آيا شما زودباور هستيد؟! تا حالا شده كسي چيزي غيرقابل باور به شما بگويد، اما شما به شك افتاده باشيد و آن را باور كنيد؟ احتمالاً اين موضوع براي شما هم پيش آمده، اما اين كه تلاش نماييد اشتباهي را در باور ديگران به عمد بگنجانيد (با نيت طنز يا هر نيت ديگري) كاري نادرست است.

بدعتي بد نهادن، گاه نوع بشر را تا قرن‌ها به اشتباه مي‌كشاند. اين مطلب را نوشتيم تا در مورد برخي مسائل تاريخ لرستان نكاتي را به برخي هم‌استاني‌ها گوشزد نماييم:
مدت‌هاست تصويري در فضاي مجازي به نام "برجعلي چگني" منتشر شده و اين موضوع سبب آن گرديده كه برخي ساده‌لوح، قضيه را باور كرده و حتي با ذخيره كردن تصوير منتشره در حافظه‌ي تلفن همراه خود، آن را به ديگران نيز نشان دهند و به آن‌ها بقبولانند كه اين شخص "برجعلي چگني" است.

متاسفانه آن‌ها بدون تحقيق و تفحص در مورد صحت داشتن چنين موردي، فقط به خاطر اين كه لحظاتي يك سرگرمي تاريخي براي خود دست و پا كنند يا استفاده ديگري از آن بنمايند، اقدام به اين كار نادرست مي‌كنند.

اين تصوير برجعلي چگني نيست - يافتهشخصي به نام "برجعلي چگني" بنا بر اطلاعات سنگ مزارش كه تا چندي قبل در آرامستان سراب دوره قرار داشت، به سال 1314 هجري قمري برابر با 1275 هجري خورشيدي (مطابق با سال كشته شدن ناصرالدين‌شاه قاجار) فوت كرده است.

در آن دوران فقط از حكام يا برخي وابستگان آن‌ها تصويري بر جاي مانده است. افراد عادي به هيچ‌وجه عكس نمي‌گرفتند چون نه اداره‌ي ثبت احوالي وجود داشت كه نيازمند عكس براي سجل خود باشند و نه اين كه مردم نسبت به عكاسي كه از و اواخر دهه 1220 به كشور ما وارد شد، روي خوشي نشان مي‌دادند.

از طرفي گرفتن عكس، هزينه‌ي به نسبت سنگيني براي مردم عادي داشت و كسي هم كه چنين هزينه‌اي داشت، معمولاً لزومي براي خرج كردن در راه گرفتن عكس نمي‌ديد. در آن دوران فقط شماري از عكاسان مردم‌‌شناس از مردم عكس مي‌گرفتند كه عموماً سوژه‌هاي انتخابي آن‌ها نيز افراد بي‌نام و نشان بودند، چون انگيزه‌ي عكاس، نه نشان دادن نام فرد كه نشان دادن نوع پوشش، چهره و يا موضوع ديگر بود.

لذا شخصي به نام "برجعلي" اگر چه وجود داشته است اما در دوره‌اي زندگي مي‌كرده كه به دلايل فوق‌الذكر عكسي از او بر جاي نمانده و اگر كسي چنين ادعايي دارد بايد با دليل و مدرك، عكس اصلي را با پشت‌نويس دوره قاجار نشان دهد تا محققان اين موضوع را از وي بپذيرند.

همچنين نوع پوشش فردي كه او را در تصوير "برجعلي" ناميده‌اند، با پوشش مردم چگني و لرستان در عصر قاجار متفاوت است و بخصوص از روي كلاه او كه با كلاه سكنه اين خطه لرستان تفاوت دارد مي‌توان به كذب بودن اين موضوع پي برد. از طرفي، فرد حاضر در عكس، سني حدود 20 تا 30 سال دارد و با توجه به تخمين‌هاي رايج در نسب‌شناسي، از روي فاصله سن پدر و پسرش با رعايت 30 سال، وي كه حدود سال 1205 به دنيا آمده، بايد بين سال‌هاي 1225 تا 1235 اين عكس را گرفته باشد كه اين موضوع كلاً ماجرا را منتفي مي‌كند چرا كه در آن زمان، فقط ناصرالدين‌شاه و تعداد معدودي از درباريان در پايتخت قادر به تهيه‌ي دوربين عكاسي بوده‌اند.

لذا بدون هيچ‌گونه قضاوتي در مورد شخصيت "برجعلي چگني" و اين كه او از هم‌استاني‌هاي ما بوده است، بايد گفت كه تصويري كه به نام وي منتشر شده، به منظور "سر كار نهادن ديگران" و بخصوص افراد زودباور و ساده‌لوح در فضاي مجازي منتشر شده است.

- - - - - - - - - - - -

اما نكته دوم در ارتباط با تاريخ لرستان كه بارها در فضاي مجازي و به‌خصوص در پيامك‌هاي ارسالي با آن مواجه شده‌ايم، نسبت دادن جمله‌اي به افراد مختلف است، در حالي كه هيچ‌كس به خود زحمت نداده به سراغ منبع اصلي برود تا اصل جمله را يافته و از تحريف آن جلوگيري كند.

جمله‌ي تحريف شده اين است: «(شيخه، مردان، قدم‌خير و ...) خطاب به (افسر انگليسي، اميراحمدي، رضاشاه و ...) گفته كه هيچ‌كس حتي عقاب به راحتي نمي‌تواند از ديار ما عبور كند، اگر هم بخواهد رد بشود بايد به ما باج بدهد و پرهايش هنگام عبور مي‌ريزد!»

جهت اطلاع راويان اين جمله كه به دلخواه يك بار نام شيخه(شيخ علي‌خان) بيرانوند، يك بار به نام مردان(علي‌مردان‌خان) بيرانوند، يك بار نام قدم‌خير و ... را به عنوان گوينده‌ي اين جمله مطرح مي‌كنند، منبع اصلي جمله را براي آن‌ها مي‌نويسيم تا در صورت دست‌رسي با مراجعه به آن، از اشتباه به در آمده و اين قدر اين جمله توسط افراد مختلف، تحريف يا مصادره به مطلوب نشود:

منبع: صفحه‌هاي 149 تا 151 شماره 1 و 2 نشريه "لرستان‌پژوهي" به كوشش "سيدفريد قاسمي" كه سال 1377 توسط نشر شقايق و چاپخانه دانش خرم‌آباد منتشر شده است.

در اين نشريه‌ي كتاب‌مانند اشاره شده كه مرحوم حسام‌الدين ضيايي (1368–1298) محقق خرم‌آبادي جهت انتشار كتابي در زمينه تاريخ لرستان طي نامه‌نگاري‌اي كه با سپهبد اميراحمدي در دهه 1330 داشته، از وي مي‌خواهد خاطراتش را از لشكركشي سال 1302 به لرستان بازگو نمايد تا در اين كتاب منتشر شود.

امير‌احمدي نيز دست به قلم برده و اين خاطرات را در چند صفحه مكتوب نموده و براي مرحوم ضيايي ارسال مي‌كند. مرحوم ضيايي به دلايلي موفق نمي‌شود در طول حياتش اين كتاب را منتشر كند، اما خوشبختانه چند صفحه از آن در اختيار "سيدفريد قاسمي" قرار مي‌گيرد و وي سال 1377 در مجموعه‌ي بي‌نظير "لرستان‌پژوهي" آن را منتشر مي‌‌كند.

خلاصه‌ي قسمت مورد اشاره ما در صفحه 150 اين كتاب چنين است:

«[اميرحمدي]: اين تيره ياراحمد كه از طايفه بيرانوند مي‌باشند و جلوي تنگه زاهدشير زندگي مي‌كنند و تو (شيخه بيرانوند) رياست آن‌ها را دارا هستي، در موقعي كه ما به تنگ زاهدشير رسيديم(آذر 1302)، جلوي اردوي مرا گرفته، چند نفر از نظاميان را به قتل رساندند. پيشنهاد مي‌كنم تو فردا چند قبضه از تفنگ‌هاي آن‌ها را جمع‌آوري كن و با يك نامه نزد من به خرم‌آباد بفرست ... من به پاس اين خدمت، فرمان والي‌گري لرستان را براي تو صادر مي‌نمايم. وقتي مطالب من (اميراحمدي) تمام شد، انتظار داشتم [شيخه] از من تشكر كند، لكن دفعتاً قيافه او تغيير كرد و با صورت برافروخته به من گفت: امير غرب! اين حرف‌ها را نزن! اين‌جا تنگ زاهدشير است، عقاب اگر خواسته از روي تنگه عبور كند، مقاديري از پر و بالش را ريخته است! اگر تو بخواهي از لرستان تفنگ بگيري، تكه‌ي بزرگي كه از اين قشون به دست تو خواهد آمد، يك گوش خواهد بود كه در بروجرد تحويل بگيري ...»

- - - - - - - - - -

اين جوابيه "شيخه بيرانوند" بود به سپهبد اميراحمدي و نه جوابيه اشخاص ديگر؛ متاسفانه هر كس اين جمله را شنيده، بدون توجه به اصل موضوع، نام شخص ديگري بر آن نهاده و به اشتباه براي سايرين نيز ارسال كرده است.
البته شيخه بيرانوند 3 ماه بعد به همراه مهرعلي‌خان حسنوند و سردارخان والي‌زاده 19 اسفند همان سال (1302) توسط نيروهاي اميراحمدي در ميدان آزادي(مجسمه سابق) خرم‌آباد به دار آويخته شد. براي خواندن بقيه‌ي متن، به نشريه "لرستان‌پژوهي" مراجعه كنيد كه نسخه‌هايي از آن در كتابخانه‌هاي عمومي لرستان موجود است.

اميدوارم اين دو مطلب تاريخي باعث آگاهي‌بخشي به  هم‌استاني‌هاي عزيز شده، بلكه از اين پس در پاس‌داشت تاريخ لرستان دقت لازم را بنمايند و اجازه ندهند عده‌اي با مقاصد و منظورهاي مختلف، آن‌ها و تاريخ‌شان را به سخره بگيرند.

 ر - ج