افزایش بی رویه تعداد متکدیان (گداها) باعث ناراحتی مردم خرم‌آباد شده است.
عصر چهارشنبه از مطب پزشک در نزدیکی میدان شهدا که خارج می‌شوم، خانم جوانی کنارم می‌گوید: «آقا ببخشید!» رویم را که به سمت او بر می‌گردانم، زن جوان و نسبتاً شیک‌پوشی را مشاهده می‌کنم که کودکی در آغوش اوست. می‌گوید: برای تامین هزینه دارو، نیازمند کمک است. من هم مبلغی به او می‌دهم و به سمت خیابان شهید مطهری راهی می‌شوم.
نرسیده به پل شهدا، خانمی که چادرش را روی صورتش کشیده با التماس دست به دامان عابران می‌شود و از آن‌ها کمک می‌خواهد. آستین کت مرا هم می‌گیرد و با سماجت تقاضای کمک دارد. از او می‌خواهم جلوی جمعیت، آستینم را رها کند، تا کمکش کنم!
مبلغی هم به او می‌دهم و به هر زحمتي هست از دستش خلاص می‌شوم!

خرم‌آباد؛ شهر پر گدا!

کمی که جلوتر می‌روم، نزدیک سه‌راه وسط خیابان مطهری پیرزنی روی یک صندلی کوچک به درخت تکیه داده و از مردم با عجز و لابه تقاضای کمک مالی دارد. اين يكي چون نمي‌تواند از جايش بلند شود، چندان سماجتي ندارد!
هوا تاریک شده، تصمیم می‌گیرم شام را در پیتزافروشی آن حوالی صرف کنم اما جلوی درب ورودی، متکدی معتادی را با لباس مندرس می‌بینم که آن‌جا بیهوش جلوي درب ورودي افتاده است، لذا با ديدن اين صحنه ناراحت شده و از تصمیم خود منصرف می‌شوم و با خود مي گويم كه اگر در منزل نان و پنیر بخورم، حداقلش این است کسی نیست از بیرون شیشه‌ي رستوران یا اغذیه‌فروشی به من زل بزند تا غذا از گلویم پایین نرود!
ظهر پنج‌شنبه می‌شود، برای زیارت اهل قبور و شرکت در چند مراسم راهی قبرستان خضر می‌شوم. از ساعت 2 تا 5 که آن‌جا هستم به طور متوسط هر 5 دقیقه سر و كله یک متکدی مرد يا زن و بچه با انواع و اقسام سن و سال از من و دیگران تقاضای کمک می‌نمایند!
بیش از 50 متکدی بین مردم بعضاً مصیبت‌دیده در حال چرخ خوردن و گرفتن کمک مالی هستند و برخی نیز 2 یا 3 بار برای گرفتن پول به آدم مراجعه می‌کنند! به یکی از آن‌ها متذکر می‌شوم که کمی پایین‌تر  و چند دقيقه قبل در مراسمی که برپا بود به تو پول دادم، اما پاسخ می‌دهد: آن کمک آن‌جا بود، من الآن دارم برای این مُرده شما فاتحه می‌خوانم و برای ثواب این‌جا به من دوباره کمک کنید!
از این که در چنین شهر و محیطی پر از انسان‌های نیازمند و پردرد زندگی می‌کنم، احساس ناخوشایندی به من دست می‌دهد و به این می‌اندیشم که مگر بسیاری از مردم شهر و دیار مرا چه شده که شأن و کرامت انسانی خود را لگدمال کرده و به سیم آخر زده‌اند و از هر کسی تقاضای کمک مالی دارند؟
اگر واقعاً این شهر دچار مشکل است، پس مسئولان استان و کشور ما چکار دارند می‌کنند که روز به روز بر تعداد متکدیان خرم‌آباد افزوده می‌شود؟ اگر واقعاً مسئول هستند پس چه کاری برای این مردم در ردای مسئولیت انجام داده‌اند؟
باید فرقی مثلاً بین کسی که استاندار، شهردار، فرماندار، مدیر کل، معاون و ... می‌شود با من و امثال من در پذیرفتن مسئولیت باشد یا نه؟ با چنين وضعيتي به نظر مي‌رسد اگر من هم به جای این افراد مسئول بودم، وضع آمار بیکاری و اقتصادی و همچنین فرهنگی مردم شهر و استانم چنين مي‌بود و شايد بهتر نيز مي‌شد! باید فرقی بین کسی که مسئولیت، پست و مقام و دخيل بودن در سرنوشت ديگران را می‌پذیرد با ديگر افراد جامعه باشد یا نه و اگر پاسخ مثبت است، آیا باید در لرستان بهترین و توانمندترین شخص مسئول باشد یا جان‌نثاران ضعيف و ناتوان یک حزب و جناح و يا اقوام و هم‌طایفه‌ای‌های برخی مسئولان؟
چه کسی پاسخ‌گوی این وضع است و چرا هم متکدیان و هم سایر شهروندان خرم‌آباد نباید آسایش داشته باشند؟
مسئولان دیار ما اکثراً اهل مطالعه نشریات و سایت‌ها نیستند، اکثرشان هم مسئول روابط عمومی متخصص، دلسوز و توانمندی نیز در نهادشان ندارند که این مطلب را به آن‌ها منتقل کند تا با خواندن آن، وجدان‌درد گرفته و تکانی به خود بدهند و اقدامی اساسی در این زمینه نمایند. نهایت پاسخ‌گويي آن‌ها اين است كه ما را به کمیته‌‌اي که اخيراً تشکیل شده و گویا واحد اجرائیات شهرداری را متولی جمع‌آوری متکدیان کرده‌اند، حواله دهند؛ اما به نظر شما اگر چنین کمیته‌ها و جلساتی واقعاً در عمل، کارا بوده و خروجی داشته باشند، وضعیت شهر ما این است؟
جز نوشتن این مطلب کار دیگری از دستم بر نیامد، وگرنه بسیار مایلم به عنوان نماینده‌ي شهروندان با استانداری و شهرداری در زمینه جمع‌آوری متکدیان و انتقال آن‌ها به مراکز نگه‌داری مورد ادعای مسئولان همکاری کنم و گزارش خروجی کار را به همشهریانم اطلاع دهم، ولی افسوس که امثال ما راهی به دربار برخی مسئولان استان ندارند  ...