شورای شهر به صدای قشنگ و ساز کوک نیاز ندارد به فریاد رسا و سوز دل نیاز دارد،
هماورد طلبی مداح و نوحهخوان و طنزپرداز و کمدین و نوازنده و خواننده و نظامی و ورزشکار در شورای شهر خرمآباد دیدنی است.
من به همه کاندیداهای شورای شهر حرمت میگذارم و برای شخصیت حقیقی همه آنها ارزش و احترام قائلم و با بیشتر این عزیزان رابطه دوستی دارم اما نمیتوانم شهرم را بهجای عقل به احساس بدهم، برای شهرم دلم بیشتر میسوزد، مردم دیارم را بیش از رفاقت میخواهم، رفاقت با مردم را بیش از رفاقت با دوستان دوست دارم، و البته برای رأی و نظر خودم ارزشی بیش از عاطفه و احساس و رفاقت قائلم، رأی خودم را به عقلانیت و منطق میدهم نه به احساس و عاطفه! جایگاه دوستی من با افراد بعد از قوه انتخابم قرار دارد، نمیتوانم سرنوشت شهرم را به کسی بدهم که نمیتواند از برنامه درآمدزایی برای شهرم چند کلمه حرف بزند! کلید شهرم را به کسی نمیدهم که فقط به خاطر عقب نماندن از دیگران به میدان رقابت انتخابات آمده نه برای خدمت که میگوید من از فلانی کمتر نیستم چون او آمده من هم آمدم! آینده شهرم را که فرزندانم قرار است در آن زندگی کنند به کسی نمیدهم که تخصص او قهرمانی در ورزش بوده، هرچند قهرمانان مایه مباهاتاند اما ما برای مدیریت شهرمان برنامه و جرات و جربزه وجنم میخواهیم نه مدال ورزشی! کسی که بهجای داشتن برنامه، از داشتن طایفه حرف میزند کیست و از مردم چه میخواهد؟ ما برای داشتن شهری زیبا فریادی رسا و مردانه میخواهیم که با شجاعت درد مردم را صدا بزند نه اینکه صدایش قشنگ باشد صدای قشنگ به کار مردم نیاید، صدای قشنگ را با سی دی میشنویم شهر ما به صدای رسا نیاز دارد نه صدای قشنگ! به کسی رأی میدهیم که قلم که از خون شهدا برتر است در دستش باشد که سوز دل را ساز کند نه ساز را کوک! صندلی پارلمان شهرمان را به کسی نمیدهیم که اطلاع ندارد که ریشه همه مشکلات شهرمان ناشی از نداشتن اقتدار است نه اعتبار! چون اگر اقتدار باشد اعتبار هم خواهد آمد، سرنوشت شهرم را به مداح نمیدهم، هرچند مدح اولیا افتخار ماست اما مشکل شهر ما در مداحی و سینهزنی و گریه نیست، شورا جای سینه زدن نیست جای چانه زدن است جای گل افتادن نیست جای گل کاشتن است، کلید شهرمان را به کسی میدهیم که نظم داشته باشد نه نظامی باشد چون شهر ما پادگان نیست، هرکسی را بهر کاری ساختند، آنچنان آفتزده نشدیم که سرنوشت دیارمان را به کسی بسپاریم که تخصصش شوخی و خنده و طنازی است، مدیریت شهر ما به جدیت نیاز دارد وزندگی پر چاله مردم به تعقل نیاز دارد نه تبسم، کار ما از شوخی و طنز و کمدی گذشته وزندگی پرآشوب مردم به کارگردانی نیاز دارد که سناریوی تراژدی و درام دیار ما را داستاننویسی کند، چرخیدن چرخ شهر ما جدیت و مدیریت میخواهد نه طنزپردازی، کسی که نمیداند راه درآمدزایی چیست چه سوغاتی از دیار تخیلاتش برای ما آورده؟ کسی که نمیداند راه وصول عوارض از مردم چیست نماینده شورا شود چه گلی میخواهد در باغ آفتزده شهر ما بکارد؟ کسی که نمیداند ریشه همه بدبختیهای این شهر مدیریت ضعیف و بیبرنامه بودن مدیران است شاید میخواهد از نمد شورا کلاهی برای خویش بدوزد و شاید شنیده که احتمالاً شورا مزه دارد و شاید به بعضیها درگذشته کلاه نمدی رسیده که دوباره به دنبال نمد آمدند و نمیدانند ثروت باباطاهر یک نمدش بود که گفت ((منم و این نمدم، روز حساب جز حساب نمدم حساب دیگر نمدم)) حال بعضیها برای نمد از بیتالمال آمدند و نمیدانند نمدی که خیس شود حملش بسی مشکل است و این نمد از خون ملت خیس است حملش کمرها را خم میکند،
امیر ناصر غلامرضایی
مشاور استاندار لرستان در امور شوراها