وضعيت اسفبار پل شكسته خرم‌آباد از آثار دوره ساساني - يافتهپل شاپوري يا در گويش محلي "طاقِ پيل اِشكِسه" (پل شكسته) خرم‌آباد که خیلی هم برای مردم اين شهر عزیز است، مدت‌هاست حال و‌ روز خوشی ندارد.

وعده‌های کاغذی برای رسیدگی به آن، بازسازی ناقص و ناشیانه‌ي پل و عدم رسیدگی لازم به این اثر باستانی، بهانه‌ی گفت‌وگوی نوروزي خبرنگار ما با پلی است که به دليل بي‌توجهي مسوولان، هر روز شکسته‌تر می‌شود. پاسخ‌هاي جالب و خواندني پل را با دقت مطالعه كنيد:

آقاي پل شكسته! ممنون که دعوت ما را برای گفت‌و‌گو قبول کردید. برای اولین سوال لطفاً خودتان را معرفی کنید.

یعنی شما به عنوان یک خرم‌آبادی با من آشنایی نداری؟

 

چرا! البته اعتراف می‌کنم با پیشینه‌ي شما خیلی آشنا نیستم كه این مشکل من نیست. خیلی‌ها که همه‌اش دم از شما می‌زنند نیز از پیشینهی شما اطلاعی ندارند!

پس متاسفم برای همه‌ي شما! پل شاپوري هستم و بيش از 1500 سال دارم. پدران شما مرا  با نام "طاقِ پيل اِشْكِسه" صدا مي‌زدند و شما جديدترها، چون زياد با من سر و كاري نداريد، هر چه مي خواهيد مرا صدا بزنيد! عده‌ای اعتقاد دارند که شاه‌کار پل‌سازي دوره ساسانيان هستم. در قسمت جنوب غربي شهر خرم‌آباد در انتهای محله‎ی خیرآباد شبيه كارتن‌خواب‌ها ولو شده‌ام! سال‌ها قبل عامل ارتباط غرب استان لرستان با شرق آن و از آن‎جا به خوزستان و تيسفون (پايتخت ساسانيان) بودم. از کودکی‌ام چیز زیادی به یاد ندارم اما عده‌ای احتمال می‌دهند که برای توزيع آب مورد نياز منطقه نیز مورد استفاده قرار مي‌گرفته‌ام.  پس از ويراني دوستان قديمي‌ام مثل شهر شاپورخواست و دیگر آثار باستاني اين منطقه، من هم از رونق افتادم و ويران شدم(حدود 600 – 700 سال قبل). در اين مدت به خاطر اين كه شما لذت ببريد، چهره نيمه تخريب شده خودم را تا كنون حفظ كردم تا اين كه يكي از مسوولان ميراث فرهنگي چند سال پيش دستور داد مرا به سلماني ببرند با مدل آلماني مرا اصلاح كنند و چون آن مسوول و آرايشگرها ناشي بودند، به جاي "مرمت" مرا "بازسازي" كردند و چهره‌ام شبيه پل جديدي كه مي‌گويند اسمش "پل حاجي" است كردند! باز هم بگويم؟!

طاق پل شكسته خرم‌آباد- پل شاپوري- يافته

يعني از دست كساني كه دو سال پیش  شما را ترمیم کردند و قصد داشتند که جوان‌تان کنند تا اين حد ناراحت شده‌ايد؟

دست روی دلم نگذار و داغم را تازه نكن! همین مانده ‌بود که با کامپوزیت و ایزوگام پوشش من را عوض کنند. شما كه باستان‌شناس نيستيد هم فرق "مرمت" را با "بازسازی" خوب مي‌دانيد، ديگر چه رسد به جماعتي كه ادعاي اين كار را دارند! فکر می‌کنید قیافه الآن من خیلی خوب شده؟ حکایت جوان ابرو برداشته‌ای را دارم که خودش راضی به زیر ابرو برداشتن نبوده و عده‌اي به عمد اين بلا را سرش آورده‌اند! هر چند همین بازسازی را هم نصف‌و‌نیمه رها کردند تا ضربه‌ي ديگري بر من وارد آورند. خودم را که ثبت جهانی نکردید، لااقل مدل کچل‌کچلی من را ثبت کنید، شاید جهانی شوید! به‌خدا خودم را توی آب گلال، نه ببخشید در لجن زیر پایم که می‌بینم خجالت می‌کشم.! بروید... بروید از استان‌های دیگر یاد بگیرید. کاش در دیار دیگری بودم. اگر در استان دیگری مثل اصفهان بودم الآن باید برای دیدنم ساعت‌ها در صف می‌ماندند و بلیط تهیه می‌کردند! مرا شب‌ها چراغاني مي‌كردند و چون نوعروسي به ديگران نشان مي‌دادند. الان این‌جا غریب و بی‌کس مانده‌ام. فكر مي كنم مرا چون عجوزه‌اي مي‌پندارند كه مايل نيستند از ترس آبرو به كسي نشانش دهند! اما شما بگوييد اين گناه من است يا افرادي كه بايد به من مي‌رسيدند و كوتاهي كردند؟! عده‌ای اعتقاد دارند که داخل حریم شهر هستم! عده‌ی دیگری می‌گویند بیرون از حریم هستم! عین طفل سرراهی شده‎ام که کسی سرپرستی من را به ‌عهده نمی‌گیرد. براي شانه خالي كردن از بار مسووليت من، هر كس بهانه‌اي مي‌تراشد.

آقاي پل شكسته دوره ساساني خرم‌آباد! اگه میشه کمی از مشخصات خودتان بگویید.

یادش بخیر! می‌گویند تنها پل جهان هستم(بودم) که تماماً از سنگ ساخته شده‌ام. در جوانی 312 متر طول داشتم و ارتفاعم به 10 متر و 75 سانتي‌متر می‌رسید. اسکلت من از از 28 چشمه طاق و 27 پايه تشكيل شده بود. اگر برایت مهم است این را هم بدان که سطح هر پايه‌ 61 متر و فاصله بين دو پايه‎ام 7 و نيم متر بود. ای روزگار! گفتن این‌ها مگه فایده‌ای هم دارد؟

 

اما از آن 28 چشمه طاق و 27 پایه الآن اثری نیست.

همان طور كه عرض كردم به همت شما و دوستان‌تان که عوامل طبیعی را علت تخریب من می‎دانید، الآن فقط 5 چشمه طاق سالم دارم. روزگاری پایه‎های زیبا و لوزی 6 ضلعی بنده زبان‌زد خاص و عام بود، اما الآن به سابرداني(نشان مي‌دهد اين پل خرم‌آبادي اصيل است و لري هم بلد است!) و محل دور ريختن نخاله‌هاي ساختماني، محل برگزاري المپياد معتادها و كارهايي كه شرم دارم نام ببرم، درآمده‌ام! آن‌قدر مرا خار و ذليل كرده‌اند كه حتي كسي به رايگان هم به تماشاي من نمي‌آيد! شنيده‌ام جديداً تماشاي پسرعمويم (فلك‌الافلاك) را پولي كرده‌اند، اما هنوز كه هنوز است، كسي نيست به فرياد من برسد ...

پيرمرد! شما كه همش آه و ناله مي‌كني! به جاي اين حرف‌ها بفرما از چه موادی در ساخت شما استفاده شده است؟

جوان! بهتر است بگویي استفاده شده‌ بود! برای ساخت من از ملات گچ و ساروج، سنگ‎هاي قلوه رودخانه‎اي و لاشه‌ي سنگ در چشمه طاق‎ها و از سنگ‌هاي پاك‌تراش در قسمت پايه‌ها استفاده شده بود. کف من وا مانده از سنگ‌فرش بود که نوع سنگ‌فرش، سنگ بلوك قرمز بود؛ اما الان چه؟ الآن از سنگ‌هاي كارخانه‌هاي سنگ بري شهرهاي مجاور همراه با دوغ‌آب و دوش‌آب، مرا مثل جوجه‌هايي كه رنگ مي‌كنند، درآورده‌اند و خيلي از خرم‌آبادي‌هاي قديمي با ديدن من افسوس خورده و آه مي‌كشند و بر پدر باني اين تغييرات مضحك رحمت (!) مي‌فرستند. اين هم از بي‌كسي ما آثار باستاني خرم‌آباد است! اصلاً خرم‌آبادي‌ها خودشان هم تقريباً در شهرشان بي‌كس و غريب هستند و من چه پرمدعا و پررو هستم كه انتظار دارم، جايي كه مردمش غريب هستند، به من ساخته شده از چند تكه سنگ و ساروج قديمي بها بدهند‌...

 

اما اقدامات خوبی هم صورت گرفته! سال قبل حریم شما را نظافت کردند! برایت تابلو گذاشتند.

تو كه خبرنگاري چرا باورت شده؟! همه‌اش تبلیغات است. سالی یک بار و در حرکتی خود‌جوش‌، عده‌ای جوان آشغال‌های اطراف من را جمع می‌کنند. چه فایده؟ مقطعی است! مهم این ‌است ‌که به من به ‌عنوان یک اثر تاریخی اهمیت بدهند و احترام هميشگي بگذارند. خیلی روزها شاهد معامله چوب‌دارها و محل تفرج‌گاه گاوها، گوسفندها و الاغ‌ها هستم. به پایه‌هایم نگاه کن! تا زانو در لجن فرو رفته‌ام... نوروز امسال عده‌ای مسافر جوگیر شده و به دیدن من آمدند. کاش قیافه‎های‌شان را موقع ترک من می‎دیدی! عین پنکه فقط سرشان را تکان می‎دانند و به حال من و اين شهر تأسف مي‌خوردند ...

 

اما شما در برای خرم‌آبادی‌ها خیلی عزیز هستی و همه تو را دوست دارند.

دوست داشتن باید در عمل ثابت شود. مگر یادتان رفته زمانی همراه پدران‌تان سیزده‌تان را کنار من به در می‌کردید و شریک روزهای خوشی‌تان بودم؟ چقدر به شما خدمت کردم؟ اما شما و مسوولان چه کار برای من کردید؟ البته من یک تشکر به مسوولان وقت میراث فرهنگی كه مرا بازسازي كردند بدهکارم! ممنون هستم که مثل "سنگ نبشته"(اثر باستاني دوره سلجوقي خرم‌آباد كه سال 1372 به خاطر واقع شدن در مسير خيابان جابه‌جا شد!) به فکر جابه‌جایی من نیافتند و گر نه همین 4 ستون بزک کرده امروزي را هم نداشتم.

گویا درد دل‌تان زیاد است، اما ما ديگر وقت نداريم! سخن دیگری دارید كوتاه بفرمایید.

آه! شتر‌سواری دولا دولا نمی‎شود! حفاظت از من کار یک نفر‌، 2 نفر يا 10 نفر نیست. اصلاً محافظ نمي‌خواهم. اطرفم را ببیند تا به زباله‌دانی تبدیل نشوم. من را از خودتان بدانید. همان‌طور که مرا به شماره 1058 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسانده‌اید، همان طور هم وظیفه دارید که رسیدگی بیش‌تری بکنید تا اين ثبت فقط در حد نام و آمار عملكرد نماند. پی‌گیر ثبت جهانی من باشید. حریمی برایم تعیین کنید. طرح گردشگری برایم ایجاد کنید. معرف من به دیگران باشید. این تابلوي سوراخي كه براي معرفي من زده‌ايد در شأنم نیست و ده‌ها کار که تا الان نکرده‌اید. مطمئن باشید اگر رسیدگی لازم نسبت به من صورت نگیرید تا چند سال دیگر هیچ اثری از من نخواهید یافت! راستي مرا مثل پيرمردها در سراي سالمندان رها نكن! باز هم به ديدارم بيا! از ديدن شما خيلي خوشحال مي‌شوم و پنهاني اشك شوق مي‌ريزم كه هنوز هم خرم‌آبادي‌ها مرا فراموش نكرده‌اند ...

 

عبدالرضا قاسمي

تصويري از پل شكسته خرم‌آباد در فروردين 1393 - يافته

تصويري از پل شكسته خرم‌آباد در فروردين 1393

 

"طاقِ پیل" سروده رمضان پرورده

رَتیه دِ یادِ دنیا طاقِ پیل سیت دلگرونم            منیه تو تک و تنیا چی دل بی حونمونم

طاق پیل طاق دلم چی طاق تو پیترکسه             چی کَلِ پیری که شاخ و دَس و پایاش اِشکسه

طاق و طاقت بَرد و بردت چی دلم ویرو بیه           یه ستم تیمور لنگه که وِ تو آلو بیه

هان کجا او سوزسوارو که وِ تو کِردن گذر                 هان کجا او دَس‌بِرارو کَس دِشو ناره خَوَر

هان کجا او میرشکارو که دِ زیر دَسشو                جون سالم بیرنمیکرد کورکوره دِ آسمو

مشته کاردشو دِ شاخ کَل و جومه وَرِشو              پوس گُل گُلی پلنگ بی دِ او چله زِمِسو

می پیچیس دِ زیر طاقت کِلِ شیرینِ زَنو             وَختی هِرازگو میکردِن وِ درختیا گِردِکو

ایسه مَر بیا وِ گوشم شره آو قیره قِلا                  مُردِمه سی بیکسیت بییه لونه ملیچکیا

و کومی دَس بونمت و کومی دَس بخواونمت               کُنج خلوتی میهام دِ جون دل بلاونمت

 

ترجمه فارسی شعر "طاق پل"(وصف حال خرم‌آبادي‌‌ها)

از یاد دنیا رفته‌ای، برایت نگرانم ای پل شکسته

چون دل بی‌خانمان من تک و تنها مانده‌ای

طاق تو چون طاق دل من فرسوده گشته

همانند کَل پیری هستی که شاخ و دست و پایش شکسته شده است

طاق‌های تو و سنگ‌های پایه‌ات چون دل من ویران شده

گوییا ستم تیمور لنگ است که گریبان تو را گرفته است

کجا رفتند چابك‌سوارانی که بر تو گذر می‌کردند

کجا رفتند یاران دیرین قوم لُر که کسی از آنها خبر ندارد

کجا رفتند میرشکاران که پرندگان آسمان

از تیررس آنها در امان نبودند

دسته‌ی کارد آنان از شاخ کَل کوهی و پیراهن آنان

پوست پلنگ بود در سرمای زمستان

صدای شیرین زنان در زیر طاق‌های تو می‌پیچید

هنگامی که بر درختان گردو تاب بازی می‌کردند

حال فقط صدای آب و کلاغ‌ها به گوش می‌رسد

از فرط بی‌کسی و بی‌توجهی لانه‌ی گنجشک‌ها شده‌ای

بر کدام شانه و کدام دست تو را بخوابانم و برایت لالایی بگویم

کنج خلوتی می‌خواهم تا از جان و دل برایت سوگواری کنم ...