در شهر نه‌چندان بزرگ ما صحنه‌های متفاوت خیلی زود انگشت‌نما می‌شوند و خیلی زیاد موردتوجه قرار می‌گیرند.
 دیدن مردی که آرایشی زنانه کرده، چشم‌ها را سرمه کشیده و بر لب و ناخن ماتیک و لاک پاشیده، لباس مردانه بر تن دارد ؛ اما چون زنان راه می‌رود و چون زنان صحبت می‌کند؛ قطعاً یکی از همین صحنه‌هاست.
 چنین شخصی را بعضی‌ها و خصوصاً جوانان دستش می‌اندازند و سربه‌سرش می‌گذارند، بعضی دیگر از دیدنش حالت چندش‌آوری پیدا می‌کنند، کسانی اخمش می‌کنند و لعنش می‌فرستند، برخی هم سعی می‌کنند هر چه زودتراز آن مکان فاصله بگیرند؛ اما تمام این واکنش‌ها در یک نکته با هم مشترک‌اند و آن هم طرد وعدم پذیرش عمومی این فرداست.
اما واقعیت ماجرا چیست؟ چرا این افراد چنین رفتارغیرمتعارفی را از خود نشان می‌دهند و چه دلیلی برای ابراز رفتارهای جنس مخالف از جانب آنان وجود دارد؟
 این افراد که در اصطلاح رایج دوجنسیتی خطاب می‌شوند دارای نوعی اختلال هویت جنسی یا ملال جنسیتی هستند که در گویش علمی به عنوان (ترنس) از آن‌ها نام برده می‌شود این اختلال نادر به شکل مادرزاد در تعداد بسیار کمی از افراد به وجود می‌آید و باعث می‌شود که افراد روح و روان خود را کاملاً مغایر با کالبدی که در آن قرار گرفته‌اند بدانند.
 این ملال و نارضایتی جنسیتی که از سه چهارسالگی و با نقش بستن هویت جنسی افراد قابل‌تشخیص است با واکنش‌های دوگانه‌ای از جانب خانواده و افراد روبه رومی شود؛ ابتدا در کودکی وقتی فرزندشان اداهای جنس مخالف را در می‌آورد و به بازی‌های جنس مخالف علاقه نشان می‌دهد از آن به‌عنوان مزاح و سرگرمی استفاده می‌کنند؛ ولی با بزرگ‌تر شدن فرزندان و استمرار این روند به شدت با فرزند برخورد کرده وسعی در انکار و پنهان کردن این قضیه دارند.
 در اینجا لازم است به برداشتی عمومی اما اشتباه که در مورد این افراد وجود دارد اشاره شود و آن اینکه غالباً تصور می‌شود که این افراد از لحاظ فیزیکی و جنسی دارای ترکیبی ازهر دو جنس هستند درحالی که به هیچ عنوان این برداشت صحیح نیست و ترنس ها از لحاظ ساختار جنسی فقط متعلق به یکی از جنس‌ها یعنی همان جنسی که کالبدش نشان می‌دهد می‌باشند؛ اما چیزی که آنان را از افراد عادی متمایزمی کند؛ همان حالات ذهنی و روانی آنان است که باعث می‌شود با آن کالبد احساس غریبگی کنند و خود را اسیر آن بپندارند وهمان طور که گفته شد این به هیچ وجه ارادی و به اختیار آنان نیست؛ بلکه مربوط به تراکنش‌های هنوز ناشناخته ذهن این افراد است، در سال 1364 بود که خانم ملک ارا از امام خمینی فتوای تغییر جنسیتش را گرفت و ثابت شد که در کنار تشخیص پزشکی استنباط دینی هم دلیل رفتار آنان را مربوط به فعالیت‌ها و کشش‌های غیرارادی ذهن می‌داند و گناهی را منتسب به آن‌ها نمی‌داند.
 درواقع این پدیده یک نوع مریضی است یک نوع اختلال ذهنی که ازلحاظ علمی علاج دارد و علم پزشکی قادراست جنسیت آنان را به آن جنسی که ذهنشان خود را متعلق به آن می‌داند تغییر دهد، اما مشکل اصلی جایی دیگراست، مشکل قضاوت‌ها و برخوردها و نگاه‌ها و چگونگی رفتارجامعه با آنان است متأسفانه عدم رفتار صحیح با این قشر سبب شده که آن‌هایی که تمایلات ذهنی‌شان را علنی می‌کنند به‌شدت از سوی جامعه مورد سرزنش قرار گیرند و تعدادی هم هیچ‌گاه این تمایلات را علنی نکنند.

 این شیوه از برخورد نامطلوب اجتماع با این قشر سبب شده که این افراد به سه دسته تقسیم شوند:
 1- کسانی که ترس از اجتماع باعث می‌شود که تا آخر عمر در همان کالبد غیر دلخواهشان بمانند، اما غالباً ازدواج آن‌ها به جدایی می‌انجامد و غالبا دارای افسردگی‌های مزمن هستند و اکثراً زندگی را تلخ به پایان می‌رسانند.
 2- کسانی که در خیابان‌ها انگشت‌نما می‌شوند، اینان همان افرادی هستند که به علت مخالفت خانواده‌ها با تغییر جنسیتشان و همچنین عدم تحمل وضع موجود روی به رفتارهای هنجارشکنانِِ برای ارضای ذهنشان می‌آورند؛ در اینجا لازم است بیان کنیم اختلال جنسی در هر دو جنس دیده می‌شود و اینکه بیشتر آقایان جلب‌توجه می‌کنند به خاطر آزادی عمل بیشتر آنان است
 3- افرادی که سعی می‌کنند به هر شکلی که شده خانواده خود و همچنین قاضی دادگاه خانواده را راضی کنند که با تغییر جنسیتشان موافقت کنند و تا آن موقع هیچ رفتار سنت شکنانه‌ای را از خود نشان نمی‌دهند.

سرکار خانم نگار لطفعلی که غالب اطلاعات ما از مصاحبه ایشان کسب‌شده خود جز همین دسته سوم است که ریاست انجمن ترنس‌های ایران را بر عهده دارد.
آنچه از لابه‌لای این نوشته به چنگ می‌آید وجود نا ملایمت‌های فراوان در نگاه‌های ما به‌عنوان اعضای اجتماع به این قشر است، اگر بپذیرم که چندین هزار ترنس در کشور ما وجود دارند و اگر بپذیرم که آنان هیچ سستی و گناهی را مرتکب نشده‌اند، پس باید این را هم بپذیریم که پیش‌داوری‌ها و رفتارهای ما سبب شده درد قابل درمانی را تا حد لا علاج نزول دهیم.
 لازم است که چشم‌ها را شسته و جوری دیگر نگاه کنیم، باید از رسانه‌ها خرده گرفت که چرا به کمک این چند هزار نفر نمی‌آیند و چرا با فرهنگ‌سازی به نبرد با این تابو نمی‌روند؟ و چرا باید مردی زن بماند و زنی مرد؟
 
حمید طولابی/ یافته