در طی دهه اخیر نظریه‌پردازان و صاحب‌نظران در باب هوش و یادگیري به این نتیجه رسیدند که علاوه بر دو هوش کلی و هوش هیجانی، جنبه دیگري از هوش نیز وجود دارد که کاملاً منحصر به انسان می‌باشد.
در واقع امروزه گفته می‌شود که EQ ,IQ  پاسخگوي همه چیز نبوده بلکه انسان به عامل سومی هم نیاز دارد که هوش معنوي  SQ  نامیده می‌شود. (چرین2004)
مفهوم هوش معنوي به طور جدی در سال ۲۰۰۴ به شکل آکادمیک ارائه گردید. به باور زوهر، هوش معنوي همان چيزي است كه قرن‌هاست به عنوان خرد از آن ياد مي‌شود. فرد با دستيابي به اين خرد مي‌تواند با درون خود ارتباطي عميق برقرار كند، ارتباطي كه باعث مي‌شود وي همه تضادهاي موجود در ذهنش را كنار بگذارد و به صلح و آرامشي دروني دست يابد.
هوش معنوي يعني توانايي ديدن اين كه چه كسي هستيم و چه مي‌خواهيم. يعني شهامت پيش رفتن در مسيري كه با ويژگي‌هاي خاص ما هماهنگي دارد. يعني پذيرفتن و دوست داشتن خودمان و ديگران به همان شكلي كه به وجود آمده‌ايم.
هوش معنوی (SQ) برخلاف هوش عقلانی که کامپیوترها هم از آن بهره‌مندند و نیز هوش عاطفی که در برخی از پستانداران رده بالا دیده می‌شود، مختص انسان است. زوهار و مارشال هوش معنوی را یک بعد جدید از هوش انسانی معرفی کرده و به نظر آن‌ها "هوش نهایی" است و برای حل مسائل مفهومی و ارزشی استفاده می‌شود.
هوش معنوی زمینه‌ي تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد و باور داریم. سوال‌های جدی از کجا آمده ایم، به کجا می‌رویم و هدف هوش معنوی و مدیریت/ خصوصيات مديران باهوش را بشناسيداصلی از زندگی چیست؛ از نمودهای هوش معنوی است. تاثیر فوق‌العاده هوش معنوی بر متغیرهای مهم مدیریت همچون رهبری، انگیزش، خودکنترلی، قابلیت تغییر، ارتباطات، عملکرد و نیز ارتباطش با دیگر انواع هوش؛ سبب می‌شود معنویت و هوش معنوی به یک موضوع مهم در حوزه مدیریت و سازمان تبدیل شود.
مدیرانی که دیدگاه معنوی دارند، نسبت به تغییر، پذیراتر و به دنبال هدف و معنا برای سازمان خود هستند. این افراد از "ذهنیت وفور" برخوردار هستند یعنی باور دارند که منابع کافی برای همه وجود دارد و نیاز به رقابت نیست، در نتیجه افراد راحت‌تر به یک‌دیگر اعتماد می‌کنند. این گونه مدیران اطلاعات و کارشان را به مشارکت می‌گذارند و با همکاران و اعضای گروه‌شان هماهنگ می‌شوند تا به اهداف نهایی خود برسند.
افراد در سلسله مراتب سازمان‌هایی که گرایش معنوی دارند، برای توانمندسازی یک‌دیگر تلاش می‌کنند. در موقعیت‌های تعارض، از راهبردهای برد – برد استفاده می‌کنند. مدیر معنوی در برخورد با موقعیت‌ها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت می‌پردازد؛ به جای کنترل، اعتماد می‌کند و به جای مطرح کردن خود، "فروتنی" نشان می‌دهد.
مدیر معنوی بر ارزش‌های اخلاقی مثل صداقت، درستی، آزادی و عدالت تاکید دارد. او هویت اخلاقی کارکنان خود را بهبود داده و تعهد عمیقی در آنان ایجاد می‌کند و بین آن‌ها روابط سازنده را حاکم می‌سازد. مدیر معنوی بر توسعه فردی، تصمیم‌گیری مشترک و کمک به خودشکوفایی تاکید دارد.
اگر ارزش‌های اصلی‌اش مورد تهدید قرار گیرد، به جای تطبیق با عقاید و افکار دیگران، آن‌ها را به چالش می‌کشد تا به نتیجه والا برسد. مدیر معنوی اجازه نمی‌دهد مقام و موقعیت، ذهن او را درگیر سازد؛ زیرا ذهن همواره با این تهدید روبه‌رو است که توسط موقعیت‌ها و حاشیه‌های به ظاهر مهم به گروگان گرفته شود.
مدیر معنوی به جای هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت می‌کند. امروزه روان‌شناسان بر این باورند که موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می‌کند.
آن‌ها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می‌تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می‌شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه ارباب رجوع، کارکنان و افراد جامعه از آن "منتفع" شوند.
روانشناسان صفات زیر را برای افرادی که از این هوش برخوردارند نام می‌برند:
* خودآگاهی
* کل‌نگر بودن
 * مستقل بودن (شهامت)
 * استقلال از محیط: شجاعت کلی برای انجام عمل برخلاف عرف رایج
* گفتن «چرا؟»
 * قابلیت مواجهه با مشکلات و ناملایمات و حتی به فرصت تبدیل کردن آن‌ها
 * خودکنترلی: توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
 * انعطاف‌پذیری
* پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آن‌ها
 * درس گرفتن از تجربیات و شکست‌ها
 * خودجوش بودن
* درست اندیشیدن
* عدم فرار از میدان حوادث
 * رهایی از لغزش‌ها و دام‌های شیطانی
 * حسی که افراد را هدایت درونی می‌کند
* بروز کامل عشق در شخصیت فرد و توانایی برای شاد زیستن
 افراد با هوش معنوی کسانی هستند که می‌دانند «چرا» انجام می‌دهند و «چه چیزی» را انجام می‌دهند. همیشه بر اساس یک رسالت مشابه عمل می‌کنند. آن‌ها بر اساس خدمت‌رسانی به دیگران زندگی می‌کنند. آن‌ها دیگران را به خاطر چیزی سرزنش نمی‌کنند و همواره مسوولیت عملکردهای‌شان را می‌پذیرند.
مدیران معنوی برای رضایت داشتن از خودشان نیازی به تصدیق دیگران ندارند. از وابستگی به دیگران برای کسب ایمنی رها هستند، چون علي جودكياعتقاد دارند ایمنی از خودشان است نه از بیرون. آن‌ها کار را مکانی برای خلاقیت و خدمت،  و پول و پاداش را عاملی ثانویه می‌دانند. آن‌ها افراد همکار را به عنوان انسان‌هایی دارای خصیصه‌ها و نیازهای متفاوت در نظر می‌گیرند و ایجاد ارتباط و تعامل با زیر‌دستان برای‌شان در اولویت قرار می‌گیرد.
 
علي  جودكي / خرم‌آباد