حوادث و اغتشاشات اخیر، قبل از هر پیام دیگری، پیام ناکارآمدی نظام رسانهای کشور را برای صاحبنظران و مسئولان رسانهای کشور مخابره کرد. از ورود با تأخیر و پرداخت منفعلانه و یکجانبه صدا و سیما به موضوع گرفته تا سردرگمی و ناتوانی در مقابل چند کانال تلگرامی نشان داد رسانههای ایران برای چنین روزهای سختی درست نشدهاند و توان میدانداری در این عرصه را ندارند. شاید به دلیل همین ضعف رسانهای است که ورود نهادهای امنیتی و استفاده از ابزار همیشگی این نهادها یعنی فیلتر توجیه پیدا میکند.
پرسیدن این سوال که «آیا اساساً رسانههای ایران، تأثیر قابل قبولی بر افکار عمومی ایرانیان دارند یا نه؟» اگر تا پیش از این مفید بود؛ حالا واجب و ضروری است. ما باید ببینیم که از نظر رسانهای در کجای معادلات ایستادهایم و وزن رسانههای ما در خطدهی و تعیین مسیر افکار عمومی چقدر است؟ آیا اگر باز هم با چنین بحرانهایی مواجه شدیم، میتوانیم روی کمک رسانههای داخلیمان حساب باز کرده و پیوست رسانهای برایشان تنظیم کنیم؟
واقعیت این است که مثل بقیهی نهادهای کشور، رسانهها هم این روزها با بحران سرمایه اجتماعی مواجه هستند، البته در بخش رسانههای مردمی و غیر رسمی در حوزه فضای مجازی موفقیتهایی به دست آمده است؛ اما این موفقیتها در مورد رسانههای رسمی و مخصوصاً مطبوعات به اندازهای نیست که بتوان به آن دل خوش کرد.
برگردیم به سوال، «آیا اساساً رسانههای ایران، تأثیر قابل قبولی بر افکار عمومی ایرانیان دارند؟» برای پاسخ به این سوال حتماً میبایست مطالعات علمی انجام شود تا ضریب نفوذ و تأثیر رسانههای رسمی کشور در جهتدهی یا حداقل اقناع افکار عمومی سنجیده شود. با این وجود مشاهدات تجربی چند روز گذشته نشان داد دستهکم در مواقع بحرانی، رسانههای گروهی داخلی تأثیر قابل قبولی بر افکار عمومی ندارند.
پایین بودن سرمایهی اجتماعی رسانههای داخلی در ایران، موجب شده است که ضریب نفوذ این رسانهها در جامعه کم باشد. پایین بودن این ضریب در رسانهای مانند صدا و سیما تنها با روشهای تحقیق میدانی قابل سنجش است که این نوع تحقیقها معمولاً توسط خود سازمان انجام شده وصرفنظر از دقت و اعتبار، نتایج مشخصی از آن در جامعه علنی نمیشود. اما در مورد رسانههای مکتوب و حتی اینترنتی میتوان با دیدن معیاری همچون تیراژ و یا کلیک تا حدود زیادی به قدرت این نوع از رسانهها پی برد.
اما مشکل پایین بودن ضریب نفوذ رسانهها در استانی مانند لرستان که رسانههای محلی در پایینترین سطح ممکن فعالیت میکنند، نسبت به نظام رسانهای کشور وضعیت بغرنجتری دارد. مشکل اساسی رسانههای محلی در لرستان این است که چون تأثیری بر حوزهی عمومی یا همان افکار عمومی ندارند که بتوانند با استفاده از آن بر مبادی قدرت سیاسی تأثیرگذار باشند، مستقیم با نهاد قدرت ارتباط برقرار کرده و از این طریق میخواهند تأثیر گذار باشند.
این در حالی است که اساساً رسانه میبایست از کانال افکار عمومی با قدرت سخن بگوید. وقتی رسانهها مستقیم با سیاسیون و دولتمردان گفت و شنود کنند به دام مصالحه خواهند افتاد. یک مدیر مسئول با دیدن مشکلی در جامعه میتواند گوشی تلفن را برداشته و با مدیر مرتبط، مسئله را بازگو کند. اما این یک بیان رسانهای نیست. رسانه زبان خودش را دارد. ارتباط مستقیم و شخصی میان رسانه و دولت همانقدر که ساده است، پر خطر نیز هست و بسیار دیدهایم رسانههایی را که بر اثر این ارتباط مستقیم به دام صمیمیت مفسدهانگیز افتادهاند و هویت خود را باختهاند.
ارتباط مستقیم رسانه و قدرت از یک نظر دیگر نیز قابل بررسی است. همانگونه که گفتیم رسانه از طریق تأثیر بر حوزهی عمومی میتواند در جامعه نقش ایفا کند. حوزهی عمومی مجموعه افکار و اعتقادات عامه است که در محملی به نام رسانه سامان مییابد و بر نهاد قدرت تأثیر میگذارد. این در حالی است که در استان لرستان حوزهی عمومی در بیشتر موارد از رسانههای محلی جداست. اینجا معمولاً رسانهها و مسئولان در چند گروه تلگرامی که اکثراً نیز اعضاء ثابتی دارند حوزهای تقریباً خصوصی تشکیل میدهند و در آن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. معمولاً مدیران و مسئولان دولتی نه به جهت تأثیر رسانهها بر افکار عمومی، که به دلیل اینکه پیام رسانهها را مدیران بالادستی یا همرده دریافت میکنند، نسبت به رسانههای محلی حساسیت نشان میدهند.
و در چنین شرایطی است که مدیران و رسانهها در چنین فضایی به کنش متقابل میپردازند و غافل از افکار عمومی، مناسبات خود را شکل میدهند، مناسباتی که لزوماً در جهت افکار و مصالح عمومی نبوده و در بسیاری مواقع جنبه شخصی و خصوصی مییابند.
تحلیل رسانهٔ شهر
دیدگاهها
متاسفانه روابط عمومی ها هم تبدیل به یک بنگاه اقتصادی و یک محل درآمد هم برای کارکنان و هم برای روزنامه نگاران شده است.
آقای ......که از کارکنان روابط یک دستگاه ابر قدرت هستند، خودشان با مدیران داد و ستد دارند