چند وقت پیش برای خرید به دکه روزنامه‌فروشی مراجعه کردم؛ البته نه برای خرید روزنامه! خوراکی‌های رنگارنگ داخل ویترین که توجه بچه‌ها رو بیشتر به خودش جلب می‌کرد، بهانه‌ای بود تا هم به درخواست دخترم خوراکی بخرم و هم توفیق اجباری شد تا صفحات نخست مطبوعات روی پیش‌خوان رو مختصر از نظر بگذرانم.
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد!این‌ بار هم بر اساس قانون نانوشته‌ی برخی از کسبه، فروشنده نداشتن پول خُرد را بهانه کرد و مقداری آدامس و آب‌نبات را به جای ۷۰۰ تومان ناقابل پس داد.
بدون شک، موارد این‌چنینی برای همه‌ی ما اتفاق افتاده که گاهی اوقات فروشند‌گان به جای مابقی پول، از لواشک گرفته تا چسب زخم را به ما قالب کنند.
اما نکته جالب و قابل تامل این بود که با وجود این همه روزنامه‌ی تلنبار شده‌ای که براثر آفتاب زدگی و عدم خرید از سوی مردم، رنگ از صفحاتشان پریده بود و از ترس بر باد رفتن، یا باید سنگینی آجر را تحمل کنند و یا می‌بایست با نوارهای کِشی متعدد، هم پیش‌خوان دکه را پُر کنند و هم با بوی خاص خود که با بوی سمبوسه آمیخته می شد، عابران گرسنه را برای خرید غذای جسم وسوسه!
خلاصه، تنقلاتی که بابت باقی مانده پول به ما داده بود را پس دادم و به جای آن‌ها روزنامه برداشتم.
از برخی مدیران مسئول نشریات محلی شنیده بودم که هفته‌نامه‌شان را مجانی در اختیار دکه‌داران قرار می‌دهند، این سوال ذهنم را مشغول کرد که چرا (دکه دار) به جای بقیه‌ی پول، روزنامه به مشتری نمی‌دهد که یک تیرو دو نشان بزند؟!
یعنی جنسی را به مشتری بدهد که در ازای آن خریدی انجام نداده و به قول معروف، صد درصد سود خالص برایش دارد و هم می‌تواند مشتری را قانع کند که درست که پول خُرد ندارد، ولی در عوض، فرهنگ مطالعه و روزنامه‌خوانی را در حد بضاعت در شهر رواج می‌دهد!
بی ‌درنگ این سوال را از آقای دکه‌دار پرسیدم و در حالی که تمام حواسش به بیرون آوردن سمبوسه‌های داخل ظرف پر از روغن بود گفت: خداخیرت بده! کی میخونه؟ این‌ها روهم گذاشتیم اینجا چون مجوزکسب هستند وگرنه سودی برای ما نداره!
گفتم: به هرحال شما امتحان کن اگه کسی نپذیرفت آون موقع «هَله هوله» بهشون تحویل بده!
دو دستش را روی پیش‌خوان گذاشت و در حالی که ابروها را بالا داده بود گفت: نمیبرن برادر من. قیمتشون رو نگاه کن اکثرا هزار تومن هستن، خداوکیل خودت باشی بابت ۴ صفحه، هزار تومن میدی، اونم نشریه محلی؟!
گفتم: به هرحال شما پیشنهاد بده، اگه نبردن، روزنامه سراسری؛ اصلا یه جدول قدیمی!
چند ثانیه‌ای سکوت کرد تا کار سایر مشتریان را راه بیاندازد و دوباره گفت: امتحان کردم؛ جواب نمیده؛ نهایتش روزنامه‌ها رو کیلویی می‌فروشم!
بحث را ادامه ندادم و برگشتم. واقعا جای تاسف دارد که لذت جویدن یک آدامس و یا طعم شیرین یک آب‌نبات را برای لحظه‌ی کوتاهی به خواندن روزنامه ترجیح می‌دهیم!
این‌که خرید کتاب و روزنامه در سبد خرید خانوارهای ایرانی جایی ندارد، به کنار؛ هرچند این موضوع از دیرباز ریشه در فرهنگ مکتوب ما دارد و موضوع بحث این مقال نیست؛ تاسف اینجاست، بابت پول خُردی که فروشنده در دست ندارد، همه‌چیز می‌خریم و می‌خوریم ولی حاضر نیستیم روزنامه بخریم. اصلا چه اشکالی دارد بخریم و فقط یک مطلب خیلی کوتاه از آن را بخوانیم!
حداقل حُسنش این است که فرهنگ مطالعه را به بچه‌ها که می‌شود انتقال داد! در اثر تکرار و در بلند مدت قطعا تاثیرگزاری خود را خواهد داشت.
بچه که بودیم به ما گفتند و نوشتیم، کتاب دوست مهربان ماست و علم هم از ثروت بهتر است؛ نمی‌دانم ما خوب درسمان را نخواندیم و یا معلم و بزرگترانمان به ما خوب نیاموختند! چون نه با دوستی که معرفی کردند مهربان شدیم و نه منطق‌مان می پذیرد، علم از ثروت بهتر است!
به راستی حالا که هزینه‌ی بخشی از فرهنگ‌سازی مطالعه، آن هم بدون شعار وحرف زدن و نوشتن، هم از پول یک چیپس و پفک کمتر است و هم زمان اختصاص دادن به این مهم، کمتر از چت کردن در یک گروه تلگرامی؛ بهتر نیست لااقل مابقی پول خُرد را که از دکه‌های روزنامه‌فروشی خرید می‌کنیم، صرف نظر از مباحث زیبایی شناختی و محتوای نشریات، پیش‌روی بچه‌هایمان روزنامه بخریم و مقدار بسیار ناچیزی را صرف اعتلای فرهنگ مطالعه کنیم؟!

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد!
 امین جعفری