پاییز با تاجی رنگین خود را به شهر رساند. بیادعاتر از همهی فصلها خود را به شهر رساند و چنارهای شهر کنار پیادهروهای سکوت روی برگهایی که چون دل مردمان این دیار خشکیده بر دیوارهایی که هر روز صدای جیغی زرد آنها را تا بیمارستان میکشاند تا خانههایی که دهها نفر چشم به راه حمایت و همدلیاند.
قرار است این جا باران ببارد و خشکی دستهای زمین و کدورت لبهایی که برآماسیده از تب قهوهای تابستان به خود میپیچد را در خود نرم نرمک بیاراید و ترنم زندگی ببخشاید. قرار است باران ببارد و در دعای خیری که بارانزاست مردم را به خنده وادارد و شور زندگی.
اما در پشتهی جزایری به گونهای دیگر این نیایش رقم میخورد. آنها دست به آسمان دارند که باران نبارد مبادا در سیلابها و چاله چولههای پر آب کوچهها پای کودکی بلغزد، پیرمردی با عصا لیز بخورد و زنی سالخورده نتواند از کوچه عبور کند و به خانه برسد... آنها دلواپس شبهایی هستند که در کوچههای تاریک، کسی مورد هجوم قرار گیرد یا ناغافل حیوانی درنده به آنها حمله کند و امنیت آنها را به هم بزند. آنها بیمناک از همهی کمبودهایی هستند که برطرفکردن آنها واژهای برایشان به ارمغان میآورد به نام رفاه ... رفاهی ساده که حق طبیعی هر شهروند و هر انسانی است در جامعهی مدنی... آنها چشم به دستهای کسانی دوختهاند که انتظار میرود کمی مرحم بر زخمهای التیام یافتهی آنها از درد و رنجهای بیشمار زندگیشان باشند اما تا چه میزان و چه قدر این نیایشهای شبانه به همراه دلتنگیهای مزمن آنها را به رؤیاها و آرزوهای محالشان میرساند سوالیست که پاسخاش را باید از مسئولان محترم پرسید. شاید برای شما نیز این سؤال به ذهن خطور کند که داریم از چه حرف میزنیم؟ کدام درد؟ کدام مکان؟ کدام مردمان؟!
قبل از هر چیز باید گفت؛ تعریف روستا و جامعهی روستایی بر اساس تعاریف اثبات شده توسط جامعهشناسان کاملاً تعریفی جامع و کامل است و در گذشتهي نه چندان دور شايد اوصاف شهري و روستايي بيانگر نوعي تفاوت بود ليكن روستا با خصيصهي ” مولد ” بودن اعم از كشاورزي، دامداري، صنايع دستي بهرهمند از مواهب توليد بود، روستا برخوردار از زيربناهاي اوليه و پايه زندگي ميشد و طبيعيست كه با ايجاد مدرنيزاسيون در ايران كه شهرها را وجوه صنعتي، مصرفي بخشيد و جمعيت را كنار صنايع، مدارس، درمانگاهها، پادگانها، زندانها، ادارات متمركز كرد؛ رفتهرفته نوعي شكاف ميان شهر و روستا حاصل گشت كه بهبود وضعيت معيشتي، آموزشي، بهداشتي، امنيتي و رفاهي را به همراه داشت تا حدي كه شهري به مفهوم برخوردار و روستايي ـ به مفهوم نابرخوردار تلقي ميگشت كه اين شكاف محصول مستقيم مدرنيزاسيون افسار گسيخته و توسعهی نامتوازي گشت.
حال به بحث اصلی خود میپردازیم با این پرسش که پشتهی جزایری ویژگیهای یک جامعهی روستایی را در خود داراست؟ مردم این منطقه به کارهایی چون: دامداری و کشاورزی مشغول هستند یا خیر فقط نام روستاییبودن بر پیشانی منطقه حک شده و در حاشیهی شهر خرمآباد به عنوان مرکزیت استان نه روستاست چون شکل و شمایل یک روستا را ندارند و صدای هیچ چشمه و پرندهی صبحگاهی آنها را به روز نمیخواند و گله فقط در اوهام و خیالات مردمانش جا خوش کرده است و نه دارای امکاناتی که حاشیهنشینان هر شهر باید از شهر خود به عاریه گرفته و از آن بهرهمند باشند برخوردارند. مردمان این دیار جزء چه قشری از جامعه به لحاظ طبقات تقسیم شدهی انسانی قرار میگیرند که باید از هیچ امکاناتی بهره نبرده و در رنج ممتد بهسر ببرند؟!
در گلدشت شرقی، دیوار به دیوار بیمارستان تأمین اجتماعی شهرستان خرمآباد، منطقهی مسکونی هست به نام پشتهی جزایری! از بخت بد و اتفاق اقلیم جغرافیایی و تقسیم بندیهای شهری قرعهی فال به نام بینوایش زده نشد و مُهر روستایی بودن بر پیشانیاش حک شد.
این روستا با توجه به این که بیش از 500 خانوار و نزدیک به 650 واحد تجاری مسکونی در آن زندگی میکنند، از تراکم مشکلات و کمبود امکانات سادهی زندگی محروم و از هیچ حقوق حقهای برخوردار نیست. با مردم نگران و ناراحت این منطقه به صحبت نشستیم و شاهد حرفهایی بودیم که نباید میشنیدیم. حتا یکی از اعضای شورای محلی روستا گفت که به دلیل شرمندگی از این مردم میخواهد استعفا بدهد چرا که بهرغم پیگیریهای مکرر اهالی، اعضای شورا و دهیار محترم روستا بعضی مسئولین در حق روستا محبت خود را دریغ میکنند. حال به گوشهای از این مشکلات فهرستوار اشاره میشود:
- با توجه به این که طرح هادی به طور کامل پیادهسازی نشده؛ در حال حاضر فاضلاب کلیه ساکنین این روستا در پایین هر کوچه یا داخل کوچه جمع میشود.
- با توجه به دارا بودن 20خیابان فرعی و دهها کوچه هیچکدام از آنها جدولبندی یا آسفالت نشده جز یک کوچه و یک خیابان اصلی.
- کوچهها به دلیل بینظمی و تسطیح نشدن لبریز از تجمع آب فاضلاب و هجوم حشرات و حیوانات شده که بیشک بیماریهایی نیز برای ساکنین به دنبال داشته و دارد.
- تجمع آبهای فاضلاب و کاملاً غیر بهداشتی موجب شده کودکان به دور از چشم والدین آنها را با استخر شنا اشتباهی گرفته و روزانه در آن به طرز اسفناکی شنا کنند!
- تجمع فاضلاب در کوچهها موجب شده در تابستان محل تجمع حشرات و پشههای آلوده و در زمستان به علت باتلاقی شدن و طغیان آب کثیف و غیربهداشتی در خانهها نفوذ کرده و خساراتی به منازل جدای از ناپاکی و آلودگی که در خانهها جا خوش میکند داشته باشد و در کوچهها نیز عبور و مرور را برای ساکنان محال و غیرممکن ساخته است.
- غیر استاندارد بودن جادههایی که بلوار کریمخان، پشتهی حسینآباد، پشتهی جزایری و سراب یاس را به هم متصل میکند در جاهایی به اندازهای باریک است که موجب ترافیک بیرویه شده و عابرین پیاده را به مخاطره میاندازد و بعضاً موجب حوادثی نیز گردیده است.
- با توجه به پایین بودن درآمد مردم منطقه و محرومیت آنها نسبت به داشتن خودروهای شخصی، از داشتن وسایل نقلیهی عمومی(تاکسی یا خط واحد) که خیلی از ساکنان آنجا هر روز باید به شهر آمده و در محل کار خود حاضر شوند کاملاً محروم است.
-گل و لایهای ناشی از بارندگی در زمستان و پاییز موجب شده که هر روز ساکنان منطقه برای رفتن به محل کار خود با وضعی نامرتب و گلآلود خود را به خیابان اصلی رسانده و بعد از تمیز نمودن ظاهر خود در شهر حاضر شوند.
- این روستا(که هیچ شباهتی به روستا ندارد!) از داشتن دبستان، مدرسه، دبیرستان، مسجد و ... و امکانات رفاهی محروم و فاقد همهی آنهاست.
- با توجه به این که چاه جهت استفادهی روزانهی خانوارها تهیه شده اما وجود شنهای ریز به علت تصفیهی نامناسب موجب بروز مشکلات جسمانی بهویژه مشکلات کلیوی برای ساکنان منطقه گردیده است. آنها از آب آشامیدنی سالم محروم هستند.
- کوچههای این منطقه شبهنگام در تاریکی مطلق بسر میبرند و فاقد روشنایی هستند و این موجب بروز مشکلات و آسیبهای جدی شده است ضمن این به لحاظ امنیت کاملاً احساس ناامنی کرده و اگر شبانه کسی در کوچه مورد هجوم قرار گیرد بر هیچکس آشکار نخواهد شد.
با توجه به این مشکلات که موجب نگرانی و دغدغهی مردم و ساکنین منطقه شده؛ این سؤال باقی میماند که عامل این همه سهلانگاری چیست یا کیست؟ چرا باید بین مردم این منطقه با مردمی که در کوچههای دیوار به دیوار آن ها به نام گلدشت شرقی ثبت شده، این همه تفاوت باشد؟ چرا بهرغم این همه پیگیری و شکایت مردمی(که اسناد و مدارک آن همه موجود میباشد) و دست به دامان مسئولان شده نباید توجهی هر چند کوچک به آنها شده باشد؟ اگر این را به حساب سهلانگاری و عدم توجه به مردم این دیار نگذاریم نامش چیست؟ بیشک نمیتوان این همه ناملایمات را به حساب کسری بودجه و کمبود هزینه گذاشت چرا که این مورد نیز باید مثل بقیهی مناطق حاشیهنشین شهر مورد توجه قرار گیرد یا در قیاس با آنها باشد.
تفاوت پشتهی جزایری با پشتهی حسینآباد، با درهگرم، با اسدآبادی در چیست؟ اگرچه آنها نیز محرومیتهای خاص خود را دارند اما این را نمیتوان انکار کرد یا به راحتی از کنار آن گذشت که کدام یک از کودکان مناطق حاشیهنشین شهر کودکانشان در فاضلاب کوچهها شنا میکنند؟ چند نفر از آنها مورد هجوم وحشیانه ناشی از تاریکی شب قرار گرفتهاند؟ چند نفر با کفش گِلی و لباسهای آغشته به گِل در زمستان در محل کار خود حاضر شدهاند؟ کدامشان از داشتن خط واحد و وسایل نقلیهی عمومی محروم هستند؟ کدام منطقه از حواشی شهر از داشتن مدرسه و مسجد محروم است؟ کدامشان از آب آشامیدنی سالم بی بهرهاند؟! چند پیرمرد یا پیرزن از آنها به دلیل نا امن بودن کوچهها تا به حال دچار مشکل شده است...؟! و هزاران سؤال دیگر که باید مسئولان محترم پاسخگوی آن باشند و به وجدان خود کمی بیداری بدهند که این مردم نیز انساناند و حق و حقوقی دارند. مردمی که صدایشان به هیچ کجا نمیرسد آیا فردا که در پیشگاه خداوند باید پاسخگوی آنها باشیم، چه پاسخی برای توجیه کمکاریها و بیدغدغه بودنها در قبال دغدغههایشان داریم؟!
مسئولان محترم؛ پشتهی جزایری از این همه کمبود در رنج بهسر میبرند و از کوچکترین امکانات فردی و اجتماعی محروم و بیبهرهاند. چشم آنها به دستهای شما و نگاهشان به الطافی است که مورد مهربانی و دوست داشتن قرار گیرند. زمستان در راه است و هزاران مشکل که اگر خود را جای هر کدام از آنها بگذاریم حاضر نیستیم یک روز را در این همه کمبود و محرومیت جایگزین آنها کنیم...بارها دست یاری به سوی شما دراز کردهاند پس به خاطر رضای خداوند یک بار هم که شده آنها را دریابید و یاریرسان این مردم نجیب اما محروم باشید...!
گزارش: آفرين پنهاني
عكس: حامد نصيري
* اين مطلب در شماره 260 هفته نامه سيمره منتشر شده است.