فرهاد احمدیان شینه معلول لرستانی که ۲۷ آبان ماه برای پیاده‌روی اربعین عازم کربلا شد پس از گذشت ۳۱ روز تاکنون به منزل بازنگشته است.
اربعین برای عاشقان حسینی شور و شوق دیگری داشت، حضور بی‌نظیر زائران از سرتاسر گیتی صحنه‌ای غیرقابل‌تصور به نمایش گذاشته بود به‌طوری‌که چند روز مانده به اربعین حسینی ازدحام جمعیتی که با پای پیاده راهی کربلا می‌شدند خارج از حد تصور بود و حضور میلیونی مردم چشم‌ها را خیره می‌کرد و عشق امام حسین (ع) فقیر و غنی، پیر و جوان، زن و مرد‌، همه و همه را به سمت خود می‌کشاند.
اربعین امسال مرز عراق به روی زائران حسینی گشوده شد تا عاشقان سرور و سالار شهیدان خود را به حرم امن الهی برسانند و در کنار هم فریاد «لبیک یا حسین» سر دهند. عاشقان امام حسین (ع) از هر طرف خود را به کاروان‌ها می‌رساندند و یا در قالب گروه‌های چندنفره راهی کربلا می‌شدند تا ارادتشان را به امام مظلوم خود نشان دهند.
 
شور و شوق وصف‌نشدنی عاشقان اباعبدالله الحسین (ع)
شوق دیدار و تجسم حضور در سرزمین بهشتیان بین‌الحرمین ضربان قلب تن خاکی را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و عاشقان صدای تپش قلب خود را روی موج ارادت تنظیم می‌کردند و هیچ مانعی نمی‌توانست سد راه این‌همه شور و شوق وصف‌نشدنی برای رسیدن به مقصد باشد.
سه روز قبل از اربعین حسینی قرعه به نام فرهاد احمدیان شینه جوان 32 ساله خرم‌آبادی افتاد، بی‌تابی و عشق او به سرور و سالار شهیدان سبب شد معلولیت و ناتوانی خود را درراه رفتن نادیده گرفته و دل خود را به دست بگیرد و پابه‌پای عاشقان حسینی خود را به کربلای معلی برساند.


 
31 روز گذشت و زائر کربلا هنوز برنگشته است
اما این رفتن تاکنون بازگشتی نداشته است و پس از گذشت 31 روز هنوز خبری از آمدن این زائر نیست و خانواده‌اش در دلهره و نگرانی به سر می‌برند و چشمان معصومه و ستایش هرلحظه به در دوخته‌شده تا پدر از راه برسد.
 با شنیدن خبر مفقود شدن فرهاد احمدیان شینه برای جویا شدن از حال‌وروز خانواده‌اش و توضیحاتی در مورد رفتن وی به کربلا به منزلشان رفتیم که با گشوده شدن درب با معصومه 10 ساله فرزند بزرگ وی مواجه شدیم که دلهره و نگرانی را می‌شد از چشمانش احساس کرد.
 
چشم‌انتظاری فرزندان برای آمدن پدر
معصومه که مانند پدرش به معلولیت دچار شده و نمی‌تواند به‌خوبی راه برود با دیدن ما خودش را در اتاق حبس کرد احساس می‌شد هر بار که زنگ منزلشان به صدا درمی‌آید او به امید آمدن پدر درب را باز می‌کند ولی با نیامدن پدرش گوشه‌نشین شده و تمایل به صحبت کردن باکسی را ندارد.
با همسر فرهاد احمدیان شینه به گفت‌وگو نشستیم که از راهی شدن همسرش به پیاده‌روی اربعین می‌گفت و با هر بار آمدن نام فرهاد معصومه در اتاق را تا نیمه‌باز می‌کرد تا سخنان ما را بهتر بشنود.
خانم خردمند از شور و اشتیاق همسرش به رفتن کربلا می‌گوید: فرهاد آرزوی زیارت امام حسین (ع) را داشت و از روزی که مردم به پیاده‌روی اربعین می‌رفتند آرام و قرار نداشت و هرلحظه می‌گفت من هم باید به کربلا بروم اما او از ناحیه پا معلولیت دارد و توانایی پیاده‌روی را نداشت.
 
آرزوی یک معلول برای زیارت امام حسین (ع)
وی می‌گوید بیماری همسرم ارثی است و چند نفر از اعضای خانواده‌اش نیز به این بیماری مبتلا هستند که باگذشت زمان این بیماری شدت پیدا می‌کند به‌طوری‌که به سن 30 یا 40 سالگی می‌رسند دیگر توانایی راه رفتن ندارند یا راه رفتنشان خیلی سخت می‌شود و چون در وضعیت مالی ضعیفی قرار دارند برای درمان اقدامی نکرده‌اند.
خانم خردمند از حال و هوای همسرش در ایام اربعین می‌گفت: عشق به امام حسین (ع) دلش را هوایی کربلا کرده بود و هر کاری کردیم نتوانستیم مانع رفتنش شویم؛ تا می‌گفتیم توانایی راه رفتن نداری و نمی‌توانی به کربلا بروی شروع به گریه می‌کرد و با اصرار می‌گفت من کربلا می‌خواهم؛ روز و شب نوحه می‌خواهند و سینه می‌زد اشتیاق او برای رفتن به کربلا به حدی بود که راضی شدیم باوجود وضعیتی که دارد به کربلا برود.
فرهاد در این مدت فقط به فکر رفتن بود و چون معلولیت داشت و سربازی نکرده بود نمی‌توانست گذرنامه بگیرد ولی یک روز بی‌خبر از ما به منزل پدرش در دلفان رفته بود تا از برادرش درخواست کند گذرنامه بگیرد تا فرهاد با گذرنامه برادرش به کربلا برود.
 
شوق و اشتیاق زائر کربلا
بیست و هفتم آبان ماه فرهاد با گذرنامه برادرش به سفر کربلا رفت که سه روز در مرز بود و بعد از سه روز یک فرد ناشناس تماس گرفت و گفت کمک کرده تا او از مرز خارج شود که پس از گذشت چند ساعت فرهاد تماس گرفت و گفت کربلا هستم.
بعدازآن دیگر تماس نگرفت و هیچ خبری از او نشد والان 31 روز از رفتنش به کربلا می‌گذرد اما هنوز برنگشته است و نمی‌دانیم برای پیدا شدنش باید به کجا برویم فقط یک‌بار به حج و زیارت مراجعه کردیم که یک عکس از فرهاد را نگه داشت تا برای پیدا شدنش اقدام کنند ولی تاکنون هیچ خبری نشده است.
وی از پیگیری‌هایی که برای پیدا شدن همسرش داشته‌اند می‌گوید: چند روز پیش دایی و یکی از اقوام فرهاد به عراق رفتند تا شاید بتوانند خبری از وی به دست بیاورند ولی هیچ خبری از او نبود و برگشتند، فرهاد تلفن ندارد که تماس بگیرد فقط شماره تلفن منزل و 150 هزار تومان پول به همراه داشت.
خانم خردمند از سختی‌های زندگی‌اش در نبود همسرش گفت: معصومه دختر بزرگم 10 ساله است که بیماری پدرش را دارد و راه رفتنش سخت شده و ترک تحصیل‌کرده، پسرم امیرعباس هفت‌ساله است و ستایش فرزند سومم سه سال دارد که خیلی بهانه پدرش را می‌گیرد.
 
بهانه‌های ستایش از فراق پدر
وی عنوان می‌کند: ستایش خیلی بی‌قراری می‌کند از خواب که بیدار می‌شود بهانه پدر را می‌گیرد، گریه می‌کند پدرم می‌آید باید اسفند درست کنید به حدی گریه می‌کند که همه‌مان را عاصی کرده و مجبوریم اسفند درست کنیم تاکمی آرام شود.
همسر احمدیان شینه بیان می‌کند: هفته گذشته به‌ناچار پیش کسی رفتیم که فال می‌گیرد گفت دو روز دیگر فرهاد می‌آید معصومه خیلی ذوق‌زده شد رفت و از همسایه‌مان برای سبزه گندم گرفت، ریسه خرید تا به گردن پدرش بیندازد و مقداری پول جمع کرد تا پرچم خوش‌آمد گویی برای پدرش آماده کند.
وی به ناتوانی همسرش برای کار کردن اشاره می‌کند و می‌گوید: فرهاد برای تأمین مخارج زندگی در بازار نایلون می‌فروخت که روزی پنج یا شش هزار تومان بیشتر درآمد نداشت وزندگی‌مان را به‌سختی می‌چرخاندیم الآن که رفته هیچ درآمدی نداریم و مجبورم از مغازه‌هایی که آشنا هستند چیزی برای خوردن بچه‌ها تهیه کنم تا گرسنه نمانند.
خانم خردمند می‌افزاید: در این منزل اجاره‌ای 60 متری سه خانواده زندگی می‌کنیم که تنها سه اتاق دارد و هر خانواده در یک اتاق زندگی می‌کند؛ هفت سال است که پرونده تحت پوشش همسرم را به بهزیستی داده‌ایم ولی در این هفت سال فقط گفته‌اند باید پشت نوبت بمانید درحالی‌که همسر و فرزندم معلولیت دارند و ممکن است پسر و دخترم دومم نیز باگذشت زمان به این بیماری دچار شوند.
فرهاد احمدیان 31 روز است که به پیاده‌روی اربعین رفته ولی هنوز به منزل برنگشته که از مسئولان درخواست می‌شود برای پیدا شدن وی اقدام کنند تا شاید پایانی بر دل‌نگرانی این خانواده و چشم‌انتظاری فرزندانش باشد.
 
فاطمه بیرانوند/ تسنیم