این زمینه میگوید: متاسفانه وقتی که ساختارهای یک جامعه رشد نامتوازنی داشته باشند و چرخه به طور یکسان عمل نکند، شاهد بروز نقایسی در آن جامعه خواهیم بود.
دکتر مجتبی ترکارانی ادامه میدهد: به طور مثال در جامعهی ما ساختارهای آموزشی به صورت کمیتی، رشد زیادی کردهاند ولی از آن سو ساختارهای اقتصادی همسو با بخش آموزش رشد نکردهاند و حاصلش این میشود که تقاضا از عرضه بیشتر میشود.
وي ادامه میدهد: یکی از مشکلاتی که دولت باید به آن بپردازد و چارچوب مناسبی برای آن تعریف کند بحث آموزش عالی و دانشگاههاست. امروزه دانشگاهها در پذیرش هر چه بیشتر دانشجو با یکدیگر رقابت تنگاتنگی دارند، آن هم معمولاً رشتههایی که متناسب با هر منطقه تعریف نشدهاند.
دكتر تركاراني بيان ميدارد: وقتی که دانشگاه این همه تحصیلکرده را به بازار کار میفرستد باید ساختهای اقتصادی هم به همان اندازه رشد کرده باشند که جوابگوی به کارگیری این نیروی تحصیلکرده باشند، اما متاسفانه در حال حاضر رشد بخش اقتصادی به نسبت بخش آموزشی به شدت میلنگد و حاصل آن افزایش بیرویهی سیل افراد تحصیلکرده به جمع بیکاران است، پس دولت برای توازن برقرار کردن این موضوع باید سریعاً چارهاندیشی کند.
دکتر مجتبی ترکارانی در رابطه با وضعیت حاکم بر افراد تحصیلکرده ی بیکار اظهار می کند؛ فرد بیکار پس از زیاد شدن مدت بیکاری خود را از جامعه طرد شده می پندارد و همین باعث می شود که این فرد آماده ی گرایش به سمت اعتیاد، ناهنجاری های اجتماعی شورش شود و یا دست به مهاجرت بزند. اما درصد کمتری از افراد هستند که به سمت تغییرات مثبت ساختاری می روند.
اين جامعهشناس لرستاني تصریح میکند: فرد بیکار تحصیلکرده که دارای یکسری توانمندیها هم هست، مدام خود را با دیگران، مخصوصاً کسانی که از او در سطح پایینتری هستند اما در جایگاه بهتری قرار دارند مقایسه میکند؛ از طرف دیگر وقتی نیازهای اولیه خود مانند نیاز عاطفی، جنسی، روانی و مالی بر او غلبه میکند، باعث بر هم خوردن تعادل او در مرحله اول میشود، همچنین وقتی که فاصله بین انتظارات فرد و واقعیتهای موجود زیاد میشود و امیدی به سازگاری بین آنها نباشد، شخص دچار فروپاشی روانی میشود و امکان آن که دست به اعمال خطرناک بزند وجود دارد.
دكتر ترکارانی معتقد است: دولت باید حمایتهای روانی و بهداشت روانی مردم را جدی بگیرد. چرا که در حال حاضر جمعیت تحصیلکرده بیکار فراوانی در کشور و بخصوص لرستان وجود دارد همچنین دولت باید دست به یکسری اقدامات و راه حلهای آنی میانمدت و بلندمدت بزند. افرادی مانند وضعیت فرد یاد شده با اقدامات بلندمدت یا میانمدت نمیتواند جواب داده شود و نیاز به راه حلهای آنی دارد.
وي بيان ميدارد: انتظار میرود دولت و مسوولان مرتبط، دست به یکسری اقدامات جدی و موثر در حوزه آموزش عالی و دانشگاهها بزنند، از جمله این که رشتههای دانشگاهی را مرتبط با هر منطقه و با تعداد کافی پذیرش کنند، از ورود بیرویه افراد به دانشگاهها و افزودن صندلی به دانشگاهها به شکل امروزی پرهیز نمايند و با ساماندهی در نوع پذیرشها و ایجاد رشتههای تحصیلی مورد نیاز جامعه میتواند به تربیت افراد و دانشجویانی منجر شود که تخصص لازم و مهارتهای کافی را هم در آن رشته بیاموزند.
تركاراني در انتها میافزاید: قطعاً یک فرد زمانی که دارای تحصیلات دانشگاهی نباشد حاضر است برای معاش خود دست به هر کار و شغلی بزند، اما همان فرد وقتی دارای تحصیلات آمادمیک باشد دیگر با هر شغل و رستهای سازگار نخواهد بود، پس بهتر است موازی و متوازن با پذیرش دانشجو، بخشهای اقتصادی هم فعال شوند و بستری برای جذب نیروهای تحصیلکرده فراهم شود.
ارسال: مهدی رضاپور
دیدگاهها