شهید هاشم مرادی، در وصیتنامه خود مسئولان را به خدمت صادقانه به مردم سفارش میکند و خطاب به پدر خود آورده است: پدرم افتخار کن که فرزندت را مکتب حسینی و شهادت آشنا کردهای.
هاشم مرادي در سال 1338 در روستاي اشرفآباد از توابع شهرستان نورآباد لرستان چشم به جهان گشودند، با ورود به دوران تحصیلی از همان سالهای معلمان و خانواده وی متوجه هوش و استعداد بالای وی شدند.
هاشم، از همان دوران کودکی از رژيم شاه و دستگاه حكومتي او تنفر داشت و عكس شاه معدوم را كه آن زمان در صفحه اول کتابهای درسي چاپ میکردند پاره مینمود.
با پایان یافتن دوره تحصیلی ابتدایی به دلیل نبود امکان ادامه تحصیل در روستا، روانه شهر نورآباد شد.
دوران تحصیلی راهنمایی به دلیل دوری از خانواده بهسختی برای وی گذشت و دوران دبيرستان را در حالی آغاز کرد که تظاهرات مردمی شدت گرفته بود و راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی در کشور شدت گرفته بود.
هاشم با علاقه خاصی در مبارزات مردمی شرکت میکرد و شبها به همراه دوستان خود مشغول به دیوارنویسی و پخش اعلامیه میشد.
با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، با حساسیت زیادی در شبها به همراه دوستانش در خیابانها نگهبانی میداد و مراقب بود که ضدانقلاب علیه انقلاب اسلامی دیوارنویسی و یا پخش اعلامیه نداشته باشند.
در بعضي از مواقع نيز با منافقان و كساني كه با انقلاب اسلامی مخالف بودند درگير میشد تا اینکه انقلاب اسلامی ایران در روز 22 بهمن 57 به پيروزي رسيد.
هاشم، پس از گذشت یک سال از انقلاب موفق به اخذ ديپلم شد، مدت زيادي از پيروزي انقلاب نگذشته بود كه رژيم بعث عراق با پشتيباني همه کشورهای دشمن ايران بخصوص آمريكا و شوروي جنگي ناخواسته و تحمیلی به كشور تحميل شد.
هاشم با انتشار خبر تجاوز رژیم بعث عراق، دست از ادامه تحصیل و کار کشید و براي پاسداري از انقلاب اسلامي و جلوگيري از تجاوز بعثيان در همان روزهاي اول جنگ به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نورآباد درآمد.
وی پس از كسب آموزشهای لازم نظامي در سپاه نورآباد به سمت معاون فرماندهي پايگاه نورآباد منصوب شد و بعد از مدتي به جبهه جنگ اعزام شد.
هاشم از قاریان قرآن بود و همواره در جلسات قرآنی شرکتی فعال داشت، وی در جبهههای نبرد با دشمن هم در هر فرصتی قرآن قرائت میکرد و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا میکرد.
همرزمان شهید، از دلاورمردی وی در میدان رزم، خاطرهها نقل میکنند، وی سرانجام در تاریخ سرانجام در تاریخ 10 اردیبهشت، سال 1361 در سومین مرحله از عملیات پیروزمندانهی بیتالمقدس به شهادت رسید.
اين عمليات منجر به آزادسازي خرمشهر، شهر خونین شد و طی این عملیات بيش از بيست نفر از مخلصترین، انسانهای پاك و پاسداران واقعي اسلام از نورآباد لرستان به خيل شهداي كربلاي حسين (ع) شتافتند.
در نقل خاطراتش از جبهه جنگ، زبونی دشمن را به تصویر میکشید
برادر شهید در نقل خاطرهای از وی، نقل میکند، همواره در مرخصیها خود خاطرات شیرین از جبهه جنگ تعریف میکرد.
وی افزود: شهید هاشم مرادی، در خاطرات خود از جبهه، همیشه ناتوانی و زبونی دشمن و از فریب خوردن آنها تعریف میکرد.
خاطرهای از شهيد هاشم مرادي به نقل از دوست شهيد
دوست و همرزم شهید، نقل میکند که در سال 58 با شهيد هاشم مرادي آشنا شدم واقعاً از نظر تقوي و اخلاق اسلامي الگو و نمونه بود.
وی با بیان اینکه آن زمان من و شهید مرادی عضو انجمن اسلامي بودیم، بیان کرد: هر وقت به مسجد جامع شهر میرفتم، میدیدم که هاشم مرادی بعد از نماز مغرب و عشاء جلسه قرائت قرآن تشكيل داده است و همواره جمع زیادی از مردم در دورههای آموزشی قرآن وی شرکت میکردند.
همرزم شهید، اظهار داشت: شهید مرادی در طول زندگی خود بهگونهای عمل میکرد ديگران از وی الگو میگرفتند.
وی ادامه داد: شهید مرادی با عضویت در سپاه پاسداران شهر نورآباد، همکلاسهای آموزش قرآن و احكام را ادامه داد و برای اعضای سپاه این دورههای آموزشی را برگزار میکرد.
دوست شهید، ابراز کرد: هاشم مرادی، چون در يك خانواده مذهبي و مستضعف متولدشده بود، قناعت، صرفهجوئی را سرلوحه كار و زندگي خود قرار داده بود.
وی بیان کرد: در سال 61 با وجود اينكه فرماندهي سپاه نورآباد به خدمت گذاري وی در سپاه نورآباد احتياج داشت و با اعزام شدن شهيد مرادي موافق نبود، اما با اصرار وی بهاتفاق 90 نفر از بهترين فرزندان اين منطقه دلاور خیز دلفان راهي جبهههای حق عليه باطل شد.
همرزم، شهید، با اشاره به اینکه شهید مرادی فرمانده دستهای بود كه من هم عضو آن دسته بودم، بیان کرد: چند روز قبل از عمليات نیمههای شب از خواب بيدار شدم به اطراف نگاه كردم ديدم يك سفيدي پيداست مقداري جلو رفتم ديدم شهيد هاشم مرادي در حال خواندن نماز است.
وی ادامه داد: چهره زيبا و نازنين او را هركس میدید متوجه میشد كه سفر آخر اوست و به كاروان شهيدان انقلاب خواهد پيوست هرگز فراموش نمیکنم روزی که براي انجام عمليات سوار ماشینهای كمپرسي شديم با روحيه بسيار عالي دعاي آیتالکرسی را بما ياد میداد.
همرزم شهید در خصوص نحوه شهادت هاشم مرادی، بیان کرد: در شب تاريك كه هر صدایی و هر سايه درختي در مسير حركتمان ما را آماده میکرد نه غذاي كافي داشتيم و بجاي آب سرد آب گرم هم نداشتيم با آن وضعيت به همراه گروه هاشم مرادي بهسوی دشمن حركت میکردیم.
وی بیان کرد: در تاریکی شب ناگهان نيروهاي گشتي دشمن متوجه نفوذ ما شدند تا 50 متري ما آمدند در حالی که ساعت 2 و 30 دقيقه میبایست عمليات را شروع كنيم در ساعت 2 بعد از نصف شب با دشمن درگير شديم.
همرزم شهید، بیان کرد: در حدود نيم ساعت زير آتش سنگين دشمن قرار گرفتيم فرماندهان بهوسیله بیسیم وضعيت را گزارش میکردند و د دستور عمليات صادر شد و فرياد اللهاکبر بلند شد.
وی ادامه داد: در تاریکی شب به سمت خاکریزها حركت كرديم محوري كه ما در حركت بوديم تيراندازي نمیشد زيرا دشمن كمين كرده بود تا بهمحض رسيدن، همه را به رگبار ببندند همان طوری که جلو میرفتیم سایههای سياه در اطراف خود میدیدیم ولي اطلاع نداشتيم كه سنگرهاي كمين است تا از روي خاکریز بالا رفتيم با رگبار گلوله روبرو شديم تعداد زيادي از بچههای رزمنده از جمله هاشم مرادي شهيد و مجروح شدند.
وصیتنامه شهيد هاشم مرادي
خوشا به حال آنکسی كه به آرزوي خود كه شهادت درراه خدا است میرسد.
شهادت در راه خدا، يعني شهادتي كه امام پسندانه باشد، شهادت همراه با تزكيه نفس، شهادت همراه با جوانمردي و شجاعت، شهادت همراه با تقوا و پرهيزگاري، شهادت همراه با مبارزه و خودپرستي، تكبر، مقامطلبی و خود را بزرگتر شمردن و مردم را کوچکتر شمردن.
اي خداي من با تو راز و نياز میکنم دستم را بهسوی تو دراز میکنم و با تو میگویم كه اي پروردگار من اين نفس روحاني را بر نفس عماره ام پيروز و غالب گردان و تزكيه نفس عطا بفرما.
دست مرا بگير از اين ظلمات و جهل و ناداني عجیب و كينه، حد و مقامپرستی و...به راه راست كه صراط مستقيم است هدايت كن، چون خودت گفتهای اگر كسي توبه كند او را میپذیری، پس مرا به بزرگي و جلال خودت ببخش.
اي امام امت خميني بتشکن به خداي لايزال اگر دنيا همه دست از تو بردارند وتو را همراهي نكنند من تو را رها نخواهم كرد تا قطره خوني در بدن داشته باشم هرچند كه تو مقام خود را داري و اين خيلي بزرگ است به من اين حرف را، ولي نمیدانم كه چطور تو را لمس كنم خدا مرتبه تو را میداند كه چقدر بلندمرتبه هستي.
من از شنيدن اسم تو نمیتوانم احساسات خود را كنترل نمايم، از ديدن عكس و تصوير تو در تلويزيون و...نمیتوانم بر خود بجنبم، تو اي دوست خدا، عزيز خدا جانم فدايت شود.
اي امت عزيز و شهيدپرور مبادا كه امام را تنها بگذاريد، همانند مردم كوفه و مبادا قلب امام را درد بياوريد، امام را ياري نماييد.
اي مسئولين شما را به خداي خود قسم میدهم چنانچه نمیتوانید در پست خود كار كنيد و رضايت خدا را بهجای آوريد، همانطور كه امام درباره كانديداهاي مجلس فرمود شما همانطور عمل نماييد.
اگر میتوانید قوم و خويش و...را كنار بگذاريد و فرقي در بين مردم مؤمن و مسلمان نگذاريد با آگهي كامل به اشخاص لايق و برجسته روی دهيد.
تو اي پدر گرامي كه سالهای سال با من رنج و زحمت كشيدي و مرا با سواد كردي اگر شب و روز تو را به آغوش گيرم و یکلحظه تو را بر زمين نگذارم و به تو خدمت كنم از زير زحمات تو بيرون نمیروم ولي تو بايد بزرگي كني و مرا حلال كني تو بايد افتخار كني كه فرزندت را با سواد كردي با قرآن و اسلام آشنا كردي و با مكتب حسين (ع) و مکتب شهادت آشنا نمودي و اگر فرزندت در راه دین كشته شود و سربلندي براي تو برجا بماند.
برادران و اقوام را دلالت كني و اجازه ندهي گريه و زادي كنند و اي پدرم مبادا اجازه دهي كسي صورت خود را زخمي كند كه باعث عذاب من شود.
اي پدرم تو بايد اين پيام را به امام و ملت عزيز بدهي كه من اين فرزندم را فداي او و براي حفظ اسلام و ملت در راه خدا دادم.
اي مادرم تو نيز خيلي زحمات براي من کشیدهای براي رضاي خدا مرا حلال كن و از خدا بخواه كه مرا عفو نمايد و از من راضي شود.
اي برادران من شما راه شهادت حسين (ع) را ادامه دهيد، پدرم نادر را به شما میسپارم كه هرچه بيشتر او را به مكتب اسلام آشنا نماييد.
از آموزش علوم اسلام و درسي به نادر و ديگر برادرانم كوتاهي نفرماييد و مرا در كنار قبر شهيد محمدعلي يوسفوند بگذاريد كه شايد خدا بهوسیله او مرا هم بيامرزد و از سر تقصيرات من بگذرد.
اين يك سخن به مردم غيور و مسلمان شهر نورآباد دلفان كه شما را به خون مقدس حسين (ع) قسم میدهم كه دست از طايفه بازي و قبيله گرايي برداريد تا خدا به حال اين مردم بیگناه رحم نمايد.
خبرگزاری شبستان