یافته، اولین پایگاه خبری دارای مجوز در لرستان

آیا پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیده است؟ در چه تاریخی؟
پاسخ این دو پرسش را در قالب نکات زیر تقدیم می‌کنم :
نکاتی در باره رحلت پیامبر اکرم (ص)
نکته اول            
برخی از اهل‌ سنت بیماری ذات الجنب(سینه ­پهلو) و یا تب شدید را علت رحلت پیامبر اکرم(ص) دانسته‌اند؛ بعضی دیگر فقط نوشته‌اند مریض شد و فوت کرد؛ اما علت مریضی چه بوده است روایات متعددی وجود دارد.
برخی مریض شدن او را ناشی از سحر یهود می‌‌دانند و ابن سعد بیشترین روایات را در این باره نقل کرده است.
گروهی از علمای اهل سنت تاثیر سحر را بر پیامبر پذیرفته‌اند.اما شیعه و معتزله مسحور شدن پیامبر را قبول ندارند .
شیخ طوسی فرموده‌اند قصه گویان نادان سحر شدن پیامبر را روایت کرده‌اند. کسی که سحر شود عقلش را از دست می‌دهد و خداوند در آیات هشتم و نهم سوره فرقان مسحور شدن پیامبر را رد کرده است.
فخر رازی از علمای اهل‌سنت می‌گوید خداوند در مورد دین و عقل رسول خدا (ص) از او محافظت می‌کند اما این که به واسطه سحر بیماریی در بدن پیامبر ایجاد شود بعید نیست.
اکثر اهل سنت معتقدند شهادت پیامبر(ص) به‌واسطه غذای مسموم زنی یهودی به نام زينب دختر حارث بوده است؛ بخاری از عایشه نقل کرده است: «رسول خدا(ص) در مرضی که با آن مرض از دنیا رفت می‌فرمود: ای عایشه ! دائماً درد غذایی که در خیبر خوردم را احساس می‌کنم و حال وقت آن است که رگ قلبم از آن سمّ قطع شود».
بیهقی نیز از عبدالله بن مسعود نقل کرده است: «ا گر 9 بار قسم بخورم که رسول خدا (ص) کشته شده، برای من بهتر است از این که یک بار قسم بخورم که او کشته نشده است و این به خاطر آن است که خداوند او را نبی گردانید و شهید کرد».
 
نکته دوم
احدی از علمای شیعه نگفته است، حضرت پیامبر(ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. بلکه مشهور و معروف در میان علمای شیعه نیز شهادت آن حضرت است. علمای بزرگی چون شیخ مفید، شیخ طوسی، مرحوم مجلسی، علامه حلی و مرحوم اردبیلی بر این باورند که آن حضرت در سن 63سالگی مسموم و به شهادت رسیده است.
دو دلیل شیعه بر شهادت آن حضرت :
1-رسول خدا (ص) فرمودند: «ما من نبیٍّ أو وصیٍّ إلا شهیدٌ»، «هیچ نبی و یا وصی نیست مگر این که شهید می‌شود .
2-سلیم بن قیس هلالی از عبدالله بن جعفر نقل می‌کند که رسول خدا (ص) خطبه ای خواندند و فرمودند: «ای مردم! زمانی که من شهید شوم، علی أولی به نفس شماست، و زمانی که علی به شهادت برسد، فرزندم حسن أولی به نفس مؤمنین است و وقتی فرزندم حسن به شهادت برسد، فرزندم حسین أولی به نفس مؤمنین است و زمانی که فرزندم حسین به شهادت برسد،فرزندم علی بن حسین أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر به دست مؤمنین نیست.
 سپس رو کردند به علی (ع) و فرمودند:
یا علی! تو او را درک خواهی کرد پس سلام مرا به او برسان و زمانی‌که او به شهادت برسد، فرزندش محمد أولی به نفس مؤمنین است و تو یا حسین! او را به زودی درک خواهی کرد، پس سلام مرا به او برسان.
سپس بعد از محمد مردانی هستند یکی بعد از دیگری و با وجود ایشان امر در اختیار مؤمنین نخواهد بود و این فرمایش را سه مرتبه تکرار کردند و فرمودند: هیچ کدام از ایشان نیست مگر این که أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر در دست مؤمنین نیست، همه ایشان هدایت‌گر و هدایت شده‌اند، نُه نفر از فرزندان حسین. پس علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) ایستاد و در حالی‌که گریه می‌کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می‌شوی؟!
حضرت فرمود: بله، به وسیله سمّ به شهادت می‌رسم و تو با شمشیر کشته می‌شوی و محاسنت از خون سرت خضاب می‌شود و فرزندم حسن نیز با سمّ کشته می‌شود! و فرزندم حسین با شمشیر کشته می‌شود، او را ظالم پسر ظالم! ...منافق پسر منافق می‌کشد».
 
نکته سوم:
هر چند اکثریت شیعه و اهل تسنن معتقدند خاتم رسولان الهی بر اثر مسمومیت به شهادت رسیده است ولی در این که چه کسی او را مسموم کرده است اختلاف دارند.
اهل سنت غذای مسموم یهود را علت شهادت ذکر کرده‌اند ولی از علمای شیعه  اقوال متفاوتی نقل شده است.
مرحوم مجلسی در بحار از اعتقادات مرحوم صدوق نقل کرده است که اعتقاد ما این است آن حضرت در غزوه خیبر مسموم گردید و رحلت کرد.
 آیت‌الله سبحانی نیز در فروغ ابدیت رحلت پیامبر را به غذای مسموم یهود نسبت داده است.
مرحوم علامه حلي در كتاب المنتهي مي‌نويسد : اما اين‌كه چه كسي و در چه زماني آن حضرت را سمّ داده است، همانند بسيار ديگر از زواياي زندگي آن حضرت براي ما روشن نيست .
برخي از اخبار و نقل‌ها نيز حكايت از آن دارند كه پيامبر گرامي اسلام توسط منافقين مسموم و به شهادت رسيدند.
مرحوم مجلسی درجلد چهارم حیات‌القلوب در باب64 نوشته­ اند غذای مسموم باعث رحلت رسول‌الله(ص) شده است و برخی از نویسندگان می‌گویند هرچند آن حضرت مسموم و  به شهادت رسیده است ولی  به ادله‌ی زیر غذای آن زن یهودیه نمی‌تواند علت شهادت آن حضرت باشد :
 
دلیل اول‌:
جریان سم دادن زن یهودیه به پیامبر(ص) مربوط به اوایل سال هفتم هجری است و شهادت او در سال یازدهم هجری بوده است.
تأثیر سمّ معمولاً تا 4 سال باقی نمی‌ماند و اگر هم باقی بماند باید آثار آن در طول 4 سال به تدریج آشکار می‌شد و حال آن که پیامبر از فتح خیبر تا چند روز قبل از شهادت هیچ علامتی از مسمومیت و بیماری نداشتند .
دلیل دوم:
آن زن گفت اگر محمد(ص)پیامبر باشد باید علم غیب داشته باشد و از این غذای سمی نخورد.
با این وصف اگر ما بپذیریم رسول الله(ص)از آن غذا خورده است موجب طعن در نبوت و تکذیب رسالت او خواهد بود. علاوه بر این  بعضی روایات که از مصادر مهم عامه نقل شده است،گویای این نکته است که خداوند پیامبر(ص)را آگاه کرد و اصلاً از آن غذای مسموم نخوردند. البته این دلیل  شاید قابل خدشه باشد؛ زیرا اگر چه پيامبر(ص) اولين لقمه را بيرون انداخت ولي آن زهر خطرناك با آب دهان پيامبر(ص) مخلوط شد و روي دستگاه هاي بدن آن حضرت اثر خود را گذاشت.
 دلیل سوم:
اگر غذای مسموم یهود علت رحلت پیامبر(ص) بود، باید پیامبر بعد از مسمومیت از دنیا می‌رفت، همان گونه که «بشر بن براء» که از همان غذا خورده بود، فوت کرد.
دلیل چهارم:
چگونه بپذیریم آن حضرت بدون این که تحقیق کند از طعام زنی که برادر و شوهرش به دست او کشته شده بودند استفاده کرده است؟! ذبیحه کافر نیز مساله‌ای دیگر است که باید تامل کرد که آیا آن روز تحریم شده بود یا نه؟
دلیل پنجم:
روایاتی که از اهل‌تسنن در مورد مسموم شدن پیامبر(ص) رسیده است دارای تناقض هستند، بعضی می‌گویند: پیامبر(ص) فرمود: «دست نگه دارید این غذا مسموم است.» و برخی می‌گویند: «گوسفند بریان به سخن در آمد و گفت: «من مسموم هستم».
 بعضی روایات می گویند: بعد از آن که پیامبر لقمه‌ای در دهان گذاشت، گوسفند بریان به سخن درآمد و گفت: «من مسموم هستم».  در بعضی روایات آمده است: «پیامبر قبل از این که از آن غذا تناول کنند، فرمودند: این غذا مسموم است. از مجموع آنچه بيان شد روشن شد كه رحلت  پيامبر اكرم (ص) به وسيله سم بوده است.
اما این که غذای مسموم یهود بوده است یا منافقین جای تردید دارد و حق اين است كه كلمه شهادت به كار گرفته شود.
 
نکته چهارم:
اکثریت اهل تسنن روز 12 ربیع الاول سال 11 هجری قمری و اکثریت شیعه، روز دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری، را روز رحلت پیامبر ذکر کرده‌اند.
هرچند مشهور علمای شیعه 28صفر را روز شهادت آن حضرت می‌دانند ولی برخی از پژوهشگران می‌گویند شیخ مفید و شیخ طوسی نخستین کسانی بوده‌اند(بدون این که سندی را برای نظریه خویش ذکر کنند) شهادت پیامبر(ص) را در 28 صفر ذکر کرده‌‌اند و سپس عموم عالمان شيعه از آن دو بزرگوار تبعيت كرده‌اند.
 قبل از شيخ مفيد و طوسى نیز، نه تنها كسى 28 صفر را روز رحلت ذکر نکرده است، بلكه حسن بن موسى نوبختى كه از بزرگان قدماى شيعه است رحلت پيامبر(ص) را در ماه ربيع‌الاول ذكر كرده است. كلينى و محمدبن جريربن رستم طبرى نیز، روز وفات پيامبر(ص) را دوازدهم ربيع‌الاول دانسته‌اند.
شيخ عباس قمى نيز به نقل از كشف الغمه از امام باقر(ع) روايتى نقل مى‌كند كه روز وفات پيامبر(ص) دوم ربيع الاول است. اما وى پس از نقل اين روايت به دليل موافق بودن آن با نظر اهل سنت, آن را حمل بر تقيه کرده است.
مهم‌تر از همه اين كه نظریه 28 صفر با مبناى شيعه سازگارى ندارد, زيرا روز غدير خم, يعنى هيجدهم ذىحجه را  چه جمعه بدانيم يا پنج‌شنبه در هر دو صورت 28 صفر هرگز در روز ((دوشنبه)) واقع نمى‌شود زيرا اگر روز غدير خم جمعه باشد با در نظر گرفتن ناقص يا كامل بودن ماه ها 28 صفر در روز چهارشنبه يا پنج‌شنبه يا جمعه واقع مى‌شود و اگر روز واقعه غديرخم را پنج‌شنبه بدانيم در اين صورت 28 صفر در روز سه‌شنبه يا چهارشنبه يا پنج‌شنبه قرار مى‌گيرد و هرگز در روز دوشنبه واقع نخواهد شد.
از این‌رو گفته شده است به نظر می‌رسد تاريخ رحلت پيامبر(ص) دوم ربيع الاول بوده است.

نکته پنجم:
حتی اگر گفته شود خاتم رسولان، به شهادت نرسیده است، ازجایگاه ارزشمند و والای رسول‌الله(ص) نسبت به شهدا کاسته نمی‌شود چون مقام پیامبر(ص)، بسیار بالاتر و برتر از شهدای دیگر است؛ زیرا خداوند در قرآن کریم، اولاً: جایگاه پیامبران را بالاتر از شهداء بیان کرده است (و مَنْ یُطِعِ‌اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً
 ثانیاً:شهیدان به دلیل این که در راه خدا و با پیروی از رسول او جان خود را از دست داده اند. نزد خداوند قرب و منزلت کسب می‌کنند؛ بدیهی است که اگر خداوند، شهدا را به دلیل پیروی از پیامبران، شایسته رحمت و ثواب بی نهایت بداند، باید خود پیامبران از مقامی بسیار والاتر و برتر برخوردار باشند.
 -----------------------------------------
پي‌نويس:
 ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 10، ص 266، کتاب‌خانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق
السیرة النبویه، ابن کثیر الدمشقی، ج 4، ص 449؛ مسند أحمد بن حنبل ج 1، ص 408؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج 10، ص 109؛ مصنف، صنعانی، ج 5؛ ص 268.
المقنعه، شیخ مفید، ص 456. تهذیب الاحکام ، ج 6، ص 1.. بحارالانوار، ج 22، ص 514. منتهی المطلب، ج 2، ص 887.32. جامع الروات، اردبیلی، ج 2 ص 463
تهذيب الأحكام - الشيخ الطوسي - ج 6 - ص 2
موسى النوبختى, فرق الشيعه, تحقيق محمدصادق آل بحرالعلوم (نجف, مكتبه المرتضويه الحيدريه, 1355ه' ص 2.
شيخ عباسى قمى, منتهى الامال (ايران, انتشارات مهتاب, 1377ش) ج 1, ص 129.
بصائر الدرجات ، ص 148 بحارالانوار، ج 17، ص 405
اسرار آل محمد (ص)،سلیم بن قیس ص 362؛ بحارالانوار، ج 33، ص 266.
منتهى المطلب (ط.ق) - العلامة الحلي - ج 2 - ص 887
( نساء، 69)؛ ر. ک: ترجمه المیزان، ج ‏4، ص 652؛ تفسیر نمونه، ج ‏3، ص 460.
سید محمدصادق محمدی‌وفايي
 


سید ‌محمد‌صادق  محمدی‌وفایی
 





نوشتن دیدگاه

تذكر: نظرات حاوي توهين يا افترا به ديگران، مطابق قوانين مطبوعات منتشر نمي‌شوند

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

بازگشت به بالا