طبق اعلام رسمي موسسه آمار و مشاغل استان ما، پيشهي پرطرفدار "پاپوشدوزي" (1) به عنوان محبوبترين و كاربرديترين شغل اعلام شد!
به گزارش يافته، نمونههايي اين شغل شريف كه دامنهي آن اكثر مشاغل ديگر را در بر ميگيرد را در زير ميآوريم:
مورد داشتهايم كه طرف پزشك بوده به خاطر رقابت و حسادت با همكارش، پاپوشي عظيم و اتمي براي او درست كرده بلكه او را كلهپا كند! طرف پاپوشدوز رفته گزارش تخلفات بلندبالايي در مورد زيرميزي گرفتن رفيقش ساخته و در محل اداره مربوطه به مسوول واحد مربوطه تقديم نموده است! ميگويند قطر پاپوش (ببخشيد پرونده) ارسالي تا بالاي كمر آن نگونبخت ميرسيده است و احتمال غرقشدگي در گذر زمان دور از ذهن نيست!
مورد داشتهايم، طرف كارمند بوده، به منظور گرفتن پست مديريت يا معاونت، همكارش را وابسته به آن جناح كلهپا شده معرفي كرده بلكه به اين ترتيب، جلوي پست گرفتن همكارش را گرفته باشد و دلش از اين كه او پست نميگيرد، خنك شود!
مورد داشتهايم كه طرف خبرنگار بوده، به خاطر گرفتن چند هزار تومن آگهي بيشتر، پاپوش خوشگلي براي رفيقش تدارك ديده و زيرآب او را در ادارات چنان زده است كه آن بندهي خدا، ديگر رويش نشود جايي بگويد من هم خبرنگار هستم!
مورد داشتهايم طرف دخترش طلاق گرفته، براي اين كه داماد سابق را مقصر نابودي زندگياش جلوه دهد و او را از حيز انتفاع ساقط كند، وي را عامل بيگانه و جاسوس ايادي استعمار معرفي كرده و به منظور زيرآبزني، به هر كجا و ناكجا، برايش گزارش ارسال كرده است بلكه از اين طريق انتقام شخصياش را گرفته باشد و گوشهاي از سوختوسوزهايش جبران شود!
مورد داشتهايم كه طرف مغازهاي در همسايگي طرف مقابل داشته و به منظور رقابت در بازار، هر روز گزارشي كامل و بلندبالايي در وصف تخلفات نشدهي رقيب عزيز به تعزيرات حكومتي ارسال نموده است بلكه رقيب خسته شده و مغازه را بفروشد و از آن محل برود!
مورد داشتهايم طرف باندباز و جناحباز بوده، در زمان در دسترس بودن قدرت توسط جناح موافق، رقيبي از جناح مقابل را چنان معلومالحال ذكر كرده كه مثلاً صلاحيت او براي "تحصيل" تأييد نشود اما حالا كه جناح مخالف قدرت يافته، صلاحيت آن شخص براي "تدريس" هم تأييد شده است!
مورد داشتهايم كه ... ميخواهيد باز هم بنويسم يا حالا ديگر باور كردهايد كه در ديار ما شغل شريف "پاپوش دوزي"، پرطرفدارترين شغل است و هر كس با هر شغلي ميتواند پاپوشدوز هم باشد؟!
شما چند مورد از اين قبيل سراغ داريد؟!
به راستي ما و وجدان ما را چه شده است كه براي كلهپا كردن ديگران، به هر دري ميزنيم و چوب لاي چرخ آنها ميگذاريم؟! آيا غير از اين است كه با اين كارها به دنبال تسكين بخشي از عقدههاي شخصي و رواني خويش هستيم؟!
به نظر شما، اگر بتوان سر ديگران كلاه گذاشت، آيا ميتوان سر خودمان هم كلاه بگذاريم و آيا اين توجيهها و بهانهها براي آزار و اذيت انسانهايي كه همچون ما چند صباحي ديگر در اين سراي فاني نيستند، نزد خداوند متعال پنهان ميماند؟!
در تقابل با ديگران، "حق" وقتي با شماست كه در يك شرايط برابر و رو در رو، آن را به اثبات برسانيد، لذا زماني كه به تخريب پشت سر يا به صورت مخفي روي ميآوريد، در حقيقت به نوعي حقانيت طرف مقابل را اثبات ميكنيد و اين موشوع مؤيد آن است كه شمايي كه از اين كارها ميكنيد مرد ميدان نيستيد و مردانگي هم نداريد!
پينوشت:
(1) پاپوشدوز(اسم صفت): آن که برای دیگران تولید دردسر و مخمصه کند. آن که در راه کسان، عایق و مانعی ایجاد کند.
رضا جايدري/ يافته
دیدگاهها
متاسفانه اين ويژگي و خصلت خاص مردم استان ما نيست و مصاديق آن در اغلب استانها و شهرهاي كشورمان قابل مشاهده است. بديهيست كه طي سالهاي گذشته كه تخريب و ترور شخصيت از بالاترين سلسله مراتب رو به پايين رايج شده ميانگين و درصد شيوع شغل شريف پاپوش دوزي افزايش چشمگيري داشته است. محمود دولت آبادي در بخشي از كتاب كليدر خود و آنجايي كه وضعيت جامعه ايران را نقد ميكند چه زيبا آورده است كه:
ما را مثل عقرب بار آوردهاند: مثل عقرب
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛ بخیل! خوشمان میآید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان میآید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!