افراد به ويژه زنان، براي مبارزه با آزار همسر و حفظ بنيان خانواده و يا به خاطر فرزندان ابتدا راه حل صبر و بردباري پيش گرفته و در نهايت براي رهايي، به دادگاه خانواده می‌روند اما هميشه انگيزه مراجعه به دادگاه، جدايي از همسر نيست و هميشه هم ماجرا به نفع فرد شاكي تمام نمی‌شود.
در راهروهاي دادگاه خانواده، زناني به چشم می‌خورند كه هر يك با چهره‌های نگران و توأم با تشويش و اضطراب در پي احقاق حقوق خود آمده‌اند، در پزشكي قانوني نيز چه بسيار زناني ديده می‌شوند كه آمده‌اند تا آثار ضرب و جرحي كه بر آنان وارد شده را در آنجا ثبت و حق خود را طلب كنند.
مهریه‌های سنگين كه اين روزها وجود دارد، گاه سبب اختلاف و درگيري زوجين با همديگر می‌شوند، علاوه بر آن، مرد براي خلاص شدن از پرداخت مهريه، به‌قدری زن را مورد آزار قرار می‌دهد تا مهرش را ببخشد و جانش را رها سازد!
براي انسان اعم از زن و مرد، قانون ضوابط و مقررات ويژه‌اي مشخص كرده ولي بالاتر از قوانين جاري هر كشور، بحث مسائل اخلاقي و پاي بندي به مسائل ديني و اعتقادي مطرح است و ضمنا برخي از علل همسر آزاری، ازدواج‌های هوسي و زودگذر است كه دو طرف به‌اندازه كافي از يكديگر شناخت ندارند و پس از مدتي به آزار هم روي می‌آورند.
از لحاظ آماري معمولاً براي همسر آزاري اطلاعات درستي در دست نيست، چراكه دست كم در كشور خودمان، زناني كه مورد آزار و تهاجم قرار می‌گیرند؛ اغلب به خاطر حفظ آبرو و بنيان خانواده يا وساطت فاميل اين مسئله را كتمان كرده و حتي به دادگاه خانواده نيز مراجعه نمی‌کنند، عده‌ای هم از ترس بيشتر شدن آزارها، سكوت را به اعتراض ترجيح می‌دهند.
هرچند براي رهايي از آزار همسر، راه‌های گوناگوني از جمله استفاده از قانون از طريق مراجعه به دادگاه‌های خانواده وجود دارد؛ اما اين روش هميشه هم كارساز نبوده و تنها به صورت مقطعي بر اين معضل سرپوش می‌گذارد.
كارشناسان بر اين باورند كه فرد همسر آزار، به‌ویژه فردي كه به‌طور ناخودآگاه همسرش را آزار می‌دهد؛ اگر به خود نيايد، همواره اين رويه را ادامه خواهد داد.
تجربه نشان داده كه بهترين راهكار براي هر معضل و مسئله‌ای، در وهله نخست پيشگيري از آن و عوامل ايجاد كننده آن است، از اين رو لازم است كه هم خانواده و هم جامعه براي ايجاد و شکل‌گیری يك فرهنگ درست و ریشه‌یابی چنين معضلاتي بكوشند.
بالا بردن سطح آگاهي افكار عمومي از طريق رسانه، بهبود و ثبات اقتصادي، تربيت افراد و آموزش از كودكي و انجام مشاوره با كارشناسان می‌توانند از برخي مشكلات در خانواده بكاهند، بايد به جوانان آموخت كه نخست چرا و با چه هدف و منظوري تصميم به ازدواج گرفته و ازدواج می‌کنند، در ثاني صرف ازدواج كردن و شروع زندگي مشترك آن‌قدرها مطرح نيست كه حفظ و ادامه منطقي آن.
همسران بايد به اين باور برسند كه شريك زندگي آن‌ها نه‌تنها دشمنشان نيست؛ بلكه يگانه كسي است كه در نهايت آنها را حمايت خواهد كرد و می‌توانند در شادي و غم مرهمي باشند بر روي زخم‌های يكديگر.
آن‌ها بايد بدانند كه در دنياي ماشيني امروز، بستگان و فرزندان هر قدر هم كه به آن‌ها علاقه‌مند باشند و خود را موظف به رسيدگي به والدين در زمان پيري بدانند، باز هم نمی‌توانند جاي خالي يك همسر خوب را براي والدين خود پر كنند.
اگر حسن نيت، عدم حساسیت‌های بيجا، همدردي و صداقت در بين زوجين وجود داشته باشد و طرفين ضمن انعطاف‌پذیری با يكديگر هماهنگ شوند، كمتر شاهد خشونت و دعوا در خانواده‌ها خواهيم بود.
در عين حال با چنين رویه‌ای در محيط خانواده، آموزش‌های غيرمستقيمي نيز درباره نحوه برخورد و رفتار با همسر به فرزندان داده می‌شود، بدين ترتيب آن‌ها به‌طور ناخودآگاه می‌آموزند تا در آينده در زندگي مشترك خود چگونه با همسرانشان به درك متقابل برسند.