برای ما که عادت کردهایم پدیدههای وارداتی را به سلیقهی خودمان بومیسازی کرده و بدون اینکه به کارکردشان توجه داشته باشیم از آنها استفاده نماییم، احتمالاً «دموکراسی» نیز که از قضا هم وارداتی است و هم خیلی پیچیده نمیتواند استثنا باشد.
سیستم حکومتداری مدرنی که آنقدر سادهاش کردهایم که گمان میکنیم با رفتن پای صندوقهای رأی و سر دادن شعارهای آتشین در روزهای تبلیغات و قلع و قمع کردن رقیب بعد از پیروزی و احتمالاً رسیدن به مواهب ناشی از بُرد، به آن دست یافتهایم، غافل از آنکه هزار نکتهی باریکتر ز مو اینجاست که ندیدن پیچش هر تار آن میتواند پدیدهی جدیدی بسازد که نامش را هر چیزی میتوانیم بگذاریم غیر از دموکراسی!
نمونهی چنین دموکراسی وطنی را همین یک ماه پیش در فرایند انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای شهر تجربه کردیم که صرفنظر از اشکالات وارده بر نحوهی برگزاری آن و تبلیغات انتخاباتی کاندیداها؛ پسا انتخاباتی کاملاً ایرانی داشت که موجب ورود مفاهیم جدید خودساختهای در ادبیات سیاسی کشور و جهان گردید.
با کمال تأسف مشاهده میکنیم که رابطه میان سیاسیکاری و سیاسیبازی با میزان و درجهی محرومیت استانها رابطهای مستقیم دارد و هرچه استان و شهرستانی محرومتر باشد، دُز تعصبات سیاسی نیز در آن بیشتر میشود. برای همین اخیراً مشاهده میکنیم که دعوای سیاسی برای عزل و نصب مدیران در استانی به محرومیت لرستان چنان بالا میگیرد که گویی قرار است انقلابی در ادارات این استان رخ دهد و کار به جایی میکشد که استاندار نیز لب به گلایه میگشاید و تندرویها را نکوهش میکند.
بدون شک این نگاه استاندار به مقولهی مدیریت اجرایی استان که نشأت گرفته از سالها تجربهی ایشان در این زمینه است زمینهساز بیان چنین انتقادی از رسانههای صرفاً سیاسی است؛ اما افسوس که این معادلات منطقی و معیارهای عینی در دیدگاه سیاسیون و رسانههای اجارهشده توسط آنها جایگاهی نداشته و همین امر سبب شده است که این عده جسورانه مصالح مردم را نادیده گرفته و صرفاً به دنبال حل معادلات سیاسی خود باشند.
مدیران دوزیست! همسویی مدیران با دولت! حذف و بایکوت مسئولان دولتهای قبلی و انتصاب مسئولان جدید بر اساس معیار کاملاً ذهنی و قابل جعلی مانند همراهی با دولت و فراموش کردن معیارهایی عینی و منطقی همچون تخصص، شایستگی، انگیزه، توان مدیریتی، سلامت و... همگی از جمله مفاهیم و عباراتی هستند که اخیراً و پس انتخابات ریاست جمهوری وارد ادبیات سیاسی ما شده و به جرأت میتوان گفت که تا پیش از این در هیچ جای جهان و حتی در کشورهای ابداعکننده دموکراسی سابقه نداشته است.
امروزه استان لرستان درگیر نوعی از دموکراسی است که در آن رسانهها نقش مدیران ارشد را بازی میکنند، احزاب کارکردی شبیه به گروههای فشار مییابند، گروههای فشار جای خالی رسانهها را پر میکنند و در چنین محیطی لاجرم مدیران نیز بیاختیار همچون مهرههای شطرنج در دست رسانهایهایی که خود را صاحبان انتخابات میدانند، به ایفای نقش سربازان سیاه و سفید صفحهی شطرنج سیاسیون بسنده میکنند.
جالبتر آنکه برخی رسانهها ادعا میکنند که برخی مدیران به جا مانده از دولت قبل تلاش زیادی برای عدم موفقیت دولت یازدهم کردهاند و بر اساس چنین منطق ضعیف و سخیفی تلاش میکنند آقای استاندار و تیم اجرایی استان را تحت فشار قرار دهند که این دسته از مدیران را عزل نمایند؛ بدون پاسخ دادن به این سؤال که کدام مدیر و مسئولی آنقدر بیمار سیاسی است که تلاش کند به خاطر مخالفت با دولت، عملکرد اداره تحت مدیریت خود را تنزل داده تا بر خلاف مسیر دولت حرکت کرده باشد؟
واقعیت این است که فضای سیاسی استان ما بعد از انتخابات ریاست جمهوری، بیشتر شبیه صحنهی پایانی فیلمهای جنگی قرون وسطایی است تا عرصهی یک رقابت سالم مردمسالارانه. حالا پیروزمندان این جنگ تمامعیار، مطالبهگرانه و حقبهجانب سپر و سلاحها را زمین گذاشتهاند و در پی کسب غنیمت، هیچ رقیب تازه به میدان آمدهای را برنتابیده و در این راه از هیچ رفتار غیر دموکراتیکی ابا نمیکنند.
متأسفانه باید گفت این رویکرد غیرعقلانی به مقوله مدیریت استان از گفتمانی نشأت میگیرد است که زمانی مملو بوده است از عبارات و مفاهیمی همچون آزادی بیان، جامعهی مدنی، حقوق شهروندی، شایستهسالاری و... و حالا این گفتمان کارش به جایی رسیده که تنها دلیل اثبات حقانیت خود را لزوم حذف دیگری میداند و نکتهی ناامید کنندهتر آنکه معیار این برتری و تمایز را نیز در یک یا دو بند خلاصه کرده و با تقسیم جامعه به «دولتیان» و «غیردولتیان»، سعی میکند از این دست معیارها سنگ محکی بسازد برای تشخیص صلاحیت انتصاب مدیران.
طبیعی است که وقتی عرصهی انتخابات را با صف خرید نان و مایحتاج اشتباه میگیریم و حوزهی مدیریتی استان را در حد یک لجبازی سیاسی پایین میآوریم، نمایندهی مجلسمان هم از مفاهیمی همچون زنبیل و سبد استفاده میکند و به این نکته توجه نمیکند که دمیدن در آتش سیاسیکاری میتواند چه شایستگیها و استعدادهایی را سوزانده و از گردونهی توسعهی کشور حذف نماید.
اصلاً بیایید بدترین حالت ممکن را در نظر بگیریم! فرض کنید مدیری در زمان دولتهای قبلی مسئولیت داشته و بر حسب تصادف و یا بر اساس شایستگی، در دولت اول شما هم سمتش را حفظ کرده است، در انتخابات هم بر اساس حق قانونی و طبیعیاش کاندیدای رقیب را حمایت کرده و به او رأی داده است، آیا همهی این امتیازاتِ بهزعم شما منفی میتواند مانعی شود برای انتصاب چنین فردی در صورتی که بدانیم توان و تخصص و انگیزهی لازم برای ایفای مسئولیت در بهترین سطح را دارد؟ چند نمونه از مسئولیتهای همین استان را برایتان بشماریم که مدیران قبلی آنها به حکم اصلاحطلب نبودن سلب مسئولیت شدهاند؟ اما به اعتراف اصلاحطلب و اصولگرا مدیران بعدی هیچگاه نتوانستهاند جای خالیشان را پر کنند.
واقعیت این است که تغییر گفتمان اصلاحطلبی ولو در سطح شعار، از «شایستهسالاری» تا «صرفاً مدیران اصلاحطلب» را به هیچ عنوان نمیتوان راهبردی عادی و در راه تکامل و توسعهی سیاسی این جریان فکری قلمداد کرد، چرا که این دو رویکرد چنان با هم در تعارض بوده و نافی یکدیگرند که به جای رشد و تکامل تنها میتوان نام «خودزنی» را برای آن انتخاب کرد.
گفتمانی که زمانی رقیب خود را متهم به تمامیتخواهی و انحصارطلبی میکرد و از شایستهسالاری دم میزد، حالا چنان عطشی برای جدا کردن سهم خود از مدیریت استان پیدا کرده که نه تنها هیچکدام از شعارهای قبلی خود را به یاد نداشته و هیچ سهمی را برای رقیب فکری خود حتی در مقام منتقد قائل نیست؛ بلکه در این راه حتی به هممسلکان و همفکران خود نیز رحم نکرده و همه را از دم تیغ میگذراند.
خیر؛ سیاسیون محترم! این هرچه باشد دموکراسی نیست. دموکراسی شیوهی ادارهی کشور بر اساس خواست مردم و در جهت تأمین حداکثری منافع آنان با ایجاد فضایی برای زیست همهی تفکرها در فضایی کاملاً تکاملی است و نه تقابلی؛ و تنها زمانی که به این مقوله صرفاً با دیدگاه سیاسی نگاه شود باید زنبیلها را در صف رزرو مسئولیت گذاشت بدون توجه به این نکته که این زنبیلها چه منفعتی برای پر کردن سبد مردمی دارد که با استفاده از رأی و اعتماد آنها چنین قدرت شگرفی یافتهاید که میتوانید با آن هر کسی را از سر راه خود بردارید.
در این میان متأسفانه باید گفت که برخی از رسانهایها نیز با گم کردن راه، در لباس احزابی درآمدهاند که رسیدن به قدرت و لاپوشانی نقاط ضعف حزب را به عنوان رسالت خود و رسانهشان برگزیده و قلمشان را فروخته و با پولش ترازویی خریدهاند برای سنجیدن وزن اصولگرایی و اصلاحطلبی افراد و احتمالاً توزین منافع ناشی از این سیاسیبازی بدون توجه به این نکته که همهی مردم لرستان، اعم از چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا دشمنهای مشترکی دارند به نام بیکاری، فقر، محرومیت، توسعهنیافتگی که برای رفع کردنش اولین الزام، وحدت و یکدست شدن و استفاده از همهی ظرفیتهای موجود است.
نسیم عباسی/ تحلیل رسانه شهر
دیدگاهها