■دالتون ترومبو نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس آمریكایى می‌گوید: یادم هست پیش از ازدواجم، مدتی با همسرم همکار بودم. فضای کار باعث شده بود که او از شخصیت و اطلاعاتِ من خوشش بیاید. ناگفته هم نماند که خودم بدم نمی‌آمد که او اینقدر شیفته‌ی یک آدمِ فرا واقعی و به قولِ خودش «عجیب و غریب» شده!
 
□ما با هم ازدواج کردیم. سالِ اول را پشتِ سر گذاشتیم و مثلِ همه‌ی زن و شوهر‌های دیگر، بالاخره یک روزی دعوای سختی با هم کردیم. در آن دعوا چیزی از همسرم شنیدم که چراغِ راهِ آینده‌ی رفتار‌هایم شد: «منو باش که خیال می‌کردم تو چه آدمِ بزرگ و خاصی هستی! ... ولی می‌بینم الآن هیچی نیستی! ... ‌یه آدمِ معمولی! »
 
  • امروز که دقت می‌کنم، می‌بینم تقریباً همه‌ی ما در طولِ زند‌گی، به لحظه‌اى می‌رسیم که آدم‌های خاص و افسانه‌اى‌مان، تبدیل به آدمی واقعی و معمولی می‌شوند و درست در همان لحظه، آن آدمی که همیشه برایمان بُت بوده، به طرزِ وحشتناکی خُرد و خاکشیر خواهد شد.
 
○ما اغلب دوست داریم از کسانی که خوشمان می‌آید، بُت درست کنیم و از آن‌ها «اَبَر انسان» بسازیم و وقتی آن شخصیتِ ابر انسانی تبدیل به یک انسانِ عادی شد، از او متنفر شویم.
 
■واقعیت آن است که همه، آدم‌های معمولی‌اى هستند. حتی آن‌هایی که ما ابر انسان می‌پنداریم هم، دست‌شویی ‌می‌روند، وقتی می‌خوابند آبِ دهن‌شان روی بالش میریزد، آن‌ها هم دچار اسهال و یبوست می‌شوند، می‌ترسند، دروغ می‌گویند، عرقِ‌شان بوی گند می‌دهد و دهن‌شان سرِ صبح، بوی....!
 
□بعد‌ها که فرصتی شد تا به هنرجویانِ ادبیات و تئاتر آموزش بدهم، احساس کردم هنرجویانم ناخواسته و از روی لطف، دوست داشتند بگویند که مربی ما، آدمِ خیلی عجیب و غریبی است! اولین چاره‌ی کار این بود که از آن‌ها بخواهم «استاد» خطابم نکنند. چون اصولاً این لفظ برای منی که سطحِ علمی و آکادمیکِ لازم را ندارم، عنوانِ اشتباهی است.
 
  • در قدم بعد، سعی کردم به آن‌ها نشان دهم که من هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، نیاز‌های طبیعی دارم؛ عصبانی می‌شوم، غمگین می‌شوم، گرسنه می‌شوم، دستشویی می‌روم، دست و بالم درد می‌گیرد و هزار و یک چیزِ دیگر که همه‌ی آدم‌ها دارند.
 
○اما به نظرم، سه چیز خیلی مهم هست که باید هر کس به خودش بگوید و نگذارد دیگران از او تصویری فرا انسانی و غیرواقعی بسازند:
 
▪︎اول احترام؛ حتی جلوی پای یک پسر بچه‌ی ۷ساله هم باید بلند شد و یا بعد از یک دخترِ ۵ ساله از در عبور کرد. باید آنقدر به دیگران احترام گذاشت که بدانند نه تنها از تو چیزی کم ندارند که به مراتب از تو با ارزش‌تر و مهم‌ترند.
 
▪︎دوم راست‌گویی؛ به عقیده‌ی من هیچ ارزشی و خصلتی، بزرگ‌تر و انسانی‌تر از راست‌گویی نیست. اعترافِ به «ندانستن» و «نتوانستن» یکی از بزرگ‌ترین سد‌هایی است که ما در طولِ عمرمان باید از آن بگذریم.
 
▪︎اطرافیان اگر بدانند که ما هم مثلِ همه‌ی آدم‌های دیگر، یک آدمِ با نیاز‌های عادی هستیم، هرگز تصورشان از ما، تصوری فراواقعی نخواهد شد.
 
▪︎این‌هایی که گفتم، فقط مخصوصِ هنرجو و مربی نیست. خیلی به کارِ عاشق و معشوق‌ها هم می‌آید. به یک دلداده‌ی شیفته باید گفت:
 
▪︎«کسی را که تو امروز، در بهترین لباس و عطر و قیافه می‌بینی، در خلوتش، یک فرد معمولی می‌شود! تو با یک آدمِ معمولی طرفی، نه یک ابرقهرمانِ سوپر استار! »
 
▪︎سوم مهربانی؛ كوشش كنیم در مهربانی از یكدیگر سبقت بگیریم. در برخورد با هر انسانی، فارغ از شغل و مقام، قیافه و پوشش ظاهری، میزان سوادش و فقر و غنایش، مهربان باشیم.
 
■مهربانی و مهر ورزی، هم برای خود ما آرامش جان و تن می‌آورد و هم روح و روان آدم‌های اطرافمان را تلطیف می‌كند. همه‌ی ما آدمیم. آدم‌های خیلی معمولی.

نشر: گاهنامه مدیر