معلمان از طریق تعلیم و تربیت بر کسانی که هنوز در ابتدای زندگی اجتماعی هستند، تأثیر میگذارند و میتوانند در اجتماعی کردن، پرورش و تقویت فکری، اخلاقی و تطبیقپذیری بچهها در شرایط متغیر جامعه نقش مهمی داشته باشند.
معلمان با تلاش، جدیت و حضور بهموقع در کلاس درس باوجود مشکلات معیشتی که در گفتهها و زندگی روزمرهشان دیده میشود، شغل خود و اهمیت آن را بالاتر از آن میدانند تا مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی موجود را مانع از انجام تعهد و مسئولیت خود بدانند.
عدهای از آنان بهغیراز شغل معلمی به کارهای دیگری در ساعات غیر تدریس میپردازند و حتی با شرمساری خود را در گوشهای پنهان میکنند که مبادا فلان دانشآموز او را به عنوان مسافرکش و یا دست فروش بازار ببیند، چرا که میخواهند در کلاس درس و زندگیشان شأن و منزلت معلمی خودشان را حفظ کنند تا شاید بچهها با نگاه مثبت و ذهن باز مشتاق حرفهایش باشند و شاید او را به عنوان الگوی خودشان در زندگی انتخاب کنند.
عدهای از آنان بهغیراز شغل معلمی به کارهای دیگری در ساعات غیر تدریس میپردازند و حتی با شرمساری خود را در گوشهای پنهان میکنند که مبادا فلان دانشآموز او را به عنوان مسافرکش و یا دست فروش بازار ببیند، چرا که میخواهند در کلاس درس و زندگیشان شأن و منزلت معلمی خودشان را حفظ کنند تا شاید بچهها با نگاه مثبت و ذهن باز مشتاق حرفهایش باشند و شاید او را به عنوان الگوی خودشان در زندگی انتخاب کنند.
بسیاری از معلمان دوست دارند مانند کارمندان سایر ادارات هر روز با لباس نو و جدید یا کت شلوار شیک در محل کار خود حضور یابند تا با متانت و آراستگی بیشتری در چشم بچهها ظاهر شوند تا شاید اعتماد به نفس، یادگیری و تربیت بچههای کلاس را ارتقا دهند و سیمای معلم و لباسهای تکراری موجب کسالت و خستگی بچهها نشود... با وجود این واقعیتهای اجتماعی بسیاری از آنها نقش خطیر معلمی را دوست دارند و به آن افتخار میکنند. با این حال عدهای کمی از آنان کوتاه نمیآیند و دیگر شرایط موجود را تحمل نمیکنند و دلزده از نقش معلمی خود میشوند و در گوشهای از کلاس و میز مینشینند و با بچهها بودن، گفتن و خندیدن را مأمنی برای تسکین دردها و مشکلات خود میدانند. اینها موارد استثنایی و انگشتشماری است که هرچند کم است ولی کم آن زیاد است و شناخت آن میتواند ما را به صورتهای ایدهآل و مطلوب معلم موردنظر نزدیکتر کند. با این وجود، امروزه ادارات آموزش و پرورش بیش از هر زمانی بخشنامهها و دستورالعملهای را توسط مدیران به مدارس ابلاغ میکند و کمتر تابلوی راهنمایی را میبینیم که حاوی ضمانت اجرایی و توبیخی برای معلمان نباشد. آیا این برنامهها و سیاستها در نظام آموزش و پرورش میتواند تعهدات معلمان را بیشتر و در جهت تقویت کردن حرفـه و هنر معلم آیدهال مورد نظر در وضعیت کنونی باشد؟
توجه به حرفها، رفتارها و افکار این معلمان نشان میدهد که آنها بر اساس وجدان، نگرش شخصی خود، ارزشهای موجود در آموزشوپرورش و جامعه را معنا و بازتعریف میکنند. آنها خودشان را با کارمندان سایر نهادها و حتی همسالان و دوستان دیرینه خود مقایسه میکنند و میسنجند.
در بعضی مواقع احساس میکنند که از زندگی عقب افتادهاند و کاش شغل دیگری را انتخاب میکردند؛ بنابراین آنها در میان انبوهی از این ارزشها و اهداف دست به انتخاب میزنند. بهعنوان مثال عدهای از این معلمان معتقدند که ما زودتر از اینها باید بازنشسته شویم، چرا که ما دِین و وظیفه خود را ادا کردهایم و 25 سال با بچه سر و کله زدن بس نیست. او میگوید فلان دانشآموزم اکنون با چشمک زدن ماشین مدلبالایش به هم میگوید؛ نگفتم که همهچیز درس خواندن و مدرسه رفتن نیست... او در هالهای از قضاوتهای ارزشی ناشی از دیگران، سایر نهادها و جامعه قرار دارد که نگاه آنها به او ارزشها و باورهایش را بهطور موقت دستخوش تغییر و دگرگونی قرار میدهد و شاید در گذر زمان تمام ارزشهایش دستخوش تغییر شود. توجه نکردن به معنا، احساسات و علتهای درونی رفتار معلمان موجب شده که در بیشتر موارد قضاوتهای ارزشی دیگران در مورد آنها نادرست و نابهجا باشد.
معلم الزامها و ضمانتهای اجرایی را میبیند که نسبت به او بیرونیاند و مانند یک غریبهای در چشم او خودنمایی میکند که نمیداند معلم کیست و کارش چیست؟ بنابراین او با تمسخر، لبخند و گوشه چشمی میگوید مدیر جان بازهم چه بخشنامهای آوردهای... او فقط امضایی میکند که شاید آن را قبول ندارد و حتی ممکن است رفتارش در جهت معکوس با این بخشنامهها و الزامات باشد. چرا که این بخشنامهها مبتنی بر امر درون اجتماعی معلمان نیست و بر مبنای تفکر، احساسات و درک آنها به وجود نیامده است.
معلمان امروز بیش از هر زمانی نیازمند بازیافتن هویت اجتماعی و معنای امر اجتماعی خود هستند که باید خودشان آن را ایجاد و از طریق نهاد دولت تقویت شود. وقتی به شیوه عمل کردنی توجه میشود که به احساس، معنا و درک معلمان توجه نمیشود، چگونه میتوان انتظار درونی کردن امر اجتماعی در معلمان و به تبع دانشآموزان را داشت؟ بنابراین ممکن است نقش این معلمان فقط به کلاس خودشان تقلیل یابد و اگر مسئلهای در خارج از کلاس درسشان پیش آید، ممکن است آن را نپذیرند و بگویند ربطی به من ندارد و مدیر و دیگران را مسئول آن بدانند.
اگر شیوه عمل کردن، فکر کردن و احساس کردن معلمان معنادار باشد و ارزشهای متعالی را دولت و حکومت برای معلمانش ترسیم کند و آن را در جامعه از طریق ابزارهایش (مثلاً رسانههای دستهجمعی) ترویج دهد، در این صورت معلمان احساس راحتی میکنند و نسبت به الزامهای بیرونی کمتر مقاومت میکنند و نیروی خودآگاه و خودجوش درونیشان کنترل و تنظیمکننده رفتار و شیوهی عمل آنها میشود و ساحت امر اجتماعی معلمان به ساحت امر اخلاقی تبدیل خواهد شد. معلمان دیگر سخنرانان درس اخلاق نیستند، بلکه عملشان تربیت و اخلاق است و بچههای کلاس درس در ارزشگذاری کردن معلمشان در مقایسه با یک بازاری و کاسب منزلت و شأن معلمشان را بهتر درک و آن را ارزشگذاری میکنند. در این صورت نهادینه کردن اخلاق در دانشآموز برای نظام آموزش و پرورش کم هزینهتر و آسانتر صورت میگیرد و در آینده، جامعه به الزامهای بیرونی کمتری برای افرادش نیاز خواهد داشت.
ولی بهرامی/ (دانشجو دکتری جامعهشناسی)