عاقبت ضامن بانكي شدن: زور خود را به التماس دادن!/ لزوم تغيير فرهنگ در لرستانمحمد را بيش از 10 سال است كه مي‌شناسم. به عنوان يك معلم در آموزش و پرورش خرم‌آباد مشغول خدمت است و حدود 22 سال سابقه تدريس دارد.

انساني آرام و متين است. سرش به زندگي‌اش گرم است. قلم خوبي دارد. چند بار از او خواستم براي ‌ما مطلب بنويسد، اما حجب و حياي وي مانع شد و تقاضا كرد وي را معذور بدارم چون ممكن است نوشته‌هايش باعث ناراحتي كسي شود!

با وجود درآمد كم فرهنگيان نسبت به ساير اقشار جامعه و با توجه به اين كه محمد بيش از 20 سال سابقه كاري دارد و با داشتن همسر و 3 بچه، هنوز نتوانسته است خانه‌اي بخرد و همچنان اجاره‌نشين است.

از طرفي، همانند خيلي‌هاي ديگر، هزينه‌هاي مختلف زندگي در كنار قسط‌هاي بانكي، كمر او را خم كرده‌اند، اما خم به ابرو نمي‌آورد و تا كنون نديده‌ام كه دستش را جلوي كسي دراز كند و تقاضاي قرض و قوله نمايد.

در مورد حجب و حيايش حرف زدم كه تا چندي قبل از نظر من امتيازي ويژه و مثبت براي محمد به شمار مي‌رفت، اما چند روز پيش كه از جرياني مطلع شدم، متوجه شدم كه داشتن زياد و خجالتي بودن گاهي براي كساني چون محمد، چندان هم خوب نيست!

ماجرا از اين قرار است كه محمد سال گذشته ضامن بانكي شخصي مي‌شود و طرف نيز كه از رندان روزگار است، اقساط بانكي را پرداخت نمي‌كند و به اين ترتيب جلوي حقوق محمد بسته مي‌شود.

از آن‌جا كه محمد در خانواده‌اي پرجمعيت به دنيا آمده، كسي قادر به حمايت از او نيست و اكثر برادران و خواهرانش نيز با مشكل بي‌كاري دست و پنجه نرم مي‌كنند كه البته مشكل بسياري از جوانان ديار ماست، پرداخت نكردن اقساط توسط شخصي كه محمد ضامن او شد، به نوعي زندگي اين انسان آبرومند را به ورطه‌ي نابودي كشانيد.

اين فرهنگي آبرومند كه خودش تا خرخره زير بار پرداخت اقساط بود، با بسته شدن حساب بانكي‌اش، به نان شب محتاج شد و اقساط بانكي خودش هم به تعويق افتاد و برنامه‌ريزي زندگي‌اش به هم خورد.

با وجودي كه خودش در اين زمينه حرفي نمي‌زد، اما يكي از همكارانش كه با او رفت و آمد خانوادگي دارد بيان مي‌كند كه ضامن يكي از اقوام خودش كه كار آزاد دارد، شده است و او اين بلا را سرش آورده است!

نكته‌ي جالبي كه وي عنوان مي‌كند اين است كه سال گذشته، محمد در مدرسه مشغول تدريس بود و اين فرد اول صبح به محل كارش آمد تا او را براي ضمانت همراه ببرد.

مدير مدرسه كه سگرمه‌هايش در هم رفته بود، تذكر داد كه در روز ديگري هم مي‌شد به سراغ محمد آمد كه مدرسه تعطيل باشد(مثل صبح پنج‌شنبه‌ها) اما آن فرد با اصرار، اجازه‌ي محمد را گرفت در حالي كه اين معلم شريف به خاطر اين كار جلوي آقاي مدير از خجالت گونه‌هايش سرخ شده بود، همراه آن فرد به بانك رفت!

دست آخر، نتيجه‌اش اين شد كه جلوي حقوق محمد بسته شد و زماني كه اطرافيان وي به آن شخص معترض شدند كه اين چه كاري است كه با يك انسان آبرومند كه در حق تو لطف نموده مي‌كني؟ در كمال وقاحت پاسخ داده بود: «مگر كارمند دولت نيست؟ خوب خودش قسط‌ها پرداخت كند!»

شبيه حكايت محمد و محمدها در ديار ما فراوان است. متاسفانه قضيه‌ي ضامن بانكي شدن در ديار ما، به جاي اين كه به صورت "لطف و مرحمت" از سوي وام‌گيرنده تلقي شود، به صورت "وظيفه" يا "تكليف" درآمده است! لذا اين‌جاست كه خيلي‌ها بر خود لعنت مي‌فرستند كه ديگر ضامن كسي از جمله برادر يا خواهرشان بشوند!

نكته‌ي جالب توجه كه بايد اين‌جا ذكر كرد، عدم فرهنگ‌سازي مناسب در اين زمينه است. نبايد كاري كرد كه از مردم سلب اعتماد شود بلكه ديگر كسي گرد چنين كارهايي نرود و كار مردم در بانك‌ها لنگ بماند!

در برخي از شهرهاي كشور، شخصي كه قصد دارد كسي را به عنوان ضامن بانكي انتخاب كند، با خريد "سفته" به مبلغ دو برابر وام مورد نظرش و امضا كردن همه‌ي آن‌ها، نزد ضامن مي‌رود و پس از كلي تشكر از اين كه وي لطف مي‌نمايد و از  كار و زندگي‌اش مي‌زند تا روال اداري كارهاي بانكي وام‌گيرنده صورت پذيرد، سفته‌ها را در اختيار ضامن مي‌گذارد تا به نوعي خيال وي را راحت كرده باشد.

اما در ديار ما اگر كسي از طرف كه قصد دارد وام بانكي بگيرد، تقاضاي سفته كند، طرف آبروي وي و 7 جدش را مي‌برد كه تو به من اعتماد نداري و قصد داري بين مردم خرابم كني؟! از اين گونه افراد بايد پرسيد كه: اين همه لاابالي كه با پرداخت نكردن اقساط بانكي، چرخه‌ي زندگي مردم يك شهر را به هم مي‌ريزند چه كساني هستند؟! آيا همان‌هايي نيستند كه روز اول با عجز و التماس، گردن كج مي‌كنند تا كسي براي ضمانت آن‌ها در بانك حاضر شود، اما همين كه خرشان از پل گذشت، با كسي كه به آن‌ها نيكي كرده، چنين رفتار مي‌‌‌كنند؟!

عاقبت ضامن بانكي شدن: زور خود را به التماس دادن!/ لزوم تغيير فرهنگ در لرستان

 

رضا جايدري/ يافته- خرم‌آباد