آنچه قصد داریم بپردازیم موضوعی است نفرتانگیز، غیرانسانی و متاسفانه فراگیر یعنی «نژادپرستی» که در مقیاسی محدودتر موجب ملیگرایی و قومپرستی میشود.
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ ﴿نحل-4﴾ انسان را از نطفهاى آفريد و آنگاه او ستيزهگرى آشكار است.
ابتدا سری به تعریف نژادپرستی میزنیم:
"نژاد پرستی نوع خاصی از تعصب است که بر مبنای «استدلالات نادرست» و «عمومیت دادنِ» برخی خصوصیات به گروهی از انسانها «به گونهای غیر قابل انعطاف» شکل میگیرد. تعصب به معنای «پیشداوری کردن پیش از روشن شدن حقایق» میباشد؛ هرگاه فردی اجازه دهد عقاید متعصبانهاش مانع از رشد و حرکت دیگری شود تبعیض نژادی رخ داده است و آنان که همهی افراد یک نژاد را از برخی مشاغل خاص، مسکن، حقوق سیاسی، فرصتهای تحصیلی یا تعاملات اجتماعی محروم میکنند «عاملان تبعیض نژادی» هستند.
"نژاد پرستی نوع خاصی از تعصب است که بر مبنای «استدلالات نادرست» و «عمومیت دادنِ» برخی خصوصیات به گروهی از انسانها «به گونهای غیر قابل انعطاف» شکل میگیرد. تعصب به معنای «پیشداوری کردن پیش از روشن شدن حقایق» میباشد؛ هرگاه فردی اجازه دهد عقاید متعصبانهاش مانع از رشد و حرکت دیگری شود تبعیض نژادی رخ داده است و آنان که همهی افراد یک نژاد را از برخی مشاغل خاص، مسکن، حقوق سیاسی، فرصتهای تحصیلی یا تعاملات اجتماعی محروم میکنند «عاملان تبعیض نژادی» هستند.
نژادپرستی احساس «ترس یا نفرتی» است «نابجا» از یک انسان «تنها به دلیل نژاد وی»؛ حتی زمانی که رنگ پوست مطرح نباشد عوامل دیگری چون «زبان، مذهب، ملیّت، تحصیلات، جنسیت یا سن و سال» منجر به بروز تعصبات میگردد."
نژادپرستها با «خودستایی و خودبزرگبینی پیش پا افتادهای» هر آنچه از «ویژگیهای خودشان» را که مایه «تفاوت» (و نه برتری) بین آنها و گروه مورد نفرتشان باشد را «بهترین و برترین مطلق» میدانند و به همین خاطر دچار «احساس کاذب برتری» میشوند. تفاوت مورد اشاره میتواند هر چیزی باشد؛ معمولا یک «تفاوت کلی» را با «استدلالات عمیقاً نادرست» به یک سری «ویژگیهای منفی» «پیوند داده» و سپس آن را به «همهی افرادِ» گروهِ متفاوت با خودشان «تعمیم میدهند». وقتی اینگونه شد، دیگر «همیشه» وقتی اسم «آن تفاوت کلی» به میان بیاید، «آن ویژگی منفی عمومی» (که در حقیقت فقط «یک دروغِ صِرف» یا «حالت اغراقی یک صفت» است و «هرگز» «هیچ دلیل منطقیای» برای «عمومیت داشتن آن» وجود ندارد) به ذهن فرد یا افراد نژادپرست متبادر میشود.
وضعیت کنونی ما
متأسفانه بسیاری از ما بطرز «عمیقا ناآگاهانهای» نژادپرست و قومپرست هستیم. منظور از بکاربردن قید «عمیقاً ناآگاهانه» این است که ما وقتی مرتکب فکر، سخن یا عمل نژادپرستانه یا قومپرستانه میشویم، متوجه نیستیم که این کار ما با «عقایدمان» بشدّت در تضاد است و این خود به این دلیل است که «دقیقاً نمیدانیم که به چه اعتقاد داریم»؛ این ناآگاهی ناشی از عدم مطالعهی بسیاری از ما در منابع دینی است که به بهانههای نه چندان قابل قبولی همچون مشغلههای زندگی روزمره اتفاق میافتد.
باید قبول کنیم که «انسان، "بودن" نیست؛ بلکه "شدن" است»، بدین معنی که ما «انسان» (با آن همه ویژگی برتر نسبت به سایر حیوانات) به دنیا نمیآییم بلکه بهعنوان «آدم» - یعنی موجودی خام که «پتانسیل» تبدیلشدن به «پستترین حیوان و حتی پستتر» یا «متعالیترینِ مخلوقات» را دارد - وارد این دنیا میشویم.
آنچه برای انسان شدن لازم است عبارت است از «کسب» فضایل اخلاقی و «دوری» از رذایل اخلاقی؛ پُر واضح است که اسلام بهعنوان کاملترین دین، راه و شیوهی انجام این مهم را به روشنی تبیین نموده است و این همان حوزهای است که باید در آن به مطالعه و تفکر و تعمق بپردازیم؛ چرا که مسلمان بودن با همین مسائل است که معنی پیدا میکند.
اسلام و ناسیونالیسم
ملیگرایی، ملتباوری، یا ناسیونالیسم (Nationalism) نوعی آگاهی جمعی است، یعنی آگاهی به تعلق به ملت که آنرا «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی، اغلب پدیدآورندهی حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی، اخلاقی و به طور کلی فرهنگ) است و گاه موجب «بزرگداشت مبالغهآمیز از آنها» و «اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتها» میشود.
اگر به مفهوم ناسیونالیسم يك نظر سطحى افکنیم درخواهیم یافت كه اسلام و ناسیونالیسم از لحاظ «مقاصد و اهداف»، «متضاد» هماند. اسلام به همهی انسانها يك نظام عدل و تقوى مبنى بر پایههای «اعتقادى و اخلاقى» را تقديم نموده و همه را بهسوی آن دعوت ميکند. پس آنانی که اسلام را ميپذيرند با «حقوق مساوى» در دائره اّن بسر ميبرند و در معاشرت آن، در انجام فرايض، حقوق و خلاصه در «همه امور»، بين پيرواناش هیچ جایی برای تبعيضات «طبقاتى»، «جغرافيايى»، «نسلى» و «ملى» نميباشد. وسعت نظر اّن يك «حكومت جهانى» است كه در اّن همهی «زنجيرهاى تعصبات ملى و نسلى» در هم «شكسته ميشود» و تمام انسانها تحت يك نظام سياسى و متمدن «توأم با زمينهها و شرايط مساوى پيشرفت و حقوق مساوى» سهيم شوند و «تعاون دوستانه» جانشين «مقابله مخالفانه» شود تا مردم بتوانند به خاطر «سعادت مادى» و «ارتقاى معنوى» باهم دست تعاون دهند.
برعكس، ناسیونالیسم انسانها را بنا بر ویژگی ملىشان تفكيك میکند. مفهوم خاص ناسیونالیسم ميرساند كه ناسيوناليستهاى هر ملت، مليتش را بر تمام مليتهاى ديگر ترجيح ميدهد. تقاضاى ناسیونالیسم اين است كه او با در نظر داشتن جنبههای تمدنى، اقتصادى، سياسى و قانونى، بين «قوم و غير قوم» فرق بگذارد. منافع «قومش» را بيش از پيش حفظ كند، به خاطر «مفاد قبيلهاى» ديوارهاى امتيازات اقتصادى را اعمار كند، از «روايات تاريخى» و «تعصبات کورکورانه روايتىاي» كه مليتش بر اّن متكى است حفاظت شديد به عمل آوَرَد و جذبات «تفاخر قومى»اش را پرورش دهد. وى مردم سایر مليت ها را در «هيچ يك از شعب زندگى» طبق اصول مساوات شريك خود نميسازد. جائيكه ملت او در مقابله با ديگران از فوايد و منافع بيشتر بهرهمند ميشود يا بتواند بشود، اّنگاه «قلب او از حيث عدالت و انصاف نابينا خواهد شده» و وسعت نظر او از حكومت جهانى به حكومت ملى نزول مییابد.
غرور ملی
این وطن مصر و عراق و شــام نیست این وطن جایی است کو را نام نیست
در این بیت از مولانا، وطن جایی است که او را نامی نیست؛ وطن و جایگاه «انسان واقعی» بینام و نشان است، چون دارای تعیّنات و حدود نیست. ذاتی است که خود را در «صُوَر گذرا و موقتی» نشان میدهد، موصوفی است که لباس نوی تکوین در قالب صفتها را بر تن دارد. وطن یک انسان خردمند، معرفتشناس و دانا در بینامی است، در مکانی که هیچچیز جز تجلی عشقِ بیحصار از آن بر نمیتابد. آرتورر شوپنهاور فیلسوف آلمانی، به زیبایی ملیگرایی مبتذل را توضیح داده است:
«مبتذلترین نوع غرور، غرور ملّی است، زیرا کسی که به ملیّت خود افتخار میکند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد، وگرنه به چیزی متوسل نمیشد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است. برعکس، «کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد»، کمبودها و خطاهای ملّت خود را واضحتر از دیگران میبیند، زیرا مدام با اینها برخورد میکند؛ اما هر «نادانِ فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد»، به مثابهی «آخرین دستاویز» به ملّتی متوسل میشود که خود جزیی از آن است. چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملّتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند. به هر حال «شخصیّت، بسیار مهمتر از ملّیت است» و سزاوار است که هزار بار بیشتر مورد توجه قرار گیرد.»
نتیجهگیری
بنیآدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ- حجرات 13. (ای مردم، ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است)
خلاصه اینکه، چه از منظر دینی و چه از دیدگاه انسانی، نژادپرستی، قومپرستی و ملیگرایی به هر صورت و شیوهای تفکر مذموم و ناپسندی است که لازم است پیکرهی بشریت و اجتماعات بشری از لوث وجود آن پاک شود؛ و این امر ممکن نیست مگر با شناخت «خود» و «جایگاه خود در هستی». آدم اگر حقارت خود را در مقابل هستی بیکران در نظر بگیرد، فرصت کوتاهِ ماندنش در این دنیا را به خاطر آورد و محدوده دید خود را «اندکی» از جلوی پای خود فراتر ببرد، آنگاه به خود اجازه نخواهد داد به هیچ یک از اشکال نژادپرستی پایبند باشد؛ و در این حالت است که توانسته است «گامی کوچک» (اما بشدت ضروری) به سمت «انسانیت» بردارد.
شایسته است که آدمی، در عین حال که به آنچه «جبر جغرافیایی» از نژاد و زبان و پوشش و سایر «ویژگیهای فرهنگی» به «دیگران» داده است احترام میگذارد؛ به زمینهها و ویژگیهای خوب و بدی که به خود وی داده است هم واقف باشد و «در ورای همه اینها» به دنبال «انسان شدن و ماندن» باشد. در «همه جای دنیا و در همهی زمانها»، «شرایط لازم و کافی» برای «اصلاح خود و گام برداشتن در جهت تعالی» وجود داشته و دارد و انسانیت و فضیلت انسانی «بستگی به فرد دارد نه جامعه و قوم و نژاد و کشور».
امید است که بتوانیم «طی عمر کوتاهمان به جایی برسیم که مرزهای انسانیت را هر چند از فرسنگها دورتر دیده و آنگاه این دار فانی را بدرود بگوییم!»
دکتر پرویز محمدیقلایی
دکتر پرویز محمدیقلایی
دیدگاهها
فکر میکنم بهتر است اینطور نگاه کنید:
لُردوستی خوب است و لُرپرستی بد و اشتباه!
منظور این نیست که بی غیرت باشیم و هیچ چیز قوم مان برایمان مهم نباشد، منظور این است که در عین حفظ فرهنگ و ارزشهای قومی، به دیگر اقوام و نژادها هم بعنوان همنوعانمان احترام بگذاریم و در عین حال که همه در نزد خدا مساوی اند، ما بی جهت قوم مان را سرتر از بقیه ندانیم.
همه فرزندان خدا و مساوی هستیم ولی با فرهنگها و ظواهر زندگی گوناگون.
بزرگوار اتفاقا همین قوم گرایی و تعصبات طایفه ایی است که باعث شده 80 سال حقمون خورده شود .وقتی مردم در اینجا به لیست و طایفه رای میدن نبایستی انتظار شق القمر داشته باشیم .