🔘 خوابِ آب: به قلم مهدی حسنوند


دیشب در خواب دیدم که یکی از وزرای اسبق نیرو با من تماس تلفنی گرفته است.
 
صدای یک منشی خانم: پدر آب ایران، وزیر اسبق نیرو، تمایل دارند که با شما صحبت کنند. (مکثی طولانی)
 


وزیر اسبق: الو، سلام
من: الو، سلام، بفرمایید
وزیر اسبق: وزیر سابق نیرو هستم. دیدی، دلت چقدر شورِ آب لرستان‌رو میزد؟!
من: دو خطی بیشتر برای آب و طبیعت استانم ننوشتم
وزیر اسبق: حالا دلت خنک شد، که زاینده رود خشک شده؟!
من: بهتر نیست، این سوال‌را از سازندگان شرکت‌های صنعتی در دلِ کویر با چندمیلیون مترمکعب آب‌مصرفی بپرسید؟!
وزیر اسبق: آن‌ها چرا؟!
من: آقای مهندس، هر تن فولاد به ۲۸ متر مکعب آب نیاز دارد، که میزان آب مصرفی سالانه یک‌ کارخانه فولاد در کویر بیشتر از حق‌آبه زاینده‌رود و کشکان خشک شده ماست
وزیر اسبق: مثل اینکه تلویزیون نمی‌بینی؟!
من: اتفاقا سازماندهی، سیستم های صوتی قوی و بنرهای چند میلیونی را دیدم، اما حتم دارم مسائل اساسی و زیربنایی کشور مثل آب‌را با اجتماعات تعصبی نمی‌توان حل کرد
وزیر اسبق: برنو را سمت ما گرفتی!!!
من: کدام برنو؟!!! دستِ ما لرها، جز کمانچه و سرنا، چیز دیگری دیده‌اید؟!
وزیر اسبق: آره، راست میگی، در افتتاح طرح‌ انتقال آب، یک گروهی هنرمند محلی بودند که سرنا می‌زدند
من: آن‌ سازه چپ، در سوگ مرگ چشمه‌ها بوده
وزیر اسبق: به هر حال شما نماینده مجلس دارید، در کاری که به شما مربوط نیست، سرک نکشید
من: کاش نمایندگان‌مان نظارت میکردند!
وزیر اسبق: این حرف‌هارا ول کن، در طول تاریخ شما لرها شهره‌ بودید به مهمان‌نوازی و سخاوت
من: خیال‌تان راحت، کسی که تو سرچشمه آب، دیم‌کاره، هنوزم سخاوت داره، اما آقای وزیر از اندوهی که بر پینه دستان کشاورزان دیم‌کارِ لرستانی جا خوش کرده، خبر دارید؟!
وزیر اسبق: فکر کنم تو یه‌کم کله‌ات باد داره، دنبال قهرمان‌بازی هستی یا پزِ شبه روشنفکری؟!
من: قهرمان شمایید که برای کسب محبوبیت در میانِ هم‌ولایتی‌ها، با انتقال آب، بدون کسب نظر کارشناسان، چه‌ها که نکردید
وزیر اسبق: اوهام ورت نداره، تو ‌از کارِ عملی و اجراییِ آب هیچی نمیدونی. چه اشکال داره، اضافه آب به بقیه هموطنان هم برسه
من: همه‌ی ایران سرای من است، شما که گفته بودی تنها، به اندازه آب شرب‌تون از تونل‌ها آب بر میداری؟!
وزیر اسبق: بله ما باید بفکر مردم دیگر استان‌ها هم باشیم، مگر گاومیش‌های خوزستان را ندیدی؟!
من: آقای مهندس، آخر شما تعصب همین خوزستان را هم نکشیدی، اگر می‌گذاشتی بالادست خوزستان، در لرستان سد زده شود و آب تجمیع یابد و این‌قدر تونل برای صنایع آب‌بر نمی‌زدی، خوزستان این‌همه مشکل نداشت
وزیر اسبق: اگر همین الانم وزیر بشم در انتقال آب زاگرس و البرز به كوير تعارف ندارم و انجام خواهيم داد، شما چه میدونی از ظرفیتِ بی‌پایانِ منابع آب زاگرس‌؟!
من: کدوم ظرفیت؟ ﺗﺎ چند ﺳﺎﻝ ﺩیگه زاگرس هم دچار تنش آبی میشه
وزیر اسبق: تو جوونی و احساسی، من متخصص آبم
من: شما که متخصصید، بفرمایید، انتقال آب شیرین از سرچشمه رودها و نه حتی دلتای رودها، برای خنک کردن کارخانه‌های فولاد در دلِ کویر، چقدر علمی بوده؟!
وزیر اسبق: غالب مدل‌ها می‌گویند خاورمیانه در حال گرم‌ و خشک‌تر شدن است راهی جز انتقال آب از زاگرس و البرز نداشتیم
من: چرا هیچ‌وقت به مجتمع‌های آب شیرین کن در کنار دریا اهمیت ندادید، ما که هم دانش‌اش را داریم و هم نیروی انسانی‌اش را، می‌توانستید برای شهر و دیارتان از دریا آب شیرین ببرید
وزیر اسبق: آبِ دریا خیلی شور است، پول زیادی می‌خواهد، خودمان را با کشورهای کوچک اطراف، که جمعیتی ندارند، مقایسه نکنید
من: آن‌ها هوایشان که گرم‌تر است، باران‌شان هم که کمتر است، رودخانه هم که ندارند، با بطریِ آب‌معدنی هم که آبیاری نمی‌کنند
وزیر اسبق: بین خودمان باشد، چند سالی هست که آب، زر شده، از قدیم هم گفتن قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری. بهتر نیست آب برود در زمین صنعت‌گر، میناگر و فولادی با سلیقه کویری؟!
من: اصلا انصاف نیست، بهتر از این نمی توان سفسطه کرد که شما می‌کنید. این حرص شما برای بردنِ مزارع ماهی و برنج و صنایع آب‌بر در دل کویر، بیشتر حرص و آز جویندگان طلای ال‌دورادو رو بخاطر میاره تا قدرشناسی یه زرگر
وزیر اسبق: صداتو نمیشنوم
من: روی کوه‌های زاگرس، روی قله هشتادپهلو*، در دامنه اشترانکوه، در اعماق دشت سیلاخور، الدورادوی شماست، سرزمین زر!!
وزیر اسبق (عصبانی): حرف اضافه نزن، جماعت غرغروِ زیرلحافیِ متوقع، آدم رو عصبانی میکنن، من وزیر بودم، تصمیم گرفتم که اینطور باشد
من: شما را به آب سوگند، کاری که خلاف عقل و علم و اخلاق است و حتما خلاف شرع و عرف هم هست را متوقف کنید
وزیر اسبق ( کاملاً عصبانی): اصلا من چرا باید به توی یک لاقبا جواب پس بدهم؟!
 
صدای ممتد بوق تلفن، وزیر اسبق تلفن را قطع کرده است.

 
*از کوه های مشهور استان لرستان، که سرشار از لاله های واژگون است و داغ ها دارد بر دل...