ما فرزندان زمانهای هستیم که در آن پدری به نام تقسیمکار پیوند ارگانیکی را سبب شده که انسجام اخلاقی زندگی به سبک گذشته را جانشینی میکند.
این نظر یکی از جامعهشناسانی است که ادامه میدهد در دنیای امروز برخلاف گذشته که یک توتم و اخلاق جمعی مسبب پیوند میان انسانها بود در دنیای امروز آنچه انسانها را به هم پیوند میدهد مشاغل تفکیکشده و تکبعدی است که افراد اجتماع را به هم نیازمند و به یکدیگر وصلشان میکند.
در چنین اجتماعی هر آن چیزی که جلبتوجه میکند حضور و تأثیر و نهادهای است که شلوغی راهروهایشان گویی لاجرم بودنشان را فریاد میزند، نهادهایی که برای هرکدامشان کار ویژهای تعریفشده تا با به انجام رساندن آن قطعهای از پازل اجتماع را پرکرده و به ایفای نقش بپردازد .
آنها اما جدا از وظایف تخصصیشان همه در یک نقش باهم مشترکاند و آنهم کمک به رفاه انسانها و در نازلترین سطح آن برآوردن نیازهای مادیشان است.
اینکه بوروکراسی سخت و بیروح و راهروهای تار و پرپیچش با افسون زدایی و سلب شیرینیهای زندگی به سبک گذشته از انسان امروز تشخص زدایی کرده مسئلهای است که چون سایهی شبانگاه انسان امروز را همراهی میکند؛ اما زخم را نمک پاشیدن از انصاف به دور است و این بار قرعه نمک به نام کارکنان طرحی وزارت بهداشت افتاده است.
گویا مدتها است که علیرغم تأکید شفاف قانون مسوولان آزمایشگاههای استان بهمحض آنکه زمان بارداری و تولد فرزند کارکنان طرحی فرا میرسد عذر آنان را خواسته و بهجای 9 ماه فقط سه روز را به آنان مرخصی میدهند و از آنها میخواهند که اگر پس از 3 روز نتوانستند سرکار برگردند به معنای پایان کار آنها است، چون پس از 3 روز جایگزین آنها در محل کار حاضر خواهد بود و باقیمانده طرح آنها هم حساب نخواهد شد.
این منش نانوشته نهادها و بورکراتهای است که به تبعیت از ماشین له میکنند و له شدن را به تماشا مینشینند؛ اینکه هنگام غروب خورشید است و کارکنان طرحی صبح را دوست دارند هرآن صبحی که مجبور نباشند بین کار و فرزند یکی را انتخاب کنند؛ هر آن صبحی که نفسهایش حباب نابودی نسازد ؛ هر آن صبحی که فرزند بیاید و کار نرود و اینجاست که انگشت نوزاد چهار روزه یکی از همین کارکنان که به درد فقر راه آزمایشگاه در پیشگرفته ساختمان نوساز استانداری را نشان گرفته و گویی با رساترین لهجهها آنها را صدا میزند.
مدام لبهای نازکش را باز و بسته میکند، شیر خشک نیمه خورده را پس میزند از پس چهار گوشه بسته اتاق چشمهای تازه پیداشدهاش را میگرداند و گویی گمشدهای را میجوید و باز همان حالت خیره را به خود میگیرد و لبهایش را بیصدا میجنباند و در عین سکوت گویی با رساترین زبانها از مسئولان آن ساختمان نوساز میپرسد آیا شما را با این نامهربانیها کاری نیست؟
حمید طولابی