مدتی است در شهرمان غوغای کلانشهر شدن به پا شده است و ظرف مدت کوتاهی مطالبهی جدیدی برای مردم به وجود آمده است. حالا همه میخواهند که کلانشهر شدن خرمآباد که حق مسلم آنهاست را بعد از سالها به گوش خود بشنوند و از مواهب و مزایا و محسناتش بهرهمند شوند.
انگار بعد از آن همه موفقیت که در عرصههای مختلف به دست آوردهایم، حالا مانده همین یک قلم که با به دست آوردن آن میتوانیم سرمان را در بین دیگر کلانشهرهای ایران بالا بگیریم و خودمان را در ردیف شهرهای بزرگ و توسعه یافتهی کشور مطرح کنیم.
اما به نظر میرسد موضوع به این سادگیها نباشد و ما نیاز داریم که کمی بیشتر روی این مساله فکر کنیم. احتمالاً اگر کمی هم با متخصصان و صاحبنظران در این حوزه مشورت بکنیم به جایی بر نمیخورد و چندان متضرر نخواهیم شد!
صرفنظر از امکانسنجی این موضوع که اصولاً بر اساس قوانین جاری کشور، آیا ما هم میتوانیم کلانشهر شویم یا نه؟ و فارغ از این مسئله که اصلاً کلانشهر شدن به نفع ماست یا به ضررمان! و با نادیده گرفتن این ماجرا که حالا حتماً برای کلانشهر شدن باید درخواست کتبی بنویسیم و از وزیر دستور بگیریم یا این فرآیند به صورت خودکار انجام میشود؟ باید خدمت مسئولان عزیز استان عرض کنیم که قاعدتاً برای کلانشهر شدن باید کلانشهر شویم! به عبارت دیگر باید کلانشهر شویم تا کلانشهر شویم!!
اصلاً اجازه بدهید تا با ذکر یک مثال موضوع را توضیح دهم. مثالی که امروز احتمالاً برای خیلی از مردم ملموس باشد و آن هم شیوهی کلانشهر شدن در بازی معروف «کلش آو کلنز است»!
ماجرا از این قرار است که این خارجیهایی که همه چیزشان برعکس است، بازی موبایلی ساختهاند که در آن به هر بازیکن در ابتدا دهکدهای داده میشود با کارگران و منابع محدود. صاحبان این دهکده کمکم منابع و اعتبارات لازم را برای توسعهی اماکن خود به دست میآورند و بهمرور دیوارها و برج و باروها و همچنین معادن و مخازن و ارتش و سایر ملزومات یک دهکده و یا شهر بزرگتر را به دست میآورند.
نکتهی حائز اهمیت در این بازی این است که دهکدههای کوچک با سایر دهکدههای همردیف خود مقایسه میشوند و رقابت میکنند. منطق بازی حکم میکند که آنها هیچوقت به دهکدهای که از خودشان قویتر و بزرگتر است حمله نمیکنند و بر همین اساس، بازی این امکان را به دهکدههای قویتر نمیدهد که به ضعیفترها حمله کنند و یا با آنها رقابت کنند.
اما نکتهی جالبتر دربارهی این بازی این است که بازیکن باید اول زیرساختهای دهکدهاش را تقویت کند و وقتی همهچیزش به سطح یک دهکدهی بزرگتر رسید، دهکدهاش را ارتقاء داده و یک مرحله در بازی پیش ببرد.
در این بازی، بازیکنان ناشی که شوق رشد و پیشرفت سریع دارند بدون توجه به زیرساختها و امکانات و منابع دهکدهی خود، خیلی سریع تالار شهر خود را ارتقاء داده و به این مسئله توجه نمیکنند که با این کار، شهر کوچکشان را در رقابتی نابرابر با شهرهایی قرار میدهند که با تلاش و حوصله، مراتب رشد و توسعه را گذراندهاند و منابع و امکاناتی متناسب با سلحی که در آن قرار دارند به دست آوردهاند.
احتمالاً الآن منظور این جملهی مبهم را که «باید کلانشهر شویم تا کلانشهر شویم» بهتر متوجه میشویم. جملهای منطقی که هم با هر عقل سلیمی جور در میآید و هم با اصول توسعهی علمی که درونزا بودن را جزء اصول اولیه و قطعی خود میداند سازگار است.
خیر آقایان! شهری که چالهچوله مثل آبله خیابانهایش را بیمار کرده است و تنها در آستانهی نوروز با لکهگیری آنهم فقط در مسیر تردد میهمانان عزیز نوروزی، وصلهپینه میشوند، شهری که زیرگذرهایش به جای حل مشکل رفت و آمد، آیینهی دق شدهاند و خودشان چندین مشکل و مسئله ایجاد کردهاند. شهری که یک بزرگراه ندارد تا گرهی از گرههای ترافیکی شهر باز کند، شهری که کمربندی ندارد، پایانه مسافربری ندارد، سیستم حملونقل عمومی کارآمد ندارد، شهری که با یک باران کوچک سیلابی میشود و شیلنگ ماشینهای آتشنشانیاش سوراخ است و... کلانشهر نمیشود.
و اما مهمترین مسئله بحث اشتغال و مهاجرت است، معمولاً یک کلانشهر باید بهواسطهی صنعت و فرصتهای شغلیاش مهاجرپذیر باشد و بهتبع آن شهرکهای مسکونی و صنعتی در اطراف آن شکل بگیرد، حال آنکه خرمآباد نه تنها مهاجرپذیر که نیست که جوانان تحصیلکردهاش به امید پیدا کردن شغلی با سرخوردگی به کلانشهرهای واقعی و حتی شهرهای کوچکتری که اصلاً هم ادعای کلانشهر شدن را هم ندارند مهاجرت میکنند. آخر این چه کلانشهری است که حتی فرصت شغلی برای کارگران روزمزد میادین آن هم وجود ندارد؟
پس خواهشاً به جای اینکه به صرافت بیفتید که خر کریم را نعل کنید و دنبال کلانشهر شدن در پاستور و بهارستان باشید، بیایید به قاعدهی بازی «کلش آوکلنز»، کلانشهر شدن را از کوچه پسکوچههای شهر دنبال کنید.
شیر بی دُم وَ سر و اشکم که دید؟
اینچنین شیری خدا کی آفرید؟
ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس گبر خویش
اسفند کرمالهی