اختصاصی یافته: در تاریخ معاصر ایران و بهویژه از زمان سلسله قاجار که پای دول روس و انگلیس به عرصه سیاست ایران باز شد؛ این دولتهای استعمارگر تمام تلاش خود را برای تضعیف، مهار و کاهش نفوذ و قدرت ایران به کار گرفتند؛ بنا به شرایط هر جا لازم بود برای تأمین منافع خود دخالت مستقیم میکردند و در مواقعی دیگر از طریق ایادی و دستنشاندههای خود برنامههایشان را پیش میبردند.
به همین دلیل نهتنها رجال وطنپرست که حتی عوامالناس هم بیشتر توطئهها و مشکلات پیش روی کشور را ناشی از دخالتهای قدرتهای استعماری میدانستند و به این دولتها و بهویژه استعمار پیر بریتانیا بهشدت بدبین بودند.
در این میان دولت ایران در مواقعی که این قدرتها با هم رقابت و درگیری داشتند، از این تضادها برای تأمین منافع کشور استفاده میکردند؛ ولی وقتیکه دولتهای استعماری با هم توافق کرده و یا پیمانی میبستند، دولت ایران تنها و بدون پشتوانه رهاشده و خسارات جبرانناپذیری به کشور وارد میشد.
توافق امپراتور فرانسه با تزار روس در چارچوب پیمان «تیلسیت » و تنها گذاشتن ایران در برابر روسیه تزاری گواه این مدعاست؛ خیانت«ناپلئون بناپارت » و پشت پا زدن او به قرارداد"فین کنشتاین"باعث جدایی بخش عظیمی از سرزمینهای شمالی کشورمان شامل جمهوریهای فعلی آذربایجان، گرجستان و ارمنستان از مام میهن شد.
از این رو در اوایل دهه 30 خورشیدی که دکتر مصدق روی کارآمد تمام تلاش خود را برای کاهش نفوذ روس و انگلیس در کشور به کاربست؛ دکتر مصدق برعکس برخی رجال خودفروخته که با اعطای امتیازهای مختلف به دولتهای استعمارگر موافق بوده و بهاصطلاح سیاست "موازنه مثبت" را در پیشگرفته بودند، مخالف هرگونه امتیاز دادن به استعمارگران بود و میگفت اگر ما به انگلیس امتیاز ندهیم، روسها هم به دنبال گرفتن امتیاز از ما نخواهند بود.
بنابراین سیاست کلی دکتر مصدق برخلاف رجالی نظیر "رزمآرا" که معتقد بود ایرانیها لیاقت ساختن لولهنگ (آفتابه گلی) هم ندارند، در کنار تلاش برای ملی کردن صنعت نفت و خلعید بیگانگان از ذخایر کشور، در پیش گرفتن سیاست "موازنه منفی" بود.
با توجه به نفوذی که دولتهای روس و انگلیس در ایران داشتند و از سویی رجال و سیاستمداران زیادی در کشور سرسپرده این قدرتها بودند، دکترمصدق چاره کار را در باز کردن پای یک قدرت سوم (ایالاتمتحده آمریکا) به کشور برای مهار این دولتهای استعمارگر بود؛ در این برهه دولت نوپای آمریکا بعد از جنگهای جهانی اول و دوم به قدرت بلامنازع جهان تبدیل شده بود.
در عین اینکه دولتمردان آمریکایی در سالهای نخست جریان ملی شدن صنعت نفت با دولت ایران همکاریهایی داشتند ولی درنهایت با انگلیسیها در مقابله با دکترمصدق به توافق رسیدند و 67 سال پیش در چنین روزی دولت مردمی و ملی دکتر محمد مصدق را به دست مزدوران و جیرهخواران خود و با صحنهگردانی و کارگردانی سرویسهای جاسوسی "سیا" و"ام آی 6" با شورش و کودتا سرنگون کردند.
با گذشت بیش از 6 دهه از کودتای 28 مرداد 1332 هزاران مقاله، پایاننامه و کتاب راجع به دلایل سقوط دولت دکترمصدق نوشته شده و با وجود آنکه هنوز برخی از زوایای این رویداد مهم پنهان است، اما اعتماد بیش ازحد مرحوم مصدق به آمریکاییها، اختلاف او با مرحوم آیت اله کاشانی و اقشار مذهبی و نیز بهره نگرفتن از قدرت مردم ازجمله علل و عواملی مهمی است که محققان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران در عین اختلافنظرهای زیادی که با هم دارند، درباره چرایی این رخداد تاریخی ذکر کردهاند.
بیشک مصدق یکی از پاکترین و شریفترین سیاستمداران و دولتمردان تاریخ ایران و بلکه جهان است و نگارنده بر این باوراست که مرحوم مصدق همانطور که اشاره شد برای مهار روس و انگلیس ناچار بود که به حمایت آمریکاییها دل ببندد.
ایجاد اختلاف بین او و آیت اله کاشانی هم کارِ خود انگلیسیها و عوامل نفوذی آنها بود، برای این که اقشار مذهبی را به بهانه احتمال روی کار آمدن حزب توده، از دکتر مصدق دور کنند و متأسفانه در این زمینه موفق شدند.
البته اشتباه اساسی مرحوم مصدق این بود که قدرت مردم و بهویژه نیروهای مذهبی را دستکم گرفت، غافل از اینکه همین مردم بودند که با فتوای آیت اله کاشانی در 30 تیر 1331، آن حماسه تاریخی را رقم زدند و پس از 4 روز راهپیمایی و تظاهرات خیابانی، شاه را مجبور کردند که پس از استعفای دکتر مصدق، حکم نخستوزیری «احمد قوام» را لغو و دوباره مصدق را بر سرکار بیاورد.
با این شرایط، فضا برای اوباش و کودتاگران مهیا و پولهای کثیف یا بهاصطلاح جاهلهای آن روز تهران (پولهای خارجکی)، پراکنده شدن صفوف مردم در حمایت از مصدق و نیز هدایت دستهای پنهان و آشکار بیگانگان باعث شد کودتایی که در 25 مرداد شکست خورده بود، سه روز بعد و در 28 مرداد به پیروزی برسد و به مدت 25 سال حکومت دستنشانده شاه مخلوع تداوم یابد و با تشکیل کنسرسیوم (اتحادیه شرکتهای بینالمللی) شرایطی بهمراتب بدتر از قبل از نهضت ملی شدن صنعت نفت به مردم تحمیل شود و منافع ملت ایران بیش از دو دهه به تاراج برود.
نکته دیگر اینکه دکتر مصدق نتوانست علاوه بر تهران تودههای مردمی را در سایر شهرستانها پشت سر خود بسیج کند؛ ضمن این که در برخی شهرستانها و مراکز استانها مردم در جریان تحولات داخلی و مسائل سیاسی کشور نبودند و اگر معدود کسانی هم بودند، از توان و قدرت لازم برای بسیج عمومی در حمایت از دولت برخوردار نبودند.
در نوشتارهای پیشین به همین مناسبت، خاطرهای از یکی از آشنایان که پدرش در دهه 30 کاروانسرا یا به قول لری خودمان «کارِم سرا» داشته، نقل کردم، شنیدن دوباره آن برای مخاطبان محترم خالی از لطف نیست.
او به نگارنده گفت: «پدرم در عصر روز 25 مرداد یعنی زمانی که کودتا شکست میخورد و شاه به خارج از کشور فرار میکند، برای خرید گندم و سایر حبوبات به یکی از بخشهای اطراف خرمآباد مراجعه کرده و میبیند که مردم آن منطقه در حال شادی و پایکوبی هستند؛ دلیل ماجرا را میپرسد، میگویند «شاه فرار کرده، مردم خوشحالاند».
دو سه روز بعد که مصادف بوده با 28 مرداد، روز سقوط دولت محمد مصدق، پدرم از همان محل گذر میکند، میبیند در همان منطقه دوباره بساط جشن و پایکوبی برپا شده است؛ علت را جویا میشود؛ دوباره در عین ناباوری جواب میشنود که «مصدق سقوط کرد و شاه به کشور بازگشته» به همین خاطر مردم خوشحالاند!
مصطفی رباطی/ پایگاه خبری یافته