معمولاً در جوامع مختلف هر کسی نمیتواند در رأس مدیریت یک مجموعه قرار بگیرد؛ یعنی لازم است علاوه بر طی مدارج علمی و دانشگاهی، در یک ساختار به تجربهی لازم نائل آيد تا آرام آرام آمادهی پذیرش مدیریت آن ساختار و مجموعه شود.
در كشور ما نيز از ديرباز ملاكهاي متعددي براي انتخاب مديران وجود داشت. پس از پيروزي انقلاب، این فرایند تقريباً شرط انقلابی بودن، تعیینکنندهترین معیار شد و البته طبیعی و قابل پیشبینی بود، چون به هر حال اولین معنای انقلاب، "دگرگونی" و "از این رو به آن رو شدن" است.
البته هر چه از انقلاب فاصله گرفتهایم، معیارهای دیگری افزوده شده که در همان راستا قرار میگیرند و البته انقلابی بودن تعریف خاص خودش را پیدا کرده و دارای جزییات مشخصی شده که در برهههایی استفاده سلیقهای از این چارچوبها به اوج رسیده است.
در زمان دولتهای نهم و دهم احمدینژاد، بیشترین ساختارشکنی در این حوزه صورت گرفت و معمولاً هر کس در رکاب او و دولتاش قرار میگرفت صاحب پست و منصب میشد و فاکتور دیگری مد نظر نبود. کما این که یک جوان فاقد تجربه، مدیر یک ساختار بزرگ و پیچیده میشد و تازه بر طبل استفاده از جوانان و لزوم اعتماد به آنها هم میکوبیدند تا دهان منتقدین بسته شود. البته حجم سوءاستفادهها و قانونگریزیها در این دوران 8 ساله را همگی به چشم خود دیدیم.
چنین رویکردی باعث گردید بسياري به راههای میانبُر فکر کنند و بخواهند یک شبه راه صد ساله را طی کنند و به این نتیجه رسیدند که با کمی درایت میتوانند زودتر از فرایند طبیعی و تخصصی، به آنچه میخواهند نائل شوند. حالا حرف این است که: وقتی "فلانی" میتواند، من چرا نباید؟!
البته آنچه باعث مصممتر شدن این افراد برای رسیدن به پست و منصب میشود این است که معمولاً کسي را بابت عملکرد ضعیفاش بازخواست و توبیخ نمیکنند و در یک کلام الزامی به پاسخگویی در این سیستم سلیقهای نیست و در سختترین شرایط، یک مدیر از جایی به جای دیگر منتقل میشود. لازم نیست اشاره کنیم که حقوق و مزایای مدیران در خط سیر تازهای تعریف میشود که وسوسهکننده است!
از طرف دیگر آنچه دشوار است، برداشتن اولین گام (مدیر شدن) است، چون بعد از تجربهی این کار، شما در بستری قرار میگیرید که دارای تجربه و سابقهی مدیریت هستید و در ساختارهای مختلف و بعضاً در ردههای بالاتر به کار گرفته خواهید شد.
واقعیت تلخ دیگری که میتواند یکی از عوامل اصلی گرایش به خدمت در لباس مدیریت و مسئولیت باشد، عدم ثبات اقتصادی جامعه است. به عبارت ديگر هیچ کس نمیداند فردا از نظر اقتصادي چه پیش میآید و همین نگرانی از آیندهی نامعلوم باعث میشود آدمها دست به هر کاری بزنند تا خیالشان از بابت این آیندهی مبهم و غیرقابل پیشبینی کمی راحت باشد.
طبیعی است که در چنين شرايطي، سایر اقشار جامعه هم چنین نگرانیهایی داشته باشند و تلاش کنند برای خودشان حاشیهی امنی دست و پا کنند. آنها از طرفی میبینند که در ردههای مسئولیتی، اكثر مدیران عملکرد مثبت و امیدوارکنندهای ندارند و همین در کنار نامشخص بودن اوضاع فردا باعث میشود به این نتیجه برسند که هر کس به فکر خودش است و آنها هم اگر دیر بجنبند ممکن است کلاهشان پسِ معرکه باشد. همین دیدگاه کافی است که هرج و مرج شده و در برخي عرصههاي اجتماعي سنگ روی سنگ بند نشود.
کرمرضا تاجمهر
کرمرضا تاجمهر
دیدگاهها
حسن باقری های زیادی تو ایران در زمینه های مختلف وجود دارن اما به دلیل همان مدیران که همه چیز رو برا خودشون میخوان و با اومدن هر رئیس جمهوررنگ عوض میکنن ؛ فرصت شکوفایی نمیابن.
بله مدیران مسن باید بازنشسته بشن و در صورت تمایل به عنوان مشاور ازشون استفاده کرد
هدف امام و رهبری پیشرفت کشور در تمام زمینه هاست . وقتی رهبر از جوان بیکار به خاطر دست خالی رفتن به خانه معذرت میخواد اون مدیران نالایق و کم کاری که مسبب این امر شدن باید از خجالت بمیرن
مدیری ؛ مدیره که جامعه رو خانواده خودش بدونه