طلاق تأثیرات متفاوتی بر زن و مرد می‌گذارد و این تأثیر می‌تواند برحسب شرایط متفاوت باشد یعنی برای بررسی این مورد ابتدا باید علت طلاق را موردتوجه قرار داد.
مثلاً زنی که به علت اعتیاد همسر از او جدا شده و حضانت و سرپرستی فرزندان را نیز بر عهده گرفته است طبیعی است در چنین شرایطی زنان مطلقه دیگر در خانه پدری جایگاه خوبی نداشته و مجبورند برای تأمین هزینه‌های زندگی خود و فرزندانشان از هر راهی کسب درآمد کنند که متأسفانه ممکن است عده‌ای از زنان مطلقه به باندهای فساد گرایش پیدا می‌کنند.
یکی دیگر از تبعات و تأثیرات طلاق بر روی زندگی زنان مطلقه به وجود آمدن پدیده «قاچاق زنان» است زیرا هیچ نهاد و سازمانی در جامعه عهده‌دار مسئولیت حمایت مادی و معنوی از زنان مطلقه و کودکان طلاق نیست. زندان برحسب مجرمیت بر فرد مطلقه باعث افزایش میزان آسیب می‌شود.
تأثیر طلاق بر روی مردان نیز به‌صورت ناهنجاری‌هایی بروز می‌کند به عبارت دیگر وقتی مردی از همسر خود جدا می‌شود با مشکلات و ناراحتی‌های روحی و روانی فراوانی برخورد می‌کند، زیرا او دیگر حاضر نیست و نمی‌تواند برای ادامه زندگی به درون خانواده پدری خود بازگردد بنابراین ترجیح می‌دهد که در خانه‌ای به صورت تنها و مجردی زندگی کند این گونه مردان معمولاً برای رهایی از تنهایی به دوستان ناباب پناه برده و به فساد اخلاقی گرایش پیدا می‌کنند. از سایر تبعات طلاق بر روی مردان می‌توان گرایش آن‌ها به سوی استعمال مواد مخدر و الکل اشاره کرد.
مردان تحت چنین شرایطی برای فراموش کردن مشکلات سعی می‌کنند از این گونه مواد به عنوان آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده استفاده کنند. گرایش به سرقت، جیب‌بری و... از سایر تأثیرات طلاق بر روی مردان مطلقه است.
تحقیقات نشان می‌دهد 30 درصد از مجرمان زندانی ازدواج‌های ناموفق داشته‌اند.
 
تأثیر طلاق بر کودکان:
به نظر می‌رسد کودکان پیش‌دبستانی بیشتر از سایرین مستعد تأثیرات منفی طلاق هستند. شاید به این نظر که سطح رشد شناختی آن‌ها هنوز در حدی نیست که بفهمند چه اتفاقی افتاده و شاید در علت جدایی والدینشان دچار سوءتعبیر می‌شوند.
معمولاً بسیاری از این کودکان درست پس از طلاق دچار کابوس می‌شوند. بازی‌هایشان حاکی از افسردگی است. خورد و خوراکشان دچار اختلال می‌شود و برخی از آن‌ها دچار شب‌ادراری‌اند و از این که ممکن است خودشان باعث جدایی شده باشند احساس گناه می‌کنند.
کودکانی که پدر و مادرشان از هم جدا شده‌اند در مهدکودک هنگام کنش متقابل با همسالان کمتر بچه‌های دیگر را بغل می‌کنند، کمتر لبخند می‌زنند و بیشتر گریه می‌کنند و نق می‌زنند. در این میان کودکان مدرسه رو ممکن است در مقایسه با کودکان پیش‌دبستانی بهتر بتوانند سازگاری نشان دهند زیرا به مشکلات والدینشان آگاهی بیشتری دارد و معمولاً علت طلاق را بهتر می‌فهمند و با وجود این کودکان در این گروه سنی معمولاً احساس شدگی از سوی والدین می‌کنند و پس از طلاق از آنان خشمگین می‌شود و در بسیاری از موارد بخصوص در مورد پسران عمل کردشان در مدرسه ضعیف می‌شود و هم در خانه و هم در مدرسه مشکلات رفتاری نشان می‌دهند.
آثار طلاق بر نوجوانان و جوانان:
بلوغ که معمولاً بین 9 و 13 سالگی آغاز می‌شود روندی است که طی آن از دوره کودکی خارج می‌شویم. اگر طلاق والدین هم‌زمان با این دوره رخ دهد توجه فرزندان به سمت منافع شخصی خودشان به‌صورت بارزتری دیده می‌شود. طلاق خصوصیات بلوغ را شدت می‌بخشد و می‌تواند باعث بروز تمایلات افراطی این مرحله از رشد شود.
احساس رنج و منفی‌بافی، مقاومت، عدم ایجاد ارتباط با افراد خانواده و تمایل به آزادی همه و همه پررنگ‌تر می‌شود، مثلاً فقدان پدر در خانواده باعث می‌شود مدیریت در خانواده کاهش یابد به خصوص زمانی که فرزند مدیریت مادر را قبول نداشته باشد در نتیجه کنترل و نظارت بر فرزندان کاهش می‌یابد. همچنین فقدان حضور مادر عمدتاً فضای عاطفی خانواده را کاهش می‌دهد و ممکن است فرزندان در خارج از خانه به دنبال جبران خلاء عاطفی خود باشند که گاه به فرار از خانه، کارتون خوابی، ایجاد ارتباط با دوستان ناباب و اعتیاد و سیگارفروشی و... منتهی می‌شود.
در صورتی که فرزندان مجبور باشند خود را با ناپدری و یا نامادری وفق دهند معمولاً میزان آسیب‌پذیری آن‌ها بیشتر شده و گرایش آن‌ها به فرار از خانه و اعتیاد و... افزایش می‌یابد. تحقیقات حاکی از آن است که والدینی که متارکه کرده‌اند در مقایسه با والدین دیگر کمتر به فرزندان خود محبت می‌کنند و محدودیت بیشتری نیز برای آن‌ها قائل هستند. کمتر توقع رفتار آگاهانه از فرزندان خود دارند و کمتر می‌توانند بر فرزندان خودکنترل داشته باشند. در این میان رابطه مادر و پسر نیز بسیار ضعیف می‌باشد.